پکیجدوستان، سلام (بخش پنجم)
مسئول سالنِ خوشگلاسیون خرامان خرامان اومد سمتم، همینجوری که داشتم فکر میکردم اگه دو تا محکمتر پلک بزنه میتونه قابلیت پرواز رو به آپشنهاش اضافه کنه، با هر قدمی که بهم نزدیکتر میشد نگرانیم از اینکه چنگکاش بره تو چشمم هم بیشتر میشد، خدا وکیلی چجوری با این ناخن دومتری ها به امور بهداشتی و غیر بهداشتی خویش رسیدگی میکنن، انصافا مهارت میخواد!
تا به خودم اومدم دیدم داره از پکیجهای «خوشگلاسیون» میگه
گفت: میخواین؟
گفتم: بله؟!
یهو دیدم ای دل غافل، این بله رو با اون یکی بله قاطی کرد و ما رو قل داد به سمت پکیجش!
تا اومدم اعتراض کنم زیر هاله ای از بخار صورتم محو شد اشکم مثل ماهی کوچولوی تو دریا دیده نشد...
بعد هرچی کف یخچال مونده بود و داشت کپک میزد رو با هم میکس کرد تالاپ تالاپ گذاشت رو صورتم، از اون ورم یه تشت آبگرم آورد، یه قلوپ شیرهم که به احتمال قوی از صبحانش مونده بود رو ریخت توش، دو تا گلِ خرزهره چیده شده از باغچه هم به عنوان حسن ختام اضافه کرد و پام رو گذاشت تو تشت سلطنتی!
آخرشم یه خورده رنده کشید به پام و دیگه نوبت این بود نامه اعمالم رو بده دستم !
یعنی برق طوری از سرم پرید که باید از نو سیمکشی میشدم؛ یعنی اقا اگه اون ماسکی که گذاشت از میوه های وارداتی خارجکی وسط بازار تجریشم بود انقدر نمیشد، آخه مومن مگه شیر الاغ ریختی تو تشتکت! چه وضع قیمت دادنه، جنگه مگه؟
این داستان ادامه دارد
#دنیای_معمولی_شیرین #Sweet_normalworld