پیش از هرچیز باید بگم تو ۳ سال گذشته بعد از اون سفر قشم بیاد ماندنی، چند تا سفر نصفه نیمه هم رفتم که شاید نوشتنش خالی از لطف نبود، اما چه کنم که طوفان زندگی روی خشنش رو نشون داد و بزرگترین سختی هایی که رو که می تونست یکجا جمع کنه بهم وارد کرد و حقیقتش واقعا دل و دماغی برای نوشتن برام نموند.
الان که دوباره دست بردم به کیبوردو دارم براتون می نویسم، تنها و تنها یک دلیل داشت و اونم تلاش برای سفرهای بیشتر و بهتر هست.
خلاصه بگم براتون، چند روز گذشته با رسیدن تعطیلی آبان ماه و پایه بودن چند تا از دوستان مقرر شد برای دراوردن خستگی چند هفته ای کار به باغ ویلای یکی از همون دوستان تو شهر فومن بریم و چند روزی رو به عیش و نوش بپردازیم. تا بتونیم تو این وضع اسفبار اقتصادی با روحیه ی بالا مجدد برگردیم شرکت و شروع کنیم به پول پارو کردن. پس قرار گذاشتیم که من چون برنامه ی همه سفرهامو تو یک دفتر برای استفاده بعدی یادداشت میکنم، مثل همیشه برنامه سفر رو آماده کنم و هماهنگی های لازم رو انجام بدم.
منم چون خیلییی خیلییی وظیفه شناس بودم ۲ شنبه گذشته از صبح نشستم و بعد از کلی ور رفتن با دفترم، برنامه رو به شکلی که براتون می نویسم آماده کردم:
شروع حرکت رو چون احتمال ایجاد محدودیت های کورونایی بود و اصلاااا دوست نداشتم وارد بازی با پلیس و برادران بسیجی بشم روز ۴ شنبه صبح در نظر گرفتم و مسیر هم که مشخصا عبور از شهر های کرج و قزوین و منجیل و رودبار و نهایتا فومن بود. از غرب تهران تا شهر فومن حدودا ۳و نیم تا ۴ ساعت مسیر بدون توقف داشتیم و سرعت استاندارد. باز هم بخاطر شرایط پاندمی تصمیم گرفتم کل مسیر رو از خودرو خارج نشیم و بنابر این برای این چند ساعت یک سبد شامل چای و نسکافه، مقداری میوه، کمی خرما و کمی بیسکوییت در نظر گرفتم. ساعت حرکت هم ساعت ۱۱ در نظر گرفتم تا از ترافیک صبحگاهی پل فردیس تا پایانه مسافربری کرج گذشته باشه و به ترافیک ظهرشم نخوریم. از طرفی اینطور می شد حدود ساعت ۳ فومن باشیم. پس باید یک فکری هم برای ناهار می کردم. پس با پیشنهاد دوستان، مثل همیشه ناهار رو کباب دل مرغ با فرمول ویژه ی مخصوص به خودم در نظر گرفتم (امیدوارم یک روز کورونا تموم بشه و یک برنامه با هم داشته باشیم تا از خوردنش لذت ببرید??❤) اگر دوست داشتید بگید فرمولش رو براتون تو یک پست مجزا قرار بدم?
برنامه ای هم که برای ادامه روز اول در نظر گرفتم نظافت داخل ساختمان اقامت و استراحت بود.
برنامه درنظر گرفته شده برای روز دوم: بعد از صرف صبحانه که براشون یک املت ویژه با تخم مرغ محلی نان چوراک در ساعت ۸ صبح در نظر گرفته بودم، تصمیم بر این شد که به منطقه زیبای اولس بلنگاه بریم و از مه و طبیعت زیبای اونجا با توجه به فصل و ساعت انتخاب شده لذت ببریم. باید بگم این منطقه در واقع یکی از ارتفاعات ییلاقی استان گیلان هست و پیشنهاد میدم حتماااااااا یک دوربین عکاسی خوب همراهتون باشه. این جمع ما چون عاشق عکاسی در طبیعت هست برنامه رو براشون تا حدود ۴عصر در نظر گرفتم و مطمئن بودم که زمان کافی برای عکاسی وبعد هم صرف ناهار در طبیعت وقت داشته باشیم. برای ناهار هم قطعا ساده ترین غذا برای آقایون که مجردی سفر میکنن کباب هست? تصمیم گرفتیم بال و بازوی مرغ تهیه کنیم و داخل مواد لازم بخوابونیم و فریز کنیم و با خودمون ببریم.(این کباب هم خیلی خوش خوراک هست و در طبیعت نیاز به حمل اثاث اضافه نداره و قطعااا همه عزیزان فرمول خودشون رو دارند و استاااد. اما مطمئنم اگر یکبار با هم برنامه بریم مطمئنم شما هم به خیل دوستاران کباب من اضافه می شید? از خودراضی و خودشیفته هم خودتونید?) حدود زمان رسیدن از فومن تا اون منطقه هم ۱ الی ۱و نیم ساعت مسیر هست. تو برنامه در نظر بگیرید حتما.
جای همگی خال، اما بخدا این من نیستم??
پس تا اینجا برنامه تا عصر ۵ شنبه مشخص بود. برای بعد از برگشت هم که معمولا ما به جابجا کردن عکس ها و فیلم ها و ادیت اونا وقت میگذرونیم و گفتگو و بازی و غیره. پس یک شام سبک مثل نان و پنیر و هندوانه رو هم در نظر گرفتم که اگر کسی احساس گرسنگی کرد یچیزی برای خوردن باشه.
برنامه روز جمعه: تصمیم گرفتم با توجه به نزدیک بودن شهر فومن تا منطقه تاریخی و زیبای قلعه رودخان، و مسیر سرسبز اون، صبحانه سبکی شامل لقمه های نان و حلواشکری به همراه پنیر و خرما ارده ای با چای یا نسکافه همراه ببریم و از طبیعت زیبای پاییزی لذت ببریم. با توجه به مسافت ۱ الی ۲ ساعته(چون سر راه باید خرید هم میکردم) پس ساعت حرکت رو ۸ صبح در نظر گرفتم. یادآوری می کنم اگر یک روز خواستید برای دیدن این مجموعه برید حتمااااا لباس و کفش مناسب طبیعت گردی داشته باشید چون معمولا عزیزانی که بی ملاحظه برای بازدید میان از اول مسیر تا آخر بارها سر خوردن و قل خوردن رو تجربه میکنند?
برنامه جمعه هم با توجه به کوتاهی روز در پاییز، کافی بود و در برگشت هم که گفتم چه برنامه ای هست.
برای روز شنبه: شنبه چون روز آخر سفر بود قرار شد صبح بعد از خوردن صبحانه در ساعت ۷ لوازممون رو جمع کنیم و داخل ماشین بگذاریم و بعد به سمت شهر زیبای ماسوله حرکت کنیم و حدودا ۱ تا ۱و نیم ساعت مسیر تا اونجا بود. قرار شد چند ساعتی رو در بازار سنتی و زیبای ماسوله گردش، خرید و عکاسی کنیم و برای حدود ساعت ۱ بعد از خوردن دیزی محلی در بازار ماسوله به سمت تهران حرکت کنیم تا به ترافیک نخوریم. برنامه رو برای دوستان فرستادم و بعد از تایید مقرر شد روز ۳ شنبه خرید هارو انجام بدم و آماده کنم و ۴ شنبه طبق برنامه حرکت کنیم.
روز ۳ شنبه بود که برای خرید رفتم و همه چیز رو آماده کردم و خوشحال که ۴ شنبه قراره چند روزی رو به تفریح بگذرونیم اما...
روز ۴ شنبه صبح شروع به جمع کردن لوازم کردم که امیر فرماندهی منزل سر رسید و با نگاهی عاقل اندر سفیه با گفتن یک جمله، کل نقشه های من برای این سفر رو نقش بر آب کرد. "تو این وضعیت کورونا حق نداری جایی بری" خیلییییی زور داشت برام. از یک طرف کلی برنامه چیده بودم و از یک طرف همه گروه هماهنگی هاشون رو انجام داده بودن و اصلااااا روی کنسل کردن نداشتم. بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بالاخره با یکی از دوستام موضوع رو مطرح کردم و ضمن عذرخواهی مقرر شد لوازم رو بهشون تحویل بدم و اونا خودشون برنامه رو اجرا کنند.
القصه اونا راهی شدند و من هم نشستم تو خونه. اونا هی از لحظه لحظه شون عکس و فیلم میفرستادن و من تماشا میکردم و تهش پای فیلم و بازی کال اف و جنگ های صلیبی وقت میگذروندم و حسرت میخوردم. نامردا حتی روز شنبه که میومدن سفارش زیتون من رو که گفته بودم از رودبار از مغازه روبروی پمپ گاز که دقیقا سر نبش هست و یکی از بهترین و خوش قیمت ترین زیتون ها رو داره با اختلاف قیمت زیاد از فروشگاه های بر اتوبان، تحویل نگرفتن تا جریمه بشم و دیگه برنامه خراب کن نباشم.
دیشب یکی از همون دوستان تماس گرفت و بعد از احوال پرسی گفت حسین برو دعا به ججون خانمت کن نگذاشت بیای. پرسیدم چطور گفت علی روز اخر ازونجایی که گفتی ناهار رو تهیه نکرد و گفت میریم تو مسیر رستوران .....تو رودبار هست برای ناهار میریم اونجا. حالا ۲ تا از بچه ها کورونا گرفتن و بقیه هم باید برن تست بدن?
نمیدونم خوشحال بودم یا ناراحت اما اگر بخوام تو یک جمله بیان کنم این جمله به ذهنم میاد...
"سفر کردم،سفر برگشت مرا کرد"
????