انیمه شاهزاده مونونوکه ترکیبی از زیبایی و تخیل است. تصاویر این انیمه تا حدود زیادی با دست طراحی و کشیده شده و کمتر از نرمافزارهای دیجیتالی برای تهیه مناظر آن استفاده شده است. انیماتورهای استودیو جیبلی نقاشیهایی جادویی را برای مخاطب به نمایش میگذارند. توانمندی این انیماتورها در طراحی مناظری ملموس همیشه ستودنی بوده. این نقاشیها را میشود در سبک لومینیسم دستهبندی کرد. لومینیسم سبکی است که توجه و تمرکزش بر مناظر طبیعی است و چشمانداز را با لحاظ کردن دقیق جزییات پرتوهای نور، رنگهای شفاف و ملایم و محو شده طراحی میکنند.
انیمه شاهزاده مونونوکه روایتی از نگرش ویتالیسم (حیات گرایی) است. این داستان به ما آموزش میدهد که برای حیات باید تلاش کرد. هر آنچه برای تقویت حیات در دنیاست شایسته حمایت و تلاش برای بقاست. همانطور که آشیتاکا مبارزه کرد تا حیات روح جنگل را حفظ کند و سعی داشت نفرتش را کنترل کند تا حیات خودش عمر بیشتری داشته باشد.
شاهزاده مونونوکه داستانی است که فقط میازاکی میتوانست آن را بنویسد و تنها استودیو جیبلی بود که میتوانست آن را تولید کند؛ درست همانطور که مورد انتظار مخاطبش است.
در دوران باستان بسیاری از سرزمینها را جنگلهای وسیعی پوشانده بود. جایی که از سالهای دور اقامتگاه ارواح خدایان بود. در آن زمان انسان و دیو در کنار هم زندگی میکردند. بسیاری از جنگلهای وسیع نابود شدند. جنگلهایی که باقی ماندند به وسیله دیوهای غولپیکری محافظت میشدند که با تمام وجود به روح بزرگ جنگل وفادار بودند و این آغازی برای وجود خدایان و اهریمنان شد.
انیمه شاهزاده مونونوکه با این جملات شروع میشود. سپس یک گراز حراسان را میبینیم که به سمت دهکده امیشی هجوم میبرد. او دچار نفرین شده و اهریمنی است. در دهکده امیشی، آشیتاکا، آخرین شاهزاده باقیمانده در روستا، مقابل گراز نفرین شده میایستد و مانعش میشود؛ اما دستش با بدن گراز تماس پیدا میکند و نفرین، گریبانگیر آشیتاکا میشود.
نفرین مثل ماری دور دست آشیتاکا میپیچد و هربار که کینه یا خشم باعث برافروختگی او میشود، نفرین بیشتر بر او چیره میشود و از عمرش میکاهد. این نفرین اهریمنی ضمنا قدرتی عجیب به آشیتاکا میدهد، قدرتی که اگر مهار نشود به دیگران آسیب جدی وارد میکند. در نتیجه آشیتاکا ناچار میشود به سفری دور برود و روستا را ترک کند. در این سفر او به جستجوی راهحلی برای درمان نفریناش است. در یکی از دهکدههای بین راه او با مردی روبهرو میشود که قبیله آشیتاکا را میشناسد و برای درمان نفرینش او راهی جنگلی میکند تا با روح جنگل ملاقات کند.
اوج داستان انیمه شاهزاده مونونوکه از لحظهای شروع میشود که آشیتاکا وارد جنگل میشود. به محض ورود او با شبحهایی روبهرو میشود که مسیر را برایش مشخص میکنند. آشیتاکا با دختری روبه رو میشود که با گرگها زندگی میکند؛ او شاهزاده مونونوکه است. دختری که از جنگل مراقبت میکند. در همین جنگل است که آشیتاکا دچار چالشی شده و ناچار میشود به سمت اقامتگاه بانو ابوشی برود. او کسی است که از جزامیها نگهداری میکند و به آنها آموزش میدهد تا برایش اسلحه بسازند. بانو ابوشی میخواهد روح جنگل را از بین ببرد.
انیمه شاهزاده مونونوکه ما را ناچار میکند تا به درون برویم و به این فکر کنیم که چگونه در حال مصرف دنیای پیرامون خود هستیم؟ما برای تهیه آنچه ضرورت ندارد، چظور از درختها که برای تنفس و حیات ما ضرورت دارند، استفاده میکنیم؟
همچنین ما برای بهبود حیات درخت و جنگل چه کاری انجام میدهیم؟ جز اینکه با آلوده کردن جو زمین مانع گستردهتر شدن محیط سبز و تنفسخیز جنگلها میشویم.
این اثر روایتی از یک حماسه است. با این وجود زمان نمایش آن کمی طولانی است؛ اما گیرایی داستان میتواند مخاطب را مشتاق و پیگیر داستان نگهدارد. همچنین گاهی گفتوگوها کمی طولانی میشود. طوری که یکباره متوجه میشوی بهجای تمرکز بر داستان درحال تماشای مناظر اطراف کاراکترها هستی! البته این نقصان بیشتر در دوبله انگلیسی انیمه شاهزاده مونونوکه دیده میشود.