باور کن از وقتی فهمیدم که یه مارمولک اومده و ریس من شده، یه کم متعجبم!
اولش ازش دوری میکردم، بعد که باهاش آشنا شدم نترسیدم، ولی دلم گرفت.
آخه تاز ه فهمیدم این همه سال از زندگیم منم مثه همون مارمولک بودم.
این همه سال دستورهای یه مارمولک رو مو به مو اجرا کنی و خیال کنی که آقای خودتی!
و تازه متوجه میشی که ، ای بابا، خودتی!!!
میدونی موجودات فضای رو به چند دسته مختلف تقسیم میکنن، 2 تا از معروف ترین هاش رپتایلین ها و پلدیان ها هستن.
رپتیلیان ها از تیره خزندگان هستن و معمولا به عنوان نیروهای منفی کهکشان ازشون اسم برده میشه و در نقطه مقابلش پلدیان ها سرشار از عشق و آرامش و دوستی هستن که به زمینی ها هم خیلی کمک میکنن که از دایره تاریکی ها بیرون بیان.
یه نکته انحرافی هم بگم، وقتی از آدم فضایی یا موجودات فضایی اسم برده میشه، ما موجوداتی رو تصور میکنیم که چشم های بزرگ و بدن لاغر و نحیفی دارن، پوست بی مو و جمجمه های بزرگ دارن، بیشتر با تله پاتی با هم صحبت میکنن و قدرت های عجیب غریب دارن ولی به این توجه داشته باشین که هر موجودی که توی این فضای بیکران باشه، یه موجود فضایی هست، در واقع ما خودمون یه آدم فضایی هستیم.
سلام آدم فضایی
برگردیم به بحث، شما فکر کن یه روز صبح آفتابی که یه نسیم خنک داره از پنجره میاد توی خونه و اشعه های دل انگیز خورشید روی صورتت داره پوستتو نوازش میکنه،
با صدای مهیب شکستن در خونه از جات بپری بیرون و تا به خودت بیای ببینی که شیش هف تا تمساح هیکلی و گنده اسلحه بدست بیان تو اتاقت و اسیرت کنن!
بعدا ببرنت یه جایی و مجبورت کنن هر کاری که میگن بکنی!
خب چه حالی پیدا میکنی؟
حالت گرفته نمیشه؟
نه بخاطر اسیری، واسه اینکه یه موجود کم عقلی بیاد و کنترلت کنه.
الان حال و روز منم اینجوریه.
اما اینی که گفتم یه جورایی واقعی هست.
اگه دوس داری بدونی یه مارمولک چجوری بازیت میده، این مطلب رو از دست نده.
تو این دنیا بغیر از مُردن، هر چیزی یه راهی داره.
برای سر و کله زدن با مارمولک هم باید زبونش رو یاد بگیری.
میدونی زبون مارمولکی چجوریه؟
خب اول یه نگاه اجمالی کنیم ببینیم یه مارمولک چه خصوصیاتی داره
با توجه به اینکه این مارمولک از تیره خزنده ها هست و این رسته از موجودات بیبش تر از 300 ملیون سال هست که دارن روی کره زمین زندگی میکنن، خیلی چیزها رو بهتر از ما بلدن.
میدونی انسان حدود 20000 سال هست که روی زمین مشغول تغییر دادن اقلیم هست و همه چیو داره انگولک میکنه،
این موجودات توی زندگی یاد گرفتن برای بقای خودشون طوری تلاش کنن که بیشترین احتمال زنده موندن رو داشته باشن، از یه اصلی پیروی میکنن، یا بجنگ یا فرار کنن.
خیلی راحت تر از ما دنیا رو میبینن و تا وقتی نیاز نداشته باشن به خودشون زحمت نمیدن که حرکتی بکنن.
ولی ما یاد گرفتیم که مدام تلاش کنیم و رشد کنیم و بهتر و بهتر بشیم، هی دودوتا چارتا میکنیم و زندگی به نوعی برامون چالش هر روزه هست.
حالا برای اینکه یه کانال ارتباطی ایجاد بشه باید با زبون خود مارمولکا حرف بزنیم
این موجودات به دنیای اطرافشون اعتماد ندارن، طبیعت 2 تا چشم دو طرف جمجمشون گذاشته تا یه چشم انداز تقریبا 360 درجه رو ببینن و حواسشون به اتفاقات دورو برشون باشه، چون حس میکنن که از هر طرفی ممکنه خطر پیش بیاد، پس باید مراقب باشن.
یه راه ارتباطی این میشه که یا در مقابلشون بی حرکت باشیم، یا صحنه ای رو بهشون نشون بدیم که بهش اعتماد کنن.
در واقع باید اعتماد سازی کنیم، بعدش میتونن بدون دغدغه به ما توجه کنن.
یه نکته دیگه اینه که باید براشون ارزشمند باشیم، چون اونا فقط باید برای منافع لحظه ای خودشون تلاش میکنن.
و قسمت آخر اینه که مدام چیزی رو براشون تکرار کنیم، چون خیلی دیر یاد میگیرن.
اگه در کنار این مقاله، مطلب (یه مارمولک کوچولو داره ما رو بازی میده) رو هم بخونید، کامل متوجه میشید که برای ریاست بر ریس مارمولکی باید چیکار کرد.
امیدوارم مفهوم نهفته در این داستان پیچیده در لفافه براتون مفید بوده باشه.