حضرت شعیب علیه السلام پیامبر قوم مَدیَن بود؛ مردی مهربان و خوش اخلاق که با قومش نرم و شیوا سخن می گفت و به همین دلیل به "خطیب الانبیا" معروف شد. (1*)
مَدیَن شهری از نواحی شام بود و بر سر راه کاروان ها بازرگانی قرار داشت؛ برای همین، قوم مَدیَن به تجارت و بازرگانی مشغول بودند. آن ها ثروت خوشان را از راه کم فروشی به دست آورده بودند، ظلم و ستم می کردند و به خدا ایمان نداشتند. خداوند شعیب علیه السلام را از میان آنان انتخاب کرد و برای هدایت به سوی شان فرستاد.
شعیبِ مهربان، آن ها را به پرستش خدا، عدالت و دوری از ظلم و ستم و کم فروشی دعوت کرد.
حضرت شعیب علیه السلام قومش را از عذاب خداوند با خبر ساخت
و قوم مَدیَن به نبی خدا گفتند "ای شعیب! بسیاری از چیزهایی را که می گویی نمی فهمیم و ما تو را میان خود ضعیف می یابیم و اگر به خاطر قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم . تو در برابر ما قدرتی نداری". (2*)
آن ها بر سر راه کسانی که نزد حضرت شعیب علیه السلام می آمدند، می نشستند، آنان را گمراه می کردند و مومنان را آزار می داند.
اما تلاش شعیب علیه السلام برای هدایت انان نتیجه نداشت. پیامبر مهربان نگران آنان بود اما تنها تعداد کمی به ایشان ایمان آوردند.
شعیب علیه السلام به آنان گفت "شما به دو دسته تقسیم شده اید؛ یک دسته به خدا ایمان آورده و دعوت مرا تصدیق کرده اید . دسته دیگر به آن کفر ورزیده و دعوتم را تکذیب نموده اید و من این مسئله را نزد خدا سبحان می برم تا او در اختلاف میان من و شما داوری کند و او برترین حاکم و داور است!".
مردم سخن شعیب علیه السلام را به تسمخر گرفته و گفتند "آیا نمازت در تو تاثیر کرد و تو را راهنما ما قرار داد، تا ما را به دست کشیدن از پرستش بت هایی که پدران مان می پرستیدند وادار نمایی و از تصرف در اموال مان آن گونه که دل مان می خواهد ممنوع سازی؟ تو که در نظر ما انسانی بردبار و دانا بودی، چرا این کار ها از تو سر می زند؟!".
اما حتی در همین حال نیز شعیب نگران آنان بود.
او به قومش گفت "ای مردم! اختلافی که بین من و شماست، سبب نشود شما هناد ورزیده، بر کفر خویش پافشاری کنید؛ زیرا بلایی که بر سر قوم نوح یا هود یا صالح آمد، بر شما نیز وارد می شود. تاریخ قوم لوط و سرزمین آن ها و هلاکت شان، فاصله چندانی با شما ندارد، آن را خوب به یاد آورید، از سرنوشت آنان عبرت بگیرید تا به بلایی که آنان گرفتار شدند مبتلا نشوید و از خدا بخواهید از گناهان تان درگذرد و نادم و پشیمان به سوی او بازگردید تا گناهانی را که از شما صادر شده را ببخشاید؛ زیرا پروردگارم نسبت به توبه کنندگان دارا رحمت و مغفرتی بس وسیع است".
شعیب علیه السلام قوم خود را به سوی خدا خواند تا آن که پیر شد و استخوان هایش باریک گشتند.
مدتی از قوم خود غایب شد و به قدرت اللهی، جوان نزد آنان بازگشت و آن ها را به خدا فراخواند.
آن ها گفتند "وقتی پیر بودی سخت تو را باور نداشتیم؛ امروز که جوانی چگونه باور کنیم؟!" (3*)
آنان هم چنان بر کفر خود باقی ماندند و آن قدر پیامبر و پیروانش را آزار دادند تا این که شعیب و یارانش از آن سرزمین بیرون رفتند. دستور اللهی صادر شد؛ رعد و برق و زلزله ای شدید شهر را فراگرفت و اهل مَدیَن به جرم سرکشی و طغیان نابود شدند.
خداوند در قرآن می فرماید "هنگامی که قهر ما قرا رسید، شعیب و کسانی را که به او ایمان آورده بودند به لطف و مرحمت خود نجات دادیم و ستمکاران امت او را صیحه عذاب فراگرفت که صبح گاهان همه به آن صیحه در دیار خود به هلاکت رسیدند، به گونه ای که گویی هرگز در آن دیار نبوده اند. آگاه باشید! اهل مَدیَن نیز مانند کافران قوم ثمود از رحمت خدا دور شدند". (4*)
همان طور که گفتیم حضرت شعیب علیه السلام فوم خود را به سوی خدا دعوت کرد تا این که عمرش طولانی شد و سپس از نظرشان غایب گشت و بعد به صورت جوانی به سوی آن ها بازگشت؛ حضرت مهدی عَجَّلَ اللّه لَهُ الفَرَج نیز با وجود عمر طولانی، به صورت جوانی ظاهر می شود که کم تر از چهل سال دارد. (5*)
1: ابن کثیر، الدایه و النهایه، ج 1، ص 185
2: سوره هود، آیات 91-87
3: حدیث امیرالمومنین علی علیه السلام: مجلسی، بحارالانوار، چ 12، ص 384
4: سوره هود، آیات 95-84
5: موسوی اصفهانی، مکیال المکارم، ج 1، ص 244-238
می توانید فهرست کامل "روایت غیبت انبیا (علیهم السلام)" را ببینید