همونقدر که دنیای خلاقیت برام جذابه، دونستن علم اقتصاد، علم پول و علت و معلول های اقتصادی هم برام حکم یه ماجراجویی هیجان انگیز رو داره....
اندازه خلاقیت براش کتاب نخوندم ولی اِی... دو سه تا کتاب رو خوندم راجب الفباش، تا بهتر بفهمش....
یکی مونده به آخرین کتابی که خوندم اسمش بود دید اقتصادی
کتاب در قالب یک داستان و به کار بردن تمثیل های خیلی جالب میاد از ب بسم الله، داستان و مفاهیم اقتصاد، که بر اساس داستان اقتصاد آمریکاس رو تعریف میکنه.....
داستان اینجوری شروع میشه که میگه:
یه روزی روزگاری سه نفر به اسم های آبل، بیکر و چارلی تنهایی تو جزیره ای زندگی میکردن. این جزیره دور از بهشت های استوایی بود و این که تنوع غذایی هم نداشت و فقط یک نوع خوراکی تو منو بود: ماهی!
خداروشکر دور تا دور جزیره پر از ماهی های همشکل بود که البته هر ماهی فقط کفاف یک روزشون رو میداد!
به علاوه این که تو این جزیره هر روز فقط یه دونه ماهی میتونستن بگیرن چون گرفتن این ماهی ها خیلی سخت بود و هیچ امکانات ماهی گیری نداشتن، صبح زود باید میپریدن تو آب با زحمت زیاد یه دونه ماهی میگرفتن که فقط هم برای زنده موندن تا روز بعد کافی بود!
خلاصه زندگی شون بود:
بیدار شدن
ماهی گرفتن، خوردن
خوابیدن
و تو این جامعه ی جزیره ایِ ماهی محور:
نه پس انداز هست
نه اعتبار
و نه سرمایه گذاری!
تا این که آبل یه شب همینجوری که به آسمون خیره شده بود و داشت فکر میکرد با خودش گفت ینی زندگی همش همینه؟! زندگی باید یه چیزی بیشتر و بهتر از این شرایط باشه....
(اینجای داستان خلاقیت و بهره وری وارد میشوند)
آبل فکرش رو به کار انداخت و یهو ایده تله ماهی توی ذهنش جرقه خورد....
اگه این تور رو میساخت میتونست به جای روزی یه دونه ماهی، دو تا ماهی بگیره و یه روزش رو بره سراغ کارای دیگه، لباس های بهتری بسازه، سرپناه بهتری داشته باشه و خلاصه....
فرداش بیکر و چارلی دیدن که آبل دیگه ماهی نمیگیره! به جاش داره با پوست درخت یه سری رشته درست میکنه!
ازش پرسیدن: چی شده؟ رژیم و اینا گرفتی؟ همینجوری ادامه بدی فردا از گرسنگی میمیریا.... آبل توجهی نکرد دوباره چارلی گفت فردا نیای از ما ماهی گدایی کنی ما خرج دیونه بازی های تو رو نمیدیم و رفتن پریدن تو آب...
شب شد و آبل کارش تموم شده بود. در واقع آبل با این از خودگذشتگی خودش سرمایه خلق کرده بود!
امااااا خب به شدت هم گرسنه بود و داشت از شدت ضعف به خودش میپیچید و چارلی و بیکر هم مسخرش میکردن....
تا
روز بعد....
روز بعد همگی با هم رفتن تو آب، چارلی و بیکر با دست و آبل با تور ماهیگیری....
چند ساعت گذشت و گذشت تا قلق تور ماهیگیری بیاد دست آبل و بالاخره تونست با یه حرکت دو تا ماهی بندازه توی تور
تازه اینجا بود که خنده روی صورت بیکر و چارلی خشششک شد
و این بهره وری بزرگ شد شروع داستان تغییرات بزرگ اقتصادی جزیره داستان یا همون آمریکا
از روز بعدش هم چارلی و بیکر اومدن سراغ آبل برای مذاکره و داستان وام و و سرمایه گذاری و سود و.... شروع شد.....
داستانی که من تعریف کردم فقط دو فصل این کتاب بود
داستان در ادامه خیییلی جذاب تر میشه و تمام مسائل مربوط به بانکداری، تورم، رکود، مسکن، طلا، نقش زیرساخت ها، برون سپاری به چین، سازمان فدرال رزرو آمریکا و بی ارزش شدن پول و کلللل اقتصاد رو همینجوری توضیح میده
و تو کل داستان ماهی میشه واحد پول و در نقش همون دلار.....
همیشه معادله ها و علت و معلول های اقتصاد برام جذاب بوده، تو این داستان که میخوندم به وضوح توستم نقش بهره وری، خلاقیت و اقتصاد رو کنار هم تو یه یک چرخه ببینم
خلاقیت و حل مسئله درست منجر میشه به بالا رفتن بهره وری و بهره وری که بره بالا در ازای کار کمتر میشه نتیجه بهتر رو به دست آورد و اینجاست که اقتصاد رشد میکنه و تولید میره بالاتر و بالاتر و یک کشور تبدیل میشه به یک کشور پیشرفته که برای مردمان ش آسایش و رفاه بیشتری رو می سازه .....
این روزا هم اگه آگاهی مون رو راجب این مسائل بالاتر ببریم راحت تر و منطقی تر میتونیم بفهمیم چی داره سرمون میاد...
اگر بتونیم این شکل از دید اقتصادی رو در تک تک مردم جامعه نهادینه کنیم میتوینم حسابی به آینده روشن اقتصاد کشورمون امیدوار باشیم
خلاصه اگه مثل من از شیفتگان اقتصاد هستین و کلی سوال بی پاسخ دارین که اقتصاد چجوری کار میکنه، برای شروع به شدت این کتاب رو پیشنهاد میکنم