گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
دلم میخواست غرق میشدم!

این روزها غرق شدن در افکاری ، بی اساس حتی، شیرین تر از دیدن واقعیت ها ست ، ولی اگر بخواهم به نوجوانی برگردم خودم را در رفتن و حرکت غرق خواهم کرد. زندگی به من آموخت آدمی باید در نوجوانی و جوانی جهان را با تمام هرچه در آن است از دریچه چشم و قلب به داخل بکشد، بی هیچ بالا و پایین و حساب و کتابی، هرچه بیشتر، بهتر و بعد در پایان جوانی بنشیند و با خاطر جمع آن را نشخوار کند نمی دانم شاید بعد در پایان میان سالی وقت آن باشد که ماحصل آن را به صورتی شیره ای جان افزا تناول کند .
عکس از
https://henriprestesp.com
مطلبی دیگر از این نویسنده
کیمیاگر
مطلبی دیگر در همین موضوع
چگونه اعتماد به نفس بالایی داشته باشیم؟
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
داستان فانتزی سهو سحر به قلم فاطمه السادات هاشمی نسب