هایائو میازاکی کارگردان حاذقی که مفاهیم اخلاقی و معانی فلسفی را با سلیسترین کلام، به زیبایی یک شعر در انیمههایش به تصویر میکشد، اینبار با خلق انیمه خیالانگیز قلعه متحرک هاول، تصاویری از جنگ و آثار مخرب آن بر زندگی و روحیه مردمان را به نمایش میگذارد.
انیمه قلعه متحرک هاول بر اساس کتاب دیانا وین جونز به رشته تحریر درآمده اما منطبق بر کلمه به کلمه رمان نیست؛ البته این عدم تطابق تا حدودی به زیباتر شدن ماجرای انیمه کمک کرده زیرا آنچه در کتاب میخوانیم به زیبایی ماجرای انیمه نیست ضمن اینکه نقصان انیمه نیز این است که به برخی سوالها پاسخ نمیدهد.
بعضی ماجراها که در کتاب به تفصیل روایت شدهاند در انیمه قلعه متحرک هاول بسیار کمرنگاند؛ برای مثال ماجرای شاهزاده گمشده که در کتاب بسیار بیشتر به آن پرداخته شده، در انیمه بسیار کمرنگ است و احتمالا پس از تبدیل شدن مترسک به شاهزاده جوان، فراموش کردهایم که جملهای در ابتدای انیمه در رابطه با آن شنیدهایم، همچنین شایعاتی که درباره هاول وجود دارد و منشا آن هیچوقت مشخص نمیشود و یا صحنهای که در دقایق پایانی انیمه میبینیم که کودکی هاول مشغول تماشای آسمانی است که با ستارههای دنبالهدار بمباران شده، در واقع این ستارهها پس از فرود همگی میمیرند، اما هاول در کودکی یکی از این ستارهها را نجات میدهد و نجات ستاره دنبالهدار برابر است با پذیرفتن هر معاملهای از جانب او برای زنده ماندن، بله ماجرای گرو رفتن قلب هاول در ازای بهدست آوردن قدرت کالسیفر از اینجا آغاز میشود.
شروع انیمه قلعه متحرک هاول به این ترتیب است که سوفی ۱۸ سال دارد و در مغازه کلاه فروشی پدر مرحومش مشغول به کار است؛ او در سرزمینی زندگی میکند که جادوگری جوان به نام هاول با قلعه متحرکش در این شهر، مکررا در رفت و آمد است. ماجرای انیمه قلعه متحرک هاول از اینجا شروع میشود که سوفی برای ملاقات با خواهرش راهی شده و در مسیر دو سرباز مزاحم او میشوند و در این لحظه هاول او را نجات میدهد و به سمت مقصد برواز میکنند. مردم شهر، سوفی و هاول را در آسمان میبینند و این ماجرا به گوش جادوگر ویس (جادوگری حسود و بدجنس که بهدنبال قلب هاول است) میرسد، جادوگر ویس شبانه به مغازه کلاهفروشی سوفی میرود و با طلسمی قدرتمند، سوفی را پیر میکند. پیر شدن سوفی شروع ماجرایی پرشور است که داستان انیمه قلعه متحرک هاول در دل آن شکل میگیرد.
به این ترتیب صبح روز بعد سوفی بهدنبال راهحل برای از بین بردن طلسم، به سمت حومه شهر و کوهستان راهی میشود، محیطی که انتظار میرود جادوگران بسیاری در آن مستقر باشند. سوفی در مسیر کوهستان با مترسکی روبه رو میشود که کلهاش از شلغم است (شاهزاده جوانی که طلسم شده) و سعی دارد به او کمک کند. در نهایت سوفی به قلعه متحرک هاول میرسد. قلعه متحرک هاول مجموعه عظیمی از مینیکلبهها، دودکشها، چرخدندهها، چرخها و برجکهایی است که روی چهار پای لاغر آهنی استواراند و منبع انرژی آن برای حرکت، لوسیفر، آتشی دیو صفت است که در گروی هاول است.
در جریان پیر شدن سوفی، میازاکی پیری را بهعنوان دورهای از عمر بهتصویر میکشد که آدمی در آن جسورتر، بیخیالتر و آسودهتر است. در داخل قلعه، سوفی با کالسیفر و مارکل ملاقات میکند، مارکل پسر بچهای است که با هاول زندگی میکند و درهای قلعه که با چهار رنگ متفاوت، هر یک به سمت پادشاهی جداگانه باز میشوند، تحت مدیریت اوست. طلسم سوفی او را بسیار خشمگین کرده و تا حدودی باعث شده شخصیت جدیدی پیدا کند؛ در ادامه او درصدد برقراری نظم در قلعه برمیآید و هنگامی که هاول توسط پادشاه احضار میشود، بهعنوان مادر او، نزد پادشاه میرود. هاول در این انیمه مظهر صلح، عشق و قدرتی است که تمام اشتیاقش هدایت شدن در مسیری انسانی است.