شیوا صفری
شیوا صفری
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

نگاهی کوتاه به شغل های تکان دهنده

چرا با وجود اشتیاق اولیه تو شغلمون بعد از مدتی دچار روزمرگی میشیم و کلافه از تکرار و تکرار؟ خیلی از ماها احتمالا این حس رو تجربه کردیم و به نظرم یک طیف محدود و خاصی که علاقشون و شغلشون در یک راستاست واقعا از کار کردن لذت می‌برن. جایی خونده بودم که واقعاً نباید اول دنبال علاقه‌ات باشی و بعد شغل مربوط به اون رو پیدا کنی. شاغل میشی و در گذر زمان با پستی و بلندی‌های اون شغل آشنا می‌شی و علاقه و جذابیت ایجاد می‌شه و اگرم نشد در کنار شغل اصلیت می‌ری به اون کارهایی که بهت حس خوب میده می‌پردازی حالا نجاری باشه یا نقاشی و یا هر چیزی.

یکی از روزهایی که مثل خیلی از کارمندا به سختی تخت خواب رو ترک کردم و با چشمانی نیمه باز وارد کوچه شدم چیزی توجه‌ام رو جلب کرد. یکی از نیروهای خدمه شهرداری با یک شیلنگ آب که به تانکر پلاستیکی سفید رنگ توی وانت وصل بود جایگاه سطل زباله های تو کوچه رو می‌شست. چندثانیه نگاهم ثابت موند، به کار خودم فکر کردم و یک مقایسه کوتاه در لحظه از ذهنم گذشت. همون روز راجع به دختری افغان خوندم که اولین کافه رو تو تهران افتتاح کرد و لابه لای صحبتاش از مشاغل افغان ها تو ایران گفت مثلا سیرابی پاک کردن!

فردای اون روز تو استوری اینستاگرامم از مخاطبام پرسیدم مشاغل مشمئزکننده و سخت رو معرفی کنن؟ شغلهایی که آدمها از روی ناچاری و تامین مالی رو به اون میارن. جواب‌ها خیلی نزدیک و تکراری بود. تعداد زیادی از اون‌ها کارمندی رو مثال زدن. بقیه مثال‌ها شامل این مشاغل بودند:

گورکن، غسال(مرده شور)، کارگر کارخانه چرم، زهتابی(روده پاک‌کنی)، جار زن، تکنسین اتاق عمل،خدمه بیمارستان، کارشناس پزشکی قانونی، پرستار سالمند، خدمه شهرداری، زباله گردها ، کارگرای کوره های آجر پزی ، سم­پاشی باغ‌ها و مزارع، کار در زندان، کار در تیمارستان و ...

حتی یکی از همکارام در جواب این سوال مهمانداری هواپیما رو مثال زد و با چهره شگفت‌زده من روبرو شد. سعی کردم بیشتر براش توضیح بدم که من دنبال مثال­هایی از مشاغل سخت و مشمئز کننده‌ام و در جوابم گفت مهماندارها برخلاف ظاهر مردم‌پسندی که دارن، سختی‌های زیادی در کار دارن و دایم باید به خلق سرویس بدن و در کنار ساعتای طولانی پرواز و فشار جسمی خیلی از خانم­های مهماندار از تیکه‌ها و شیرین‌کاریهای آقایون مسافر در امان نیستند. شاید اینم نوعی سختی زیرپوستیه که از چشممون پنهون مونده.

از نظر دوست قدیمی ام که سرپرست آزمایشگاه تو یک کارخونه ذغال سنگه بدترین و سخت ترین شغل متعلق به کارگرای معدنه و وقتی از اونها حرف میزنه با تمام وجود می‌شه حسش رو فهمید. آدمایی که بین سیاهی ذغال و تاریکی معدن برای لقمه‌ای نون سر جانشون معامله میکنن.

بین مخاطبام دوست اهل مطالعه‌ای مثال دیگه‌ای هم زد: شغلی که در قدیم تو ایران بوده بنام مستراح‌خالی‌کن! اکثرا بچه و یا نوجون بودند و فاضلاب رو با دست و دلو خالی میکردند.این کار هنوز در هند رایجه چون خیلی از اونا توالت به شکل امروزی ندارن. حتی تصور این شغل تهوع‌آوره! همچنین خوندن مجموعه کتابی به نام تهران قدیم نوشته جعفر شهری رو بهم توصیه کرد که نویسنده در اون افرادی رو مثال زده که به لجن و کثافت چنگ میزدن تا سکه ای طلایی چیزی که ملت موقع قضای حاجت ازشون افتاده جمع کنن و بفروشن و خرج زندگی بدن.

خودم هم یک گشتی تو اینترنت زدم ببینم در سطح دنیا چه نمونه هایی وجود داره. نتیجه خیلی وحشتناک بود. البته اگر وحشتناک واژه درستی باشه برای توصیف حالم!

پاک کردن لاشه حیوانات از خیابونها، بو کردن عرق زیر بغل ملت برای ساخت دئودورانت، پاک کردن استفراغ تو شهربازی‌ها ،غواص فاضلاب (این یکی نسخه مدرن توضیحات قبلتره!)، مترجمی خط بریل، مامور تشخیص جنسیت جوجه‌، تست کننده غذای سگ، جمع‌آوری آدامس‌های چسبیده به آسفالت، مامور تشخیص صافی تاس‌های قمار ، نویسندگی فال‌های کاغذی، گردگیری صفحه بزرگ سینما ، تست‌کننده نرمی مبلمان، پاک‌کننده شیشه ساختمان‌های مرتفع و...

نفس گیر بود یا نه؟

به نظرم اشمئزاز یک چیز نسبی و قابل عادت کردنه مثل خیلی از مشاغلی که قدیما کسی سمتش نمیرفت و اگرم کسی به اون اشتغال داشت مخفیش میکرد. مثل مرده شور! چون کسی باهاشون وصلت نمیرد حتی! اما الان گویا مساله‌ای نیست و صرفاً مساله قبح لمس میت بوده.

مثل خیلی از هرم های معروف، جامعه انسانی هم یک هرمه که هرچی به سمت پایین این هرم بری آدمایی میبینی که شغل‌های تکان‌دهنده تری دارن. مثل بچه‌هایی که توی کشورهای جنوب آسیا در دود سمی کارگاه‌های ذوب، توی آشغال‌ها می‌گردن تا تکه‌های قابل بازیافت زباله‌ها رو پیدا کنن و نون بخورن.

چیزی که واضحه دنیا سرای عدالت نیست، یک سری شغل‌ها متناسب با ذات انسانه و یک سری شغل‌های تکان‌دهنده مظهر بی‌عدالتی در جامعه‌ی انسانیه.

اگر این مطلب رو دوست داشتین اون رو ❤️ کنید و خوشحال میشم نظر خودتون رو در قسمت کامنت برام بنویسید.فکر میکنین چه شغلی تو این متن جا مونده؟


خواندن، تماشای طبیعت،گوش سپردن به آن و موسیقی را دوست دارم. قدردان علم هستم و کنجکاو نسبت به صنعت پرداخت،بانکداری،هوش مصنوعی و چند موضوع دیگر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید