از فروردین 1401 به دلیل معرفی شدنم به یکی از مدیران مجموعههای دولتی به شرکتهای مختلف منتقل شدم. بعد از 5ماه که بلاخره یکجا نشسته بودم، این دفعه مدیر رو از سمتش عزل کردن و باز تو همون شرکتی که بودم دچار تزلزل و بیثباتی شدم. شاید برای اولین بار بود که داشتم از نزدیک احساس تنهایی و منزوی شدن در یک شرکت رو تجربه میکردم، به محض شروع به کار مدیرعامل جدید، اسامی افرادی که با مدیران قبلی وارد مجموعه شدند توسط یکسری آدم نون به نرخ روز خور به دست مدیرعامل رسید، گویا این اولین باری نبود که این اتفاقها میافتاد و این افراد معلوم الحال که حاضرن هر دروغ و تهمتی به دیگران بزنن تا خودی نشون بدن با ورود مدیران جدید و هر دفعه همین راه و مسیر رو برای بقای خودشون طی میکنند.
یکماه هر روز با فشار و استرس گذشت و من واقعا نمیدونستم چه کاری در 2ماه پایانی سال باید انجام بدم. جالبه که بدونید در این زمان اغلب همکارانم تو شرکتی به این بزرگی کاملا بیکار بودند، چهارشنبه اوایل بهمن از بقیه بچهها شنیدم که لیست اخراجمون به تایید مدیر عامل در اومده.
جالبه که همون روز و قبل از اخراج چند نفری که در لیست بودند (اسامی کاملا سلیقه ای و بر مبنای نظر همون افراد معلوم الحال که متاسفانه خانم هم هستن تعیین میشد) خود مدیر عامل از سمتش عزل شد.
حالا این شرکت در فاصلهی زمانی 2ماه، 3مدیر عامل عوض کرده بود. مدیرعامل جدید در ماه پایانی سال اومده بود، و دوباره تب و تاب اخراج شدن بین همه افراد پیچید.
تا قبل از کار کردن اینجا میگفتم مدیران و مملکت داران نمیدونن چیکار دارن میکنن؟؟؟ چرا با مردم خودشون اینکار رو میکنن و فقط فکر خودشونن؟؟؟ ولی الان با پوست و استخونم لمس کردم که چرا اوضاع مملکتم مخصوصا در چند سال گذشته اینطوری شده.
یکسری افراد حاضرن برای منعفت خودشون همه کاری بکنن... از روی شما رد میشن، تظاهر میکنن، نابودت میکنن، براشون فرقی نداره که الان تو شرایط سخت جامعه حتی زمانی که قرارداد جدید خونهات رو میبندی و استرس جور کردن پول پیش سال دیگه رو داری... حکم اخراجت رو میدن.
یه انسان شریفی که یکی از مدیرانم در سالهای گذشته بود بهمون میگفت همیشه شخصیتتون براتون مهم تر از هر چیزی باشه و زیر بار حرف زور نرید. من از اینجا یاد گرفتم که هر چقدر برام سخت باشه باید جواب کسی که داره برای خراب کردنم هر کاری میکنه رو بدم و از حقم دفاع کنم.
خلاصه که این شرکت و آدمهایی که توش کار میکنن نمونه کوچیکی از مملکتمونه. اونایی که میان تا اوضاع شرکتها رو سر و سامون بدن، اونایی که برای بقا و منفعت خودش پرسنل رو متهم میکنن و ماهایی که در مقابل ظلمشون به خاطر ترسهایی که داریم و فکر به گرفتاری و بدهیامون سکوت میکنیم.