اینا رو مینویسم ولی امیدوارم ی روز بیاد که همش فقط ی قصه بنظر برسه ...
رفتم ارشاد تا کتابای بن بال و برای اعلام وصول تحویل بدم، می دونستم به حجاب گیر میدن
ی شلوار بگ خیلی گشاد و پیرهن از اون گشاد تر پوشیدم با مقنعه
دم در خانوم نگهبان گفت:" نمی تونی بری داخل، مانتوت کوتاهه" ،گفتم:" این که خیلی خوبه!"
گفت:"از نظر منم هیچ اشکالی نداره منتهی ما رو با ارباب رجوع درانداختن"
القصه روپوش سفید و از کیفم درآورم(اون ی وجبی قدش بلند تر بود) پوشیدم، پرسیدم:" میتونم برم داخل ؟!"
گفت:"برو"
اینو اینجا بگم که کارمندای ارشاد از لحاظ شخصیت و نوع برخورد یک سر و گردن بالاتر از بقیه اداره هایی هستن که من باهاشون سر و کار داشتم، همیشه بهش فکر کردم که چرا؟ بنظرم میاد نوع ارباب رجوع و سطح انتظاراتی که دارن رو کیفیت برخوردشون تاثیر گذاشته.
رفتم کتابا رو تحویل بخش اعلام وصول دادم، خانومه چپ چپ منو نگاه میکنه میگه:"این دیگه چجور کتابیه؟!"
براش توضیح دادم که به این دلیل به این دلیل ما تصمیم گرفتیم فرم کتابامون این شکلی باشه.
دو دیقه میگذره به کارشناس خانه کتاب میگه ما می تونیم این و به عنوان کتاب قبول کنیم؟!
سرم و برگردوندم نگاش کردم
گفتم:"من ناشرم، من تصمیم می گیرم که کتابام با چه فرمتی چاپ شه
۵۰۰ساله کتاب اینجوری چاپ شده ۵۰۰سال بعد هم اگه بخواد اینجوری چاپ شه دیگه خلاقیت معنی نداره
تو حوزه کودک و نوجوان این فرم محتوا کارسازه "
همون لحظه همکارش گفت:"میتونم ببینم کتاب و..."
گرفت دستش ورق زد بعدم داد دست دختربچه ۹،۱۰ ساله که برام برگردونه.
سه تا جلد مجموعه رو گذاشتم رو هم و به دختر کوچولو گفتم اینا برای تو هدیه توئه
این حجم از مقاومت در برابر کلیشه ها تو وزارت خونه ای که مرجع فرهنگ سازیه....
ولش کن...