ویرگول
ورودثبت نام
S.Shzdi
S.Shzdi
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

مهاجرت تحصیلی به گرگان (قسمت سوم)

دوره کاردانی به کارشناسی رو با یکی دوسال وقفه مجددا امتحان دادم و با رتبه خوب قبول شدم. اون سال یکی از سال‌هایی بود که دانشگاه بوعلی همدان رشته باستان شناسی رو نداشت و من دوباره دانشگاه گرگان رو به عنوان اولین گزینه انتخاب کردم.

وقتی قبول شده بودم اما مردد بودم که برم، بعد به طور اتفاقی همون هم خونه‌ای ترم بالایی (که تو قسمت دوم داستان مهاجرت نوشته بودم)، با من و چندتا دیگه از دوستای مشترکمون تماس گرفت و ما رو برای عروسیش دعوت کرد. من و یکی دیگه از دوستام عازم گرگان شدیم هم برای رفتن به مراسم عروسی هم برای انجام کارهای دانشگاه.

عروسی خیلی به ما خوش گذشت، بعد از ثبت نام دانشگاه با دوستای دوران دانشگاه که هیچ کدوم همکلاسی من نبودن ولی رابطه دوستی خوبی با هم داشتین رفتیم ناهارخوران و کلی یاد خاطراتمون کردیم.

عکس از گوگل انتخاب شده است.
عکس از گوگل انتخاب شده است.

بعد از چند روز همون هم خونه ایم تماس گرفت و به من گفت خانواده اش از کرمانشاه به گرگان مهاجرت کردند و خونه ای ویلایی بزرگی رو اجاره کردند که سویتی مجزا، مخصوص دانشجو هم داره. من که خیلی خوشحال شده بودم سریع برای اجاره اون واحد اقدام کردم. خونه‌ای با حیاط بزرگ و درخت‌های پرتقال و نارنگی و پر از انرژی خوب، مخصوصا وقتی بارون میومد. من عاشق بارونم. برای من اون دو سال کلا با دو سال دوره کاردانی متفاوت بود.

همسایگی با پدر و مادر مهربون هم خونه‌ایم که یه خواهر دقیقا هم سن خود من داشت و خانواده پر مهر همسر هم خونه‌ایم و داشتن دوستای خوب، باعث شده بود احساس غربت نکنم. مردم گرگان رو این دفعه مردمی با محبت‌تر از دوران قبل می‌دیدم و این به نگرش و حال خوب خودم مربوط می‌شد.

درسم رو با جدیت بیشتری می‌خوندم و نمره‌های خوبی به دست می‌آوردم. گاهی وقت‌ها مادربزرگم هم چند روزی رو میومد پیش من. تقریبا هر پنجشنبه جمعه برنامه مهمونی خانوادگی یا گشت و گذار در مناطق جنگلی اطراف گرگان به همراه خانواده ی هم خونه‌ای سابقم داشتیم. در اون زمان من شموشک، روستای زیارت، چهارباغ، جنگل توسکستان، ییلاق زیبای جهان نما، بالاچیلی در ییلاق علی‌آباد و ... رو دیدم و از دیدن طبیعت بکر و زیبای خیلی جاهای دیگه لذت بردم.

نشستن روی این صخره اصلا کار راحتی نبود، چون بلافاصله بعدش پرتگاه قرار داره و خطرناکه. مواقعی که ابر هست نبایدبرای عکاسی جلو رفت.
نشستن روی این صخره اصلا کار راحتی نبود، چون بلافاصله بعدش پرتگاه قرار داره و خطرناکه. مواقعی که ابر هست نبایدبرای عکاسی جلو رفت.


ییلاق جهان‌نما
ییلاق جهان‌نما

بعد از این دو سال می‌خواستم تو شهر گرگان کار پیدا کنم و بمونم. ولی خوب... نشد. مطمئنم اگر اینکارو کرده بودم زندگیم شکل دیگه‌ای داشت. مستقل شدن از هر لحاظ، برای هر دختر و پسری لازمه و باعث میشه ما تجربیاتی رو به دست بیاریم که در زندگی با خانواده هیچ وقت متوجه اشون نمیشیم.

بعد از این دوران من به تهران برگشتم و مشغول به کار شدم. اونم کاری که باید یه جا میشستم و با روحیات من دیگه سازگار نبود.

مهاجرت تحصیلیگرگاندانشجوییرابطه دوستیطبیعت بکر
نقاش، دوستدار طبیعت و سفر، باستان شناس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید