زمانی باورم این بود که گوگل بالاخره به محتوای واقعاْ یونیکی که یک «انسان واقعی» نوشته اهمیت میده؛ محتوایی شامل تمام احساسات و عواطف و تجربه سالیان یک انسان که مهمترین ابزار برقراری ارتباطش همیشه نوشتن بوده. انسانی که میتونه یه ارتباط حسی بگیره با یه کالای برق که هیچوقت از نزدیک ندیده یا تور مسافرتی که هیچوقت نخواهد رفت یا ابزار تخصصیای که حتی اسمش رو هم قبلاٌ نشنیده، عطری که هیچوقت بو نکشیده یا موضوعی که اولین باره باهاش روبهرو میشه و فکر میکنه که وای چه جذاب...
الان هم هنوز امیدوارم که این اتفاق بیفته اما واقعیت اینه که گوگل دیگه نمیذاره نفس بکشیم؛ مثلاْ اوایل که شروع کرده بودم به محتوانوشتن پاراگراف اول محتوا حیات خلوت من بود و فکر میکردم چی بگم، چطوری شروع کنم از کجای فکرم بنویسم که خودم رو هم هیجانزده کنه... که معمولاْ زیاد هم فکر نمیکردم و «خودراه بگویدت که چون باید رفت»وار حرکت میکردم؛ اما حضرت گوگل اخیراْ میفرماد که همون خط اول برو سر اصل مطلب و یه تعریف بده ببینم!