اگر بخواهیم قرآن را به اجزا و بخش های مختلف تقسیم کنیم، یکی از آن ها قطعا روایت سرنوشت و تاریخ امت های گذشته است.
مطابق دلایل عقلی و نقلی، این فعل خداوند به خاطر آن است که ما عبرت بگیریم و حق و باطل را شناسایی کنیم و متوجه را حق و هدایت شویم.
در سوره نمل آیه 69 خداوند صراحتا دستور به بازنگری، تحقیق و کاوش پیرامون گذشتگان می دهد تا بفهمیم عاقبت و سرانجام کار بد کاران (از همه نوع آن) به کجا رسید.
و همچنین در سوره آل عمران آیه 137 خداوند به می فرماید که قبل از ما (انسان ها) سنت ها و کسانی وبودند که به ان سنت ها عمل می کردند. سپس دوباره خداوند ما را دعوت می کند ب اینکه ببینیم سرنوشت تکذیب کنندگان و انکار کنندگان آیات خدا به کجا ختم شد.
و همچنین خداوند ما را در سوره انعام آیه 11 دوباره به این دعوت می کند که ببینیم سرنوشت گذشتگان به کجا ختم شد و این که ببینیم آن کسانی که دین خدا را تکذیب می کردند و آیات خداوند را انکار، به چه سرنوشتی دچار شدند؟
در سوره یوسف آیه 109 نیز باز خداوند ما را سفارش می کند به اینکه متوجه سرگذشت اقوام به ویژه کسانی که با دین خدا به مخالفت برخاستند.
باز خداوند در سوره نحل آیه 36 ما را به بررسی سرنوشت گذشتگان سفارش می کند تا ببینیم کسانی که دین خدا را تکذیب و آیا خدا را انکار کردند چه سرنوشتی پیدا کردند.
در تمامی آیاتی که در بالا مثال زدیم، به علاوه آیات مشابه دیگری از قرآن که ممکن است نام آن ها آورده نشده باشد، می بینیم که خداوند به ما سفارش می کند درک کنیم گذشتگان ما چه کردند. چه تفکری داشتند. چه شرایطی داشتند. چه نوع سبک زندگی داشتند و... به ویژه درباره کسانی که با خدا مخالفت کردند خداوند ما را سفارش می کند آن ها را مورد بررسی و موشکافی قرار دهیم برای عبرت آموزی و تشخیص حق و باطل از یکدیگر.
پس تا بدین جا خود خدا در جای جای قرآن کسانی که درباره گذشتگان تحقیق نمی کنند را مورد انتقاد قرار می دهد.
افرادی که مخالف مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند، بالخص وهابیت؛ وقتی که ما (شیعیان) به آن ها می گوییم که فلان عقیده شما با بهمان بخش از تاریخ خودتان تناقض دارد، یا وقتی می گوییم مطابق تاریخ خودتان چنین نبوده که فلان شخص این کار را انجام داده باشد یا مطابق تاریخ خودتان اینگونه بوده بهمان شخص آن کار را انجام داده؛ یا این بسیاری از علما شما این موضوع را پذیرفته اند اما شما نمی پذیرید؛ فقط یک حرف را تکرار می کنند:
به آیه 141 از سوره بقره استناد می کنند و می گویند آن ها گروهی بودند که رفتند، به ما ربطی ندارد و ما نباید درباره آنان حرف بزنیم!!
در این بین تناقضی پیش می آید. در ابتدا این متن به آیات 69 سوره نمل، 137 سوره آل عمران، 11 سوره انعام، 109 سوره یوسف و 36 سوره نحل اشاره کردیم که خداوند اکیدا ما را به کاوش و تحقیق درباره سرنوشت گذشتگان دعوت می کند (و برعکس اش این می شود که اگر از این کار سر باز زنیم، ما را مورد ملامت و سرزنش قرار می دهد).
حال سوال پیش می آید. آیا نعوذ بالله خداوند دچار تناقض است یا برخی از علما اهل سنت فهم غلطی از این آیه داشته اند؟
در کتاب مقام صحابه، نوشته محمد شفیع به ترجمه عبدالرحمن سربازی (امام جمعه اهل سنت چابهار)
عبدالرحمن سربازی در صفحه 6 این کتاب و در مقدمه آن، خودش این چنین می گوید که چون برخی از امیرالمومنین دفاع می کنند و برخی نیز از معاویه ملعون، پس چون ممکن است به نزاع و درگیری کشیده شود (کسی حرفی نزند) و سپس به دو آیه 134 سوره بقره و 141 سوره بقره استناد می کند (و می گوید که بهتر است کلا بحثی در این باره صورت نگیرد).
سوالی که ما از آقای عبدالرحمن سربازی و سایر علما اهل سنت هم نظر با ایشان می پرسیم این است که چگونه آیه ای که به نغع خودشان است را استخراج می کنند اما آن همه آیه از قرآن که بابت تحقیق، بررسی و کاوش درباره گدشتگان است را نمی بینند؟!
آیا تقلید کورکورانه دین از پدر و مادر درست است؟
آیا نباید کسانی که در صدر اسلام بر دین کنونی ما تاثیر گذار بودند را بشناسیم؟ (چه تاثیر مثبت و چه تاثیر منفی)
آیا نباید بدانیم که چه کسی حق بوده و چه کسی باطل؟
آیا واقعا به گفته اهل سنت، همه صحابه پیغمبر (که به تخمین کتاب صحیح بخاری حدود 100 هزار نفر بوده اند) همگی به بهشت می روند حتی اگر گناهکار بوده باشند؟
حتی اگر تجاوز، دزدی، غارت و... در کارنامه اعمال خویش داشته باشند؟ (مثل خالد بن ولید از یاران ابوبکر و عمر)
اگر حرف آقای عبدالرحمن سربازی و سایر علما اهل سنت هم نظر با ایشان درست باشد، پس قطعا خداوند در قرآن دچار تناقض شده است!
اما برادر آقای عبدالرحمن سربازی، یعنی آقای محمد عمر سربازی، در کتاب تبیین الفرقان جلد سوم صفحه 361 چنین پاسخ می دهد:
وی پاسخ می دهد که آن دو آیه 134 سوره بقره و 141 سوره بقره به این دلیل نازل شده اند که به عنوان مثال وقتی پیامبر گرامی اسلام، اهل کتاب (مسیحیان و یهودیان) را به دین اسلان دعوت می فرمود، آنان پاسخ می دادند که ما پیرو گذشتگان خود هستیم. پدران ما خوب بودند و ما نیز پیرو آنان هستیم.
در واقعا آقای محمد عمر سربازی برادر آقای عبدالرحمن سربازی چنین پاسخ می دهد که این دو آیه نازل شد تا به آنان بگوید که پدران و گذشتگان شما اگر خوب بودند (یا بد بودند) برای خودشان خوب (یا بد) بودند (و شما با آنان کار نداشته باشید)
در واقع با این تفسیر درست آقای محمد عمر سربازی، نه تنها آیات قرآن با هم در تناقض نیستند، بلکه بسیار تکمیل کننده همدیگر نیز هستند.
خداوند در مجموع می گوید که (کورکورانه و بدون شناخت) به گذشتگان خود افتخار نکنید و خودتان به بررسی آن ها بپردازید.
سپس نویسنده در صفحه بعد چنین ادامه می دهد:
خداوند متعال به بنی اسرائیل می فرماید: گذشتگان شما برای خود یک امت بودند که اکنون رفته اند و سرگذشت آنان ربطی به حال شما ندارد. به کارنامه نیک آنان افتخار نکنید. چون هر چه کردند برای خودشان کردند. شما فکری به حال خود بکنید و دست از مخالفت با قرآن و آخرین پیامبر خدا بردارید.
این بود پاسخ محمد عمر سربازی به عبدالرحمن سربازی
حال به سراغ منبعی دیگر می رویم. کتاب معارف القرآن نوشته محمد شغیع ترجمه محمد یوسف حسین پور
وی ذیل آیه 141 سوره بقره چنین می گوید:
این گروهی (از آن بزرگواران) بودند که (در زمان خویش) گذشتند، کردار آنان به درد آنان می خورد و کردار شما به درد شما می خورد و از شما نسبت به کردار آن ها سوالی نخواهد شد (و وقتی از آنان تنها یادی هم نخواهد شد پس از آنان نفعی به شما نمی رسد)
درک صحیح از آیه 141 سوره بقره چنین است.
دیدیم که بررسی و عبرت گرفتن از گذشته، مورد تایید عقل و قرآن توامان با هم است. بنا بر دلایل عقلی و نقلی نمی توان کورکورانه و بر اساس تعصب یک مکتبی را پذیرفت.
باید تحقیق کرد و حق و باطل را از هم جدا کرد. در تعریف شبهه می گوییم که فضایی است که حق و باطل با هم شباهت پیدا می کنند و نمی توان به راحتی راه درست را تشخیص داد. فلذا باید تحقیق کرد تا از شبهه و شبهات به دور بود.
اما آقای عبدالرحمن سربازی در همان کتاب مقام صحابه، چنین می گوید که تحقیق کردن درباره گذشته (و جدا کردن حق و باطل از یکدیگر و دور بودن از شبهات) نه تنها یک فضیلت نیست بلکه یک بیماری است!!
در صفحه 19 کتاب مقام صحابه، چنین می گوید:
در مسائلی که صحابه با هم اختلاف نظر داشته اند اگر رای گروهی را بنا بر اصول اجتهاد ترجیح داده و بر آن عمل شود اشکالی ندارد زیرا عمل کردن بر دو نظر متضاد امکان ندارد. ولی این موضوع از اینکه یکی از شخضیت های آنان مورد انتقاد قرار گیرد، قطعا جایز نیست.
بیماری تحقیق:
از جمله موارد خوب و بدی که از اروپا به ممالک اسلامی وارد شده است، یکی نظریه "تحقیق و تنقید" در هر شی است.
اول: عالم اهل سنت اعتراف کرد که میان صحابه پیامبر تضاد وجود داشته.
دوم: عالم اهل سنت انتقاد از گذشتگان و به طور خاص صحابه را جایز نمی داند حتی اگر آنان دچار اشتباه و گناه شده باشند! (مانند خالد بن ولید که گناه قتل نفس، تجاوز به ناموس دیگران و... را در کارنامه کثیف خود دارد)
سوم: عالم اهل سنت، عبرت گرفتن از گذشتگان و تحقیق درباره حق و باطل را یک بیماری می داند که از اروپا به ممالک اسلامی وارد شده!!
وی در همان کتاب صفحه 21 چنین می گوید:
فرقه گمراهی بر صحابه کرام تبرا می کنند. به عنوان یک فرقه خاص، مشهور و شناخته شده است و نه تنها عموم مسلمانان از سخنان آن ها ماثر نمی شوند، بلکه نفرت می کنند.
ولی اکنون این فتنه در میان خود مدعیان، به نام اهل سنت و جماعت به وجود آمده است
اول: عالم اهل سنت خواسته به مذهب حق شیعه متلک بی افکند.
دوم: وی علاوه بر شیعیان، حتی برخی از اهل سنت را هم مورد نکوهش قرار می دهد چرا که می خواهند ماهیت، کنه و حقیقت گذشتگان را کشف کنند!!
سوال:
چرا این عالم اهل سنت این قدر هراس دارد از اینکه مردم درباره حقیقت گذشتگان بدانند؟
اگر مردم حقیقت گذشتگان را بدانند چه می شود؟
اگر واقعا همه صحابه پیغمبر کار درست را انجام داده اند، چرا نمی خواهند مردم خودشان نیز به این نتیجه برسند؟
آیا غیر از این است مطالعه علمی و تحقیق درباره گذشتگان باعث می شود مردم به سمت حق بروند و منبر های این آقایان خلوت شود؟
آیا آن دسته از علما اهل سنتی که تحقیق درباره گذشتگان را منع می کنند، از خدا و پیامبر بیشتر می فهمند؟!
البته تعجبی هم ندارد که این جماعت خود را فهیم تر از خدا و پیامبر بدانند چرا که بزرگ آن ها یعنی عمر بن خطاب خود را فهیم تر از خدا و پیامبر دید و به اعتراف خود اهل سنت او بدعت هایی همچون جماعت خواندن نماز مستحبی، نماز خواندن با دست بسته، منع متعه و... را در کارنامه خود دارد.
دیگر بزرگ اهل سنت یعنی عثمان خود را فهیم تر از پیامبر دید و شکل وضویی که جمیع مسلمانان تا آن زمان می گرفتند را تغییر داد و به جای مسح پا، شستن پا؛ و به جای آب ریختن از بالا به پایین بر دست را آب ریختن از پایین به بالا را تجویز کرد.
(در رابطه با وضو اهل سنت می توانید این متن را بخوانید)
مطابق منابع اهل سنت، پیغمبر حدود 120 هزار نفر صحابه داشته است. از میان همه این 120 هزار نفر، حدودا 10 هزار نفر آنان برای اهل سنت شناخته شده است. (برای شناخت بیشتر معنای صحابه به این لینک مراجعه کنید). یعنی بالا 90 درصد از صحابه پیامبر برای اهل سنت مجهول است.
ایمان امری درونی است. ما نمی توانیم به صرف شهادت گفتن کسی، قسم بخوریم و بگوییم که وی دیگر با ایمان محض است.
بسیاری از آیات قرآن درباره منافقین دور و بر پیامبر صحبت کرده است.
از طرفی خود پیامبر گرامی اسلام هم به عناوین مختلف حضور منافقین را در اطراف خود تایید کرده است.
خداوند در آیه 14 سوره حجرات صراحتا می فرماید که عده ای هستند از مردم زمان پیامبر صرفا اسلام آورده اند و و تاکید می کند که آن ها ایمان نیاورده اند.
در میان جمیع منابع سُنی، با آنکه اهل سنت برای همه احترام قائل هستند، اما 3 کتاب است که شدیدا معتقدند هیچ ایرادی در آن ها نیست و هر آنچه گفته اند واقعیت دارد.
آن 3 کتاب عبارت اند از: صحیح بخاری - صحیح مسلم - مستدرک حاکم نیشابوری
جالب است بدانید در صحیح بخاری از معتبر ترین منابع اهل سنت نوشته است که بسیاری از صحابه پیغمبر بعد از شهادت ایشان، مرتد شده اند. صحیح بخاری حدیث 6587
روز قیامت، فرشتگان برخی از صحابه پیامبر را به جهنم می فرستد.
پیامبر گرامی اسلام می پرسد که چرا آن ها را به جهنم می برند؟
و فرشتگان پاسخ می دهند ای پیغمبر این ها بعد از شما مرتد شدند.
آیا با این حال همه صحابه پیغمبر درست کار هستند و بهشت می روند و اهل سنت باید دین خود را از این جماعت بگیرند؟
ابن تیمیه، یکی از پدران وهابیت، در کتابی که خودش نوشته تحت عنوان منهاج السنت النبویه جلد 4 صفحه 448
چنین می نویسد:
کتمان کردن و پنهان کردن درگیری و مشاجره میان صحابه، از عقاید اهل سنت است
همچنین این ابن تیمیه مریض القلب، در کتاب دیگری به نوشته خودش تحت عنوان مجموع فتاوا ابن تیمیه جلد 20 صفحه 394 چنین می گوید:
عده ای می گویند که باید از نقل درگیری های صحابه پرهیز کرد. و این نظر مشهور اهل مدینه و اهل حدیث است که از رسول خدا هم در این باره احادیث صحیحی برای ما وارد شده بنابراین علما در کتاب های خویش توصیه کرده اند به پرهیز از صحبت درباره فتنه ها و جنگ ها و اختلافات میان صحابه.
در واقع ترجمه صریح عبارت چنین است:
من ابن تیمیه می گویم که ما حق نداریم از درگیری ها و نزاع ها و اختلافات میان صحابه صحبت کنیم. اهل مدینه و اهل حدیث هم به همین شکل عمل کرده اند. علما اهل سنت نیز که کتاب نوشته اند گفته اند ما حق نداریم درباره درگیری ها و نزاع ها و اختلافات میان صحابه صحبت کنیم.
ممکن است کسی بگوید که این صرفا عقاید ابن تیمیه است و اهل سنت از او به دور هستند.
حال به بررسی عقاید اهل سنت می پردازیم.
در کتاب شرح عقاید اهل سنت به تالیف عبدالملک السعدی و ترجمه امیر صادق تبریزی (مریوانی) چنین آمده است:
در صفحه نخست کتاب آمده است:
این کتاب شرحی است بر کتاب العقاید النسفیه تالیف عمر بن محمد نسفی که با عنوان العقاید نیز نامیده شده است. همچنین جز کتب درسی حوزه اهل سنت می باشد.
در پیش گفتار کتاب از مترجم چنین آمده است:
همان طوری که شارح محترم در پیش گفتار خود بیان کرده است، کتاب حاضر جزو کتاب های درسی طلاب دینی اهل سنت است و هم اینک نیز در دانشگاه آزاد اسلامی کردستان در رشته کارشناسی ارشد ادبیات و زبان فارسی و نیز رشته فقه شافعی دانشگاه های تهران و کردستان جزو دروس آموزشی است.
از آن جا که کتاب محتوی موضوعات ضروری عقیده است و ترجمه آن به فارسی لازم به نظر می رسید.
دیدیم که این کتاب یک کتاب ساده و صرفا نظر یک نفر در گوشه و کناری نیست بلکه چکیده عقاید اهل سنت در آن آمده است.
در صفحه 292 کتاب آمده است:
اما دشنام دادن به صحابه و بدگویی و ایرا گرفتن از آنان و وارد شدن در این بحث که بعضی از آن ها به راه صواب رفتند و برخی خطا کردند قطعا حرام است و چه بسا که گاهی هم به کفر بینجامد.
سوالی که ما می پرسیم این است:
چرا ایراد گرفتن از صحابه ای که خطا کرده حرام است؟!
چرا جدا کردن حق و باطل از یکدیگر و جدا کردن انسان های درستکار از انسان های نادرست حرام است؟
چرا اسلام سُنی در هاله ای شبهات قرار دارد؟
چرا کشف حقیقت درباره راه حق و باطل گذشتگان همان طوری که قرآن کریم دستور داده از نظر اهل سنت حرام است و حتی منجر به کُفر می شود؟ آیا این جماعت بیشتر از خدا و پیامبر می فهمند؟!
چگونه می شود که دو گروه با یکدیگر اختلاف داشته باشند و در عین حال هر دو طرف حق باشند؟
علما اهل سنت از چه چیز می ترسند؟
به عنوان مثال در جنگ میان امیرالمومنین و معاویه، چگونه می شود میان این دو جنگ صورت گرفته باشد و در عین حال هر دو بهشتی باشند؟
چگونه می شود میان امیرالمومنین و عایشه جنگ رخ داده باشد و در عین حال هر دو بهشتی باشند؟
پیامبر گرامی اسلام فقط درباره امیرالمومنین فرمود:
علی همراه حق است و حق همراه علی است و حق حول محور علی می گردد
این یعنی این که مبنا حقانیت امیرالمونین است نه جمیع صحابه چرا که صحابه بودن لزوم بر معصوم بودن نیست ولی امیرالمومنین مطابق آیه تطهیر و احادیث پیغمبر معصوم است.
در پاورقی همان صفحه چنین نوشته است:
چون باعث تفرقه و تضعیف دین می شود، مگر در مواردی که علما در آن متفق القول باشند، آن هم با رعایت ادب و پرهیز از هر نوع جسارتن و گستاخی
لازم به ذکر است بی ادبی و جسارت و گستاخی از نظر این جماعت یعنی این که شما به یکی از صحابه نقد وارد کنید و بگویید که فلانی دچار خطا و اشتباه شده است.
بهشتی بودن همه صحابه و درست کار بودن همه آنان نه تنها با قرآن، احادیث و تاریخ مطابقت ندارد بلکه کاملا در تضاد با آنان است
به سراغ کتابی دیگر می رویم.
کتاب عقاید اهل سنت و جماعت به تالیف محمد طاهر مسعود ترجمه ابراهیم گرگیج ملعون
بسیاری از علما اهل سنت این کتاب را مورد تایید قرار داده اند که در صفحات اولیه کتاب موجود است.
اما صرفا یکی از آن همه تاییدیه را نشان می دهیم.
تقریظ خلیفه ارشد (حضرت قطب الارشاد مولانا محمد عمر سربازی) شیخ الحدیث مولانا عبیدالله
کاری که عزیز ما جناب مولوی ابراهیم گرگیج ملعون با ترجمه کتابی در همین باب به زبان فارسی انجام داده. بسیار به جا بوده و درواقع ضرورت تالیف با ترجمه چنین اثری به زبان فارسی شدیدا وجود داشت.
در صفحه 204 از این کتاب، اهل سنت عقیده واقعی خود را لو داده اند:
تمام صحابه کرام عادل، مومن کامل و بهشتی هستند
تمام صحابه بر حق، معیار حق و از انتقاد بالاتر هستند
سوال ما از اهل سنت:
چگونه با توجه به روایت صحیح السندی که از کتاب صحیح بخاری در ابتدا همین همین به آن اشاره شد مبنی بر اینکه یک سری از صحابه پیغمبر پس از ایشان مرتد شده اند، اهل سنت اعتقاد دارند همه صحابه عادل، مومن کامل و بهشتی هستند؟!؟!
چگونه تمام صحابه بر حق، معیار حق و از انتفاد بالاتر هستند وقتی که میان آن ها اختلاف وجود داشته؟!
همان طوری که قبل هم اشاره شد، میان امیرالمومنین و معاویه ملعون جنگ وجود داشته.
میان امیرالمومنین و عایشه جنگ وجود داشته.
چگونه هر دو طرف جنگ حق هستند؟!
چگونه می شود که دو گروه مقابل هم قرار بگیرند و هر دو حرف حق را بزنند؟!
چگونه می شود وقتی که پیامبر گرامی اسلام، امیرالمومنین را معیار حق قرار می دهد، این جماعت آیا بیشتر از پیغمبر می فهمند که همه صحابه را معیار حق قرار می دهند؟!
همان که گفتم. پیامبر اهل سنت با پیامبر شیعه فرق دارد. پیامبر اهل سنت پیامبری است که خوب را از بد تشخیص نمی دهد و علما اهل سنت بهتر از او می فهمند اما برای شیعه، حرف پیغمبر حرف اول و آخر است.
شیعه می داند که در کشاکش اختلافات و جنگ ها چه کسی را معیار حق بداند و پیرو او باشد اما اهل سنت همه را معیار حق می دانند.
در منابع اهل سنت به نقل از پیغمبر آمده که عمار را گروهی که جهنمی هستند می کشند. حال سوال این است که چگونه معاویه می تواند عمار را کشته باشد و در عین او و اطرافیانش بهشتی باشند؟
(عمار در جنگ میان امیرالمونین و معاویه در سپاه امیرالمومنین بود که توسط معاویه به شهادت رسید)
در دین اسلام، از عقل به عنوان پیامبر درونی یاد شده.
اگر مبانی دینی کسی مطابق با عقل نباشد، آن دین پشیزی ارزش ندارد.
در عین حال در احادیثی همچون حدیث مرتد شدن برخی صحابه بعد از پیغمبر در صحیح بخاری که در ابتدا متن نیز اشاره شد، آمده است برخی صحابه جهنمی اند.
در عین حال نیز قرآن کریم بار ها و بار ها درباره منافقیین اطراف پیغمبر صحبت کرده. اصلا یکی از سوره های قرآن نام منافقون دارد.
اما پاسخ این است:
اگر مردم اهل سنت درباره گذشتگان همان طوری که قرآن اشاره کرده تحقیق کنند، به حقانیت برخی و به بطلانیت برخی دیگر پی می برند.
اگر مردم اهل سنت به این حقایق پی ببرند دیگر برای مقدسات اهل سنت و علما اهل سنت پشیزی ارزش قائل نخواهند بود بنابراین علما اهل سنت همواره سفارش می کنند که کسی حق ندارد درباره گذشتگان تحقیق کند.
و خدا می داند چه بسیار از مردم اهل سنت که بدون دانستن حق مرده اند در حالی که می توانستند حق را بدانند و با ایمان به حق بمیرند اما علما اهل سنت مانع این امر شدند.
در کتاب خلفا راشیدن از دیدگاه امیرالمومنین نوشته محمد عمر سربازی
صفحه 39 چنین آمده است:
در رابطه با جرح و تنقیص صحابه حرف و قلم هیچ احدی تحت هیچ شرایطی اعتبار ندارد. حتی ائمه مذاهب اگر فرضا شخصی رهبر امت، علامه دهر و غوث زمان و به اصطلاح جامع کمالات هم باشد و علیه صحابه بدون تاویل لب گشایی و یا قلم فرسایی کند، باز هم قول و گفته یا نوشته وی قطعا فاقد اعتبار است.
در مورد لغزش های صحابه خود خداوند تعالی و رسولش داوری نموده اند و نیازی به دخالت و داوری و تجزیه و تحلیل ما وجود ندارد
خلاصه مطلب: اهل سنت گناه صحابه را گناه نمی دانند و نمی پذیرند. چرا که اگر گناه، خطا و اشتباه صحابه را بپذیرند باید به حقانیت امیرالمومنین و آن دسته از صحابه که بعد از پیغمبر پیرو امیرالمومنین ماندند اعتراف کنند و بپذیرند که ابوبکر و عمر و عثمان بی آن که شایسته باشند به حکومت رسیدند و حق امیرالمومنین را غصب کردند.
نکته: پیامبر گرامی اسلام فرمود بعد از من امت من به 73 فرقه تقسیم می شوند که فقط یکی از آن ها نجات می یابد (بهشتی هستند).
بنابر مطلب امروز، قطعا حجت بر همگان تمام شده و مشخص است که فرقه ناجیه دقیقا کدام گروه از مسلمانان است.
منبعی که متن را از آن استخراج کردم را می توانید در این ویدیو مشاهده کنید.
با تشکر از استاد علی شریفی عزیز