دیروز خبری منتشر شد درباره روزنامههای استرالیا که صفحه اول خود را با کلمات خط خورده و سیاه شده که نمادی از سانسور بود، چاپ کردند. این اقدام در پی اعتراض به محدود کردن فعالیت رسانهها و خبرنگاران انجام شد؛ اعتراض به یورش بردن به دفتر رسانهها، خانه روزنامهنگاران و قوانین سختگیرانه امنیتی و ایجاد محدودیت برای اطلاعرسانی. این روزنامهها در همان صفحهای که به شکل سانسور شده منتشر شده است نوشتهاند: «وقتی دولت واقعیت را از شما پنهان میکند، در حال مخفی کردن چیست؟».
ما به عنوان روزنامهنگار در ایران با این یورشها، محدودیتها و قوانین ناآشنا نیستیم. نه تنها این موارد، بلکه ما با توقیف روزنامهها، دستگیری و زندانی کردن روزنامهنگاران، تهدید روزنامهنگاران، فحاشی به آنها حتی در راهروهای مجلس، گونی سر کردن و کتک خوردن هم آشنایی کامل داریم.
از سال 78 که داستان رسالت جنجالی شد، تا چند وقت بعدش که روزنامهها را به قول خودشان فلهای توقیف کردند، تا بعدترها که هر چند ماهی یک روزنامه تعطیل میشد، تا زمانی که روزنامهنگاران را از داخل تحریریه، خانه و کوچه به انفرادی بردند، تا وقتی که احضاریه پشت احضاریه برای روزنامهنگاران آمد، از هنگامی که کاغذ آنقدر گران و نایاب شد که روزنامهها یکی پس از دیگری کم حجمتر و بی جانتر شد و... من که به یاد ندارم روزنامهها و روزنامهنگاران در ایران در یک همبستگی «نمادین» حتی، اقدامی اینچنینی انجام داده باشند. این مدت زمانی که از آن حرف میزنم، چیزی حدود 20 سال است. اما روزنامهنگاران استرالیایی از سختیهای چند ماهه حرف میزنند.
جهت تنویر افکار عمومی و مسوولان در وزارتخانههای مختلف بگویم که این نوشته دعوت از روزنامهنگاران برای همبستگی و انجام یک امر نمادین نیست. نه فقط به خاطر اینکه روزنامهنگاران با این چند صد کلمه حتی روی صندلی هم جا به جا نمیشوند بلکه به این خاطر که هدف اینجانب به عنوان نگارنده فقط نوشتن چند کلمه درباره روزنامهنگاران ایران و استرالیا است.
به راستی چرا روزنامهنگاران و روزنامهها در ایران پس از طی کردن مسیری چنین پر فراز و نشیب، هیچوقت چنین رفتاری نکردند؟