ویرگول
ورودثبت نام
شينا انصاری
شينا انصاری
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

آن هنگام که نفس هوا می شود

ما دکترها چقدر کم درک می کنیم، جهنمی که بیمارها را در آن قرار می دهیم.

کتاب «آن هنگام که نفس هوا می شود» روایت مواجهه دکتر پال کالانیتی جراح مغز و اعصاب با بیماری اش است. او در ۳۶سالگی و در مراحل پایانی تحصیلات ده ساله اش برای دریافت تخصص جراحی مغز و اعصاب، متوجه می شود که به سرطان پیشرفته ریه مبتلاست. فصل نخست کتاب، خاطرات وی را از دوران نوجوانی در شهر بیابانی کینگمن آریزونا با خانواده ای هندی الاصل که اغلب پزشک هستند، شرح می دهد. او ابتدا در پی علایقش در رشته ادبیات انگلیسی و زیست شناسی دانشگاه استنفورد تحصیل می کند، اما پس از اتمام تحصیل در جست وجوی این پرسش که زیست شناسی، اخلاق و فلسفه در کجا مرتبط می شوند، تصمیم می گیرد پزشکی بخواند. یادآوری آموخته هایش در حین دوره پزشکی، نگاه انسانی یک پزشک را نشان می دهد؛ «با باز کردن معده جسدم دو قرص مورفین هضم نشده پیدا کردم. این یعنی او با درد مرده است؛ شاید در تنهایی و در کلنجار با درپوش قوطی قرص» پال در کتابش از تجربیات خود در روبه رو شدن با بیماران مختلف می گوید. در فصل اول او جایگاه یک پزشک را دارد و از حال و هوای رزیدنتی جراحی مغز و اعصاب می گوید، از نگرانی ها، امیدها، داستان زندگی بیمارانی که برخی سلامت خود را بازیافته اند و بعضی تسلیم دردها و رنج های ناگزیر شده اند، می نویسد. او در زمان کار اعتقادی سرسختانه به بعد اخلاقی کارش داشت و نگران بود که در میان حجم کارهایش اهمیت فوق العاده روابط انسانی را فراموش کند، رابطه ای که ضرورت داشت میان پزشک و بیمار به خصوص در بیماری های سختی چون سرطان شکل بگیرد. از این رو بزرگ ترین آرمانش را صرفا نه نجات جان بیماران که رهنمون شدن بیمار یا خانواده اش به درک درستی از بیماری یا مرگ می دانست. «وقتی جایی برای چاقوی جراحی نیست، کلمه ها  تنها  ابزار  جراح  هستند.»

در فصل دوم و پایانی کتاب با عنوان «بی وقفه تا مرگ»، دکتر کالانیتی، ابتلا به سرطان مرحله چهار و مسیر سخت درمان را که کمتر از دوسال به طول انجامید، شرح می دهد. او که روزی بیماران در حال مرگ را درمان می کرد، حال به بیماری تبدیل شده است که باید با بیماری سخت و لاعلاج خود دست و پنجه نرم کند. دکتر کالانیتی با وجود اعتقادات اخلاق مدارانه اش در مداوای بیماران، به برخی واقعیت ها و ظرافت هایی که بیماران در حین درمان های سخت تجربه می کنند، پی می برد. «به عنوان یک پزشک تنها درک مختصری از بیمار بودن دارید، اما تا وقتی خود تجربه اش نکرده اید به واقع نمی فهمید، مثل عاشق شدن یا بچه دار شدن می ماند.» او با وجودی که تمام زیر و بم های بیماری خود را می دانست در رابطه ای عمیق با پزشکش، با طرح سوالات وجودی درباره اینکه در مدت زمان باقیمانده از زندگی اش بنویسد یا جراحی را ادامه دهد، مردد بود. پال پس از شش ماه طی پروسه درمان با کنترل موقت توده ها تصمیم می گیرد به شغلش -البته با یک عمل جراحی در روز- بازگردد. او و همسرش که متخصص داخلی هست با وجود بیماری غیرقابل پیش بینی پال تصمیم می گیرند صاحب فرزندی شوند. حضور فرزند برای پال امیدبخش است. اما دیری نمی پاید که با عود مجدد بیماری، شغلش را رها می کند و نوشتن را برمی گزیند، هرچند فرصت تکمیل بخش پایانی کتاب را پیدا نمی کند. بخش پایانی کتاب نوشته همسر پال است که آخرین روزهای زندگی او را ثبت کرده است. کتاب «آن هنگام که نفس هوا می شود» در سال ۲۰۱۶ عنوان پرفروش ترین کتاب سال نیویورک تایمز را کسب می کند. اهمیت کتاب علاوه بر روایت گیرای بخش نخست در بازگو کردن اتفاقاتی که پال در مسیر شغلی خود داشت، در برخورد واقع بینانه اش با بیماری بود که موجب شد او نوع متفاوتی از رشد و تعالی را دریابد و در نهایت به انسانی تبدیل شود که با تمام وجود با مرگ خود مواجه شده است. پال با تکیه بر نیروی خودش و حمایت خانواده و دوستانش با وقار و متانت با هر مرحله از بیماری اش روبه رو شد، نه با تظاهر به شجاعت یا این باور که سرطان را شکست می دهد، بلکه با اصالتی که به او اجازه داد برای از دست دادن آینده ای که برنامه ریزی کرده است، ناراحت باشد و در عین حال آینده جدیدی را بسازد. همان گونه که در پی گفتار آمده است: «پال با مرگ مواجه شد، با آن کلنجار رفت، به عنوان یک پزشک و بیمار آن را پذیرفت. او با این کتاب می خواست به مردمی که با بیماری و مرگ مواجه می شوند، کمک کند.»

پال کالانیتیوقتی نفس هوا می شودبیماریسرطانزندگی نوشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید