اول صبح به پسرش پيام می دهد كه اين پاراگراف را ترجمه می كنی آقایی از نيجريه برای من فرستاده؛ پسر سريع می نويسد به اين پيام جواب ندهی پدر! تعجب می كند چطور پدرش باور كرده كسی از نيجريه برای او پيام فرستاده است؟
همزيستی پدرسالمندشان و فضای مجازی عجيب و غريب است. پدر به تدريج و با تأخير و دلهره به فضای مجازی نزديك شد. اوايل از گوشیاش فقط برای تماسها استفاده می كرد، خبرها را از تلويزيون و روزنامه دريافت می كرد و خود را بی نياز از شبكههای اجتماعی می دانست. تا اينكه ابتدا تلگرام و سپس واتساپ او را وارد دنيای شبكههای اجتماعی كرد. حلاوت اين دنيای جديد او را حسابی مشغول كرد. اما مشكل زمانی شروع شد كه پدر ياد گرفت مطالب را فوروارد كند. آن وقت علاوه بر ارسال پشت سر هم اخبار در گروههای خانوادگی و فاميل در خصوصی هم برای شان همان مطالب تكراری را می فرستاد. بعضا هم خبرهایی نادرست و يا كذب، به احترام سن و سالش كسی درباره مطالب ارسال شده حرفی نمی زد و اظهارنظری نمیكرد. تا اينكه يك روز پسربزرگش به او گفت كه اين خبرها همه جا هست و لازم نيست هر خبری را كه می بيند سريع فوروارد كند. احتمالا پدر از اين گفته رنجيد، چون چند روز مطلبی نفرستاد و وقتی سراغش را گرفتند، گفت فضای مجازی وقت گير است و دوستش ندارد و ترجيح می دهد به جای وقتگذرانی در آن، كتاب بخواند. با اين حال فردای همان روز از نوهاش سراغ يك فيلترشكن خوب را می گيرد و از او می خواهد كه برايش اينستاگرام نصب كند. فرزندان همه خوشحال می شوند كه پدر به فضای مجازی بازگشته، دعوت دوستیاش را می پذيرند و چند پيج خبری و ادبی را برايش فالو می كنند تا پدر خوراك گشت و گذار در اين فضا را داشته باشد. پدر در اينستا انگار در مكانی پرازدحام و ناشناخته گم شده، تا بفهمد كه اكسپلور كدام است و ريلز و پست و استوری كدام، صفحهاش را از دست می دهد و اين بار به سراغ دخترش می رود و از او می خواهد برايش صفحهای جديد بسازد. دل دختر ريش ريش می شود، وقتی پدر از ترسهايش در فضای مجازی می گويد. اينكه می ترسد دستش اشتباها به لايكها يا استيكرها بخورد و حواسش هست كه چيزی ننويسد و ارسال نكند. با اين وجود داستانهای پدر با فضای مجازی همچنان ادامه دارد. ارسال ويسهای خالی، مطالب تكراری، استيكرهای اشتباه و درخواستهای دوستی برای اينستا هرچند وقت يكبار برای صفحه جديد!
با وجودی كه دنيای مجازی برای سالمندان دنيای موهوم و ترسناكی است و بسياری از همسن و سالانش عطای موهبتهای استفاده از آن را به لقای پيامدهای ناگوار بخشيدهاند و به همان ديدن تلويزيون و خواندن روزنامه قانعند، ولی پدر نمیخواهد كم بياورد. می خواهد دنيای جديد را بشناسد. حتی اگر كسی از اطرافيانش حوصله نداشته باشد سرِ صبر برای او از زير و بمهایاين فضا بگويد. وقتي در جمع خانوادگی همگی يك گوشی در دست دارند و دلمشغول آنند، او هم می خواهد از اين دلمشغولی سر دربياورد.
گرچه وقتهایی می شود كه دلش می گيرد از اينكه پيرها ديگر آن گونه كه بايد چون گذشته شمع جمع، محل رجوع به وقت مشكلات و مركز توجه برای انتقال تجربه نيستند. داستانهایی دارند كه ديگر امروز زيست نمی شود. تجربههايشان گويا ناظر به زندگی ديگری بوده است و به كار زندگی كنونی نمیآيد. نسل جديد و دغدغههای شان را نمیشناسند.
پدر همه اينها را می داند و با اين حال از خزيدن به كنج انزوا بيشتر وحشت دارد تا ورود به دنيای ترسناك مجازی، همين كه نوهاش در تمجيد او را «پدربزرگ آپديت من» می خواند، كه برخلاف خيلی از پدربزرگهای دوستانش در فضای مجازی حضور دارد، برای او زندگی بخش است./ روزنامه اعتماد