در کتاب «ایدۀ عالی مستدام» میخونیم:
«هنگامی که اطلاعات کسب میکنیم بیشتر و بیشتر احتمال دارد که برآنچه نمیدانیم تمرکز کنیم.» و «کنجکاوی از دانش ناشی میشود.»
با این جمله یاد اون بخش از حکایت مولانا در دفتر چهارم مثنوی افتادم که میگه:
«هم سؤال از علم خیزد هم جواب
همچنانک خار و گل از خاک و آب»
مصرع اول این بیت همیشه مثل یه جور ذکر و چراغ راه من بوده توی تولید محتوا و جالب بود که توی این کتاب هم از منظر تبلیغات بهش برخوردم و دیدم که چقدر مفهومش به این نکتۀ مهم توی تبلیغات نزدیکه.
توضیح سادهش اینه که مثلاً یه معلم داره سر کلاس یه مبحث رو توضیح میده؛ دانشآموزی که از قبل اون مبحث رو مرور کرده و از اول با دقت به معلمش گوش داده براش سؤال پیش میاد و از قلب مطلب با ابهامهایی روبهرو میشه، اما اونی که اصلاً نمیدونه موضوع چیه هیچ سؤالی هم نداره!
نویسندۀ کتاب روی این نکته تأکید میکنه که توی تبلیغات بیشتر از اینکه بهدنبال این باشیم که به خواننده اطلاعات بدیم باید به دانش او دربارۀ مسائل مختلف اعتماد کنیم و بهش بگیم:
تو درواقع میدونی که به چه چیزی نیاز داری و ما دقیقاً میدونیم کجا گیر کردی! و به سؤالهای احتمالیش دربارۀ مسئلهای جواب بدیم که تا حدی دربارۀ اون آگاهی داره، اما زمان انتخاب یا تصمیمگیری که میرسه جنبههای مبهم داستان یا نیازهای شخصیش هستن که به انتخابش جهت میدن.
دریافت شخصی من به زبان سادهتر و رُکتر اینه که توی تبلیغات و تولید محتوا به هر شکلی مخاطب و مشتری بالقوه رو احمق فرض نکنیم و تلاش نکنیم با گفتن بدیهیات یا هر چیزی که همه دارن میگن جذبش کنیم؛ بریم سراغ اون بخشی که دربارۀ یه محصول یا کالا دربارهش سؤال داره و لحظۀ آخر روی انتخابش تأثیر میذاره.
حتی توی تولید محصول هم این نکته میتونه صادق باشه. البته تخصص من نیست، اما بهعنوان مصرفکننده، میتونم بگم احتمالاً همیشه از بین برندهای متنوع یه محصول به سمت چیزی جذب میشم که بهجز ویژگیهای مشترکی که محصولات مشابه دارن، به دغدغۀ شخصی من پاسخ میده.
یه مثال سادۀ این داستان توی تولید محتوا اینه که شاید خیلیهامون بدون فکر و برحسب عادت ازش استفاده میکنیم: مثلاً توی یه مطلب میگیم «میدانید که!»
بهنظر میرسه این «میدانیم» یا «میدانید» یا عبارتهای مشابهش اگر فکرشده و بادرنظرگرفتن پرسونای کسبوکار گفته بشه تأثیر چندبرابری داره تا بیایم از بدیهیاتی که اون باهاش سروکار داره و حوصلهش رو سر میبره حرف بزنیم. بهنظرم باید مستقیم بریم سراغ اون بخشهایی که ممکنه ندونه! و در واقع از یه سطح بالاتر باهاش برخورد کنیم تا به دانش و محصول ما بیشتر اعتماد کنه.
دریافت و نظر شما از این موضوع که توی کتاب مطرح شده چیه؟ برام بنویسید.
ارادت☺️