انیمه وایولت اورگاردن مرثیهای از دلتنگی، مصائب جنگ و رنج از دست دادن است. ارزشی که این اثر برای ابراز احساسات آدمی قائل میشود بسیار قابل تامل و زیباست. بهخصوص ارزشی که به کلمات، تعهد و محبت میدهد، این انیمه را از حیث مفهوم و احساسی که منتقل میکند در دستهای جدا از سایر انیمههای سال ۲۰۲۰ قرار میدهد.
دیزی، نوه دختری آن مگنولیا، تصادفا با نامههایی روبهرو میشود که در طول سالیان، برای تولد مادربزرگش ارسال میشده. او در مورد عروسک نامهنویسی که این نامهها را نوشته کنجکاو شده و به دنبال سرنخی از وایولت اورگاردن راهی جستجویی جالب میشود. وایولت اورگاردن عروسک نامهنویسی است که کلمات را بسیار زیبا در کنار هم قرار میدهد و نامههای پر احساس زیبایی مینویسد.
وایولت اورگاردن از جانب مشتریانش بسیار مورد توجه و علاقه قرار گرفته و تعهدی که او نسبت به آنها دارد ماجرایی مثال زدنی در میان مردم است.
در این میان اما پسرکی به نام یوریس، با سفارش نامهای به وایولت، چیزی را در او تغییر میدهد. پس از نوشته شدن نامه یوریس است که داستان به اوج خود میرسد. یوریس که پسرکی مریض احوال است و روزهای پایانی عمرش را میگذراند، دلش میخواهد نامهای برای بعد از مرگش باقی بگذارد تا خانوادهاش از خواندن آن احساس امید و تسلی پیدا کنند.
جملات یوریس برای وایولت تداعی کننده احساسی میشود که نسبت به گیلبرت بوگنویلا (سرگرد) داشته است. سرگرد، کسی است که وایولت را تربیت میکند و در نهایت در جنگ پس از مجروح شدن ناپدید میشود. وایولت که طی سالیان، پس از نوشتن احساسات انسانها حالا میتواند درک کند که سرگرد نسبت به او احساس خاصی داشته که به آن عشق میگویند.
در همین حال کلودیا هاگینز نامهای با آدرس مبهم بر روی آن پیدا میکند که از دستخط آن متوجه میشود نویسنده نامه گیلبرت بوگنویلا است. تا پیش از این نامه همه بر این باورند که گیلبرت بوگنویلا مرده، اما در نهایت متوجه میشوند که در جزیرهای دور افتاده زندگی میکند. کلودیا هاگینز به همراه وایولت به این جزیره میروند و با سرگرد روبهرومیشوند. او که یک دست و یک چشمش را از دست داده، حالا در شرایط روحی بد و عذاب وجدان شدید، احساس گناهی را تحمل میکند که بابت آن حاضر به ملاقات با وایولت نیست.
در این میان رسیدن برادر گیلبرت شرایط را تغییر میدهد و اینکه آیا وایولت با گیلبرت زندگی جدیدی را شروع میکند یا اینکه جدایی را انتخاب میکنند در ادامه این داستان مشخص میشود.
انیمه وایولت اورگاردن اثری با جلوههای بصری بسیار تماشایی است. جزییات در این اثر با دقتی ویژه تولید شده و لباسها با تبحری بهیادماندنی طراحی شدهاند. علاوه بر این موسیقی و داستان انیمه نیز قابل قبول است؛ اما آنچه در این انیمه به عنوان پرسشی مهم در ذهن مخاطب شکل میگیرد و تا انتها بدون پاسخ باقی میماند، وضعیت شخصیت اصلی انیمه یعنی وایولت اورگاردن است.
ما میدانیم که او یک عروسک است؛ اما چه کسی آن را ساخته و در ابتدا برای چه کاربردی تولید شده؟ در سراسر این انیمه هیچ توضیحی بابت چگونگی تولید این عروسک به مخاطب داده نمیشود. جدای اینکه ما از زادگاه وایولت خبر نداریم از اینکه جنس این عروسک از چه چیزی است؟ طول عمرش چقدر است و چه نیازهایی دارد نیز، آگاه نمیشویم.
چطور میشود که وایولت درک میکند انسانها چگونه احساسی دارند و از همه مهمتر کلمات چگونه روی او تاثیر میگذارند که او قادر میشود احساس سرگرد را درک کند؟ سوال دیگر اینکه چند عروسک مشابه وایولت اورگاردن وجود دارد؟ آیا دیگر عروسکهای مشابه نیز توانایی درک احساسات انسانها را از طریق نوشتن کلمات پیدا میکنند؟
در مجموع وایولت اورگاردن به عنوان شخصیت اصلی این انیمه، به درستی پرداخته و توضیح داده نشده! سوالهایی که در رابطه با او در ذهن مخاطب به وجود میآید برای همیشه بیپاسخ باقی میماند و فقط از طریق تخیل ذهن است که میشود برای آنها جوابی پیدا کرد.