شیرین عابدی
شیرین عابدی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

11نکته برای اینکه بدونیم فروشنده باشیم یا نباشیم!

تاحالا شده تو زندگیتون فروشنده باشید؟یا حتی دوس داشته باشید تجربه کنید؟

رنگا همیشه جواب میده!
رنگا همیشه جواب میده!


اگه فک میکنید میتونید تو یه مغازه بشینید،پا رو پا بندازید و وقتای نیاز یه تکونی به خودتون بدید‌ که تو این اوضاع اقتصادی، مشتری نپره؛ لازمه یه هشدار جدی بهتون بدم!

این کار دقیقاااا برعکس تصورات شماست!

من اینجا میخوام چندتا از جذابترین نکات این شغل پرهیاهو رو بهتون بگم:) شاید که چراغ راهتون باشه.

۱.تو‌ صاحب اون مغازه نیستی که فکر کنی خونه خاله‌اس و ساعت رفت و آمدت با خودت باشه! تو این شغل جمعه یا تعطیلی رسمی و غیر رسمی معنایی نداره (مگر اینکه خونه خاله باشه واقعا). ‌حتی دوشیفت باید سرکار باشی تا یذره بیشتر نون بازوتو بخوری!

‌2.خداروشکر مغازه‌دارها هم چیزی به اسم بیمه و حقوق اداره کار و چی و چی و چی هیچوقت به گوششون نخورده و همینجوری میخوان از شما هم یچی کاسب شن، و ایشالا که تا چند ماه اول هیچ بلایی سرتون نیاد که دست‌بوس دکتر و بیمارستان بشید وگرنه رسما به فنا رفتید!

این فقط قسمتی از یه آسیب جدی میتونه باشه :)
این فقط قسمتی از یه آسیب جدی میتونه باشه :)


3. کل زمان کاری و قبل و بعدشو با عذاب وجدان سر میکنی،چون میدونی چقدر داره از جیب مردم برداشت میشه و کاری از دستت برنمیاد! بدتر اینکه چون فقط یه فروشنده هستی نمیدونی چقدر دقیقا میتونی تخفیف بدی! حالا خدانکنه این وسط یه آشنا وارد بشه؛ علنا فاتحه‌ات خوندس چون توقعات دوبرابر میشه!

‌4.صبح تا شب باید یه جارو و طی و دستمال دستت باشه که یوقت خاک نشینه رو چیزی و از پرستیژ کاریتون کم کنه! همیشه هم مساحت فروشگاه با بدترین روز کاریتون رابطه مستقیم داره!هر چقدر فروشگاه بزرگتر، مشکلات بیشتر!

‌5.باید همیشه اینو یادت باشه که حق با مشتریه!حتی اگه پول رو جلوت پرت کنه و دستور بده بهت؛ البته یادتون نره نباید ساکت موند دربرابر این رفتار! مجبوری جلوی اون رخ عقابیشون یه قیافه جدی بگیری و جواب بدی که مبادا فک کنن غلام‌ حلقه به گوششونی! آخ اگه یذره هم لبخند بزنی که خب فک میکنن خبریه و همینجوری میخوان حرف دربیارن که فروشندهه فلان بود!!!

سختیاشو که تا الان خوندید، بزارید از خوبی‌هاش‌ام بگم!

1. میتونی هر روز هزارتا آدم جدید ببینی و تو ذهنت داستان بسازی. تازه با خیلیاشون دوست میشی و به اومدنای همیشگیشون عادت میکنی.

2. وقتای بیکاریت رو میتونی با کتاب،موسیقی، پادکست و حتی یجاهایی با فیلم پر کنی و کلی چیزای جدید یاد بگیری.

3. اگه صاحب کارت آدمه خوبی باشه، حواسش هست که ازت بیگاری نکشه و هرجا نیاز داشتی که نباشی هواتو داشته باشه. حتی تو خیلی از مسائل کمکت کنه.

4. اگه همکار داشته باشی و با خصوصیت اخلاقیت متفاوت باشن میتونی خودت رو بسنجی و دایره شناختت رو وسیع‌تر کنی. اگه شیطون و بامزه هم باشن که خب نصف زمان کاریت لبخند رو لبتونه و کلی میخندید.

5.یاد میگیری چطوری به هرجور ادمی احترام بزاری و جواب بی احترامی رو چطوری بدی (گلیم خودت رو از آب بکشی بیرون)

6. خودت رو جزئی از فروشگاه نمیدونی بلکه برعکس، فروشگاه انعکاسی از توا! هرچی بهتر باشه احساس بهتری داری! اون لبخند رضایتِ پایان کارت از کار نیست، از خوب بودن خودته. پس برای بهتر شدن خودت تلاش میکنی همیشه.

و . . .

تمام این‌هارو گفتم فقط برای اینکه بگم: جدا از همه سختی‌هاش فروشندگی شغل هیجان انگیزی هست. هیچوقت آدمایی که این شغل رو انتخاب کردن رو دسته کم نگیرید اونا عاشق تجربه کردن و دیدن آدمای جدیدن.

من کوتاه مدت این شغل رو تجربه کردم و بعدش احساس کردم خیلی بزرگ شدم، تجربه شما از این شغل چیه؟! دوسش داشتید؟

فروشندهتجربهشغلانتخاب مسیر شغلی
شاید انسان، شاید عاشق، شاید دیوانه! در پی نوشتنِ بیشتر و کسب تجربه‌های این گنبد دوار!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید