دختر دهۀ شصت
دختر دهۀ شصت
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

برسد به روح حسین محب اهری

در هر رشته و تخصصی که باشیم و هر کجای ایران زمین، باید کلاهمان را به احترام تو از سر برداریم و یک فاتحه بخوانیم برای روح بزرگت.

نوتیفیکیشن موبایلم به صدا درآمد: حسین محب‌ اهری، بازیگر دوست‌داشتنی «چاق و لاغر» از دنیا رفت.

با خودم فکر کردم برای این هنرمند نجیب، بااخلاق و به دور از حاشیه‌های عمدۀ بازیگران و بازیگرنمایان! امروزی چه می‌توانم بکنم؟ گفتم یک فاتحه نقداً بخوانم تا شب جمعه نیز برایش نماز مخصوصی بخوانم. هنرمند خوبی بود دیگر. گردن همۀ ما حق داشت؛ حداقل به خاطر همان چاق و لاغر! چاق و لاغر را که ما ایرانی‌ها و به خصوص دهه شصتی‌ها یادمان نمی‌رود...می‌رود؟

لعنت بر آن خرچنگ که بالاخره زورش به محب‌اهری چربید؛ اما چه می‌شود کرد: دنیاست دیگر! مگر من و شما از فردایمان خبر داریم؟ اصلاً چه کسی به ما چک تضمینی داده که مثلاً 70سال قرار است عمر کنیم؟

این مرگ‌ها، همه تلنگری است برای اینکه بدانیم زندگی زود می‌گذرد و آنچه از انسان‌ها می‌ماند، اخلاق و نام نیک است. به قول شاعر شیرین سخن:سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز. مرده آنست که نامش به نکویی نبرند.

اشاره به پیشینه‌اش را به اهل رسانه و خبرنگاران باید واگذار کنیم؛ اما خدا را شکر که تا زنده بود، تقدیری از او نمودند تا دلش خوش باشد در کنار همۀ نامهربانی‌هایی که امروزه در حق هنرمندان پیشکسوت و یا از یادرفته می‌کنند. خدا را شکر که مردانه جلوی خرچنگ لعنتی ایستاد و تا آخرین لحظه خندید؛ حداقل برای دلخوش کردن ما مردم.

حسین محب اهری
حسین محب اهری

این روزهای آخر، محب‌اهری انگار بیشتر به خدا نزدیک می‌شد و برافروختگی صورتش بیشتر به چشم می‌خورد. انگار چیزی درون دلش می‌گفت که قرار است راحت شود و روزگاری را که عمدۀ مردمانش یا نقاب دارند و یا از پشت خنجر می‌زنند، به حال خود واگذارد و پرواز کند: مگر می‌شود پرواز کردن لذت ندهد؟

آخرین باری که سوار هواپیما شدید را یادتان می‌آید؟ خب تصور کنید پروازی هزاران برابر آن پرواز...انقدر دور شوی از این روزگار و کرۀ خاکی که فقط خدا و ملکوت را ببینی و به آرامش و عشق واقعی برسی.

گفتم عشق. عشق را وقتی متوجه شدم که همسر سابقش بعد از سالها جدایی، به سراغ محب اهری آمد و دستانش را با عشق گرفت. وقتی این صحنه را دیدم، بی‌اختیار بغضی در گلویم ترکید که فکر می‌کنم اشکش را خدا برایم ریخت: آخر از مادرم یاد گرفته‌ام که خداوند در قلب‌های شکسته است.

خدا رحمتت کند محب‌اهری! در معمای شاه انقدر هنرمندانه بازی کردی که از تک‌تک سکانس‌هایت لذت می‌بردم و حتی بعد از تمام شدن سریال، تک‌تک سکانس‌هایت را به لطف آپارات و تماشا و..امثالهم! در بایگانی خاطراتم گذاشتم. خدا رحمتت کند که انقدر در نقش دکتر مخصوص شاه پهلوی، خوب فرو رفتی که هر مخاطبی را از خود متنفر می‌کردی: یک پزشک بهایی عیاشی که حتی به وطن و کشور خودش هم پایبند نبود و تا توانست، خون ملت را مکید و آخرش نیز رفت...و البته آخرش هم به خفت ختم شد. خدا بیامرزدت. بالاخره گل بی‌عیب که نبودی؛ تو هم مانند ما هزاران خطا و لغزش داشتی و حساب‌وکتاب‌هایت بین خودت هست و خدای خودت. فقط امیدوارم حق‌الناسی بر گردن نداشته باشی. اگر هم داشته باشی، خوش‌شانس‌تر ما آدم‌های عادی بودی و هستی؛ چرا که یک ایران امروز ناراحت شد که خبر رفتنت را شنید؛حالا ربطش کجاست؟ ربطش آنجاست که اگر انسانی هم از شما دلخوری داشته باشد، می‌بخشد ان‌شالله.

نمی‌دانم روزنامه‌ها و رسانه‌ها از فردا تا کی می‌خواهند از مرگ تو، خوراک و آب و نان برای خودشان درست بکنند؛ آهان. هنرمندنمایان را هم یادم رفت که به رسم قبلشان، در مسجد ختمی را می‌گیرند و مجلس عزا هم تبدیل به گالری فشن شوی آقایان و خانم‌ها با چاشنی دورهمی‌ها و دیدارتازه‌شدن‌ها و احتمالاً قرارداد جدید بستن‌ها! خواهد شد؛ عکس سلفی و حاشیه‌های دیگرش که قلم از نوشتن آن معذور است، به کنار!

گفتم قلم. یاد این شعر زیبا افتادم که شاعر می‌گوید: شرف دست همین بس كه نوشتن با اوست!

قلم چیز عجیبی است. از زمانی که خودم را شناختم، این قلم و کاغذ دستم بود. انگار خدا از همان عالم بالا، این عشق را در قلبم گذاشته بود که با قلم بنویسم تمام احساسات و دلتنگی‌هایم را. آه که فقط خدا می‌داند با این دستانم چه کردم و چه چیزهایی نوشته‌ام حسین آقای محب اهری. اسمت هم قشنگ بود. خوشا به حالت که در اسم هم شانس خوبی داشتی؛ شانس نه! تقدیر هم..نه! شاید بشود گفت رزق. بله! رزق خوبی داشتی که در اسم شناسنامه هم شایسته نامی برایت گذاشتند که حداقل دلت خودش باشد شاید یک پارتی مانند سیدالشهدا داشته باشی آن دنیا که هر کسی گیر حرف و کردار خود است.

خدایت رحمت کند. برای ما هم دعا کن زودتر پر بکشیم و از این دنیای پررنج راحت شویم.

شادی روحش یک صلوات و فاتحۀ از ته دل بخوانیم؛ نوشته شد با عشق و احساس، دی 1397 خورشیدی.

روزمرگی‌های یک دختر بااخلاق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید