ویرگول
ورودثبت نام
Sia_bagheri
Sia_bagheriمی‌نویسم
Sia_bagheri
Sia_bagheri
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

رقص و زندگی

الان دیگر ایستاده ها از نشسته ها بیشترند. چراغ ها خاموش است. صدا به گوش تو کمی زیاد است، برای بقیه نه. بیشتر مهمان ها نوشیده اند و تو احساس راحتی بیشتری داری. نیمه های شب است و میرقصند. الکل اثر کرده، خودت هم بدت نمی آمد. جزو آن هایی. میرقصی.

مدّتی میگذرد و آخر شب است. برای اوّلین بار به فرم دست هایت توجّه میکنی. به بدنت فکر میکنی که تکان میخورد، کمی بعد به آهنگ. چرا دست هایت را این گونه تکان میدی؟ سر کدام ضرب از آهنگ باید پایت را جابجا کنی؟ چرا میرقصی؟ چه کار داری میکنی؟ از ریتم افتاده ای و حرکاتت هماهنگ نیستند‌. هنوز مستی اما میدانی این دفعه ی اوّل نیست که از خودت میپرسی: چه کار داری میکنی. آیا مدّت ها پیش از خودت نپرسیده بودی: چرا زندگی میکنی؟ ((جوابی)) هم پیدا کردی؟

زنده ای. بین تردید هایت از یک چیز مطمئن. شاید مدّت ها(ست) دنبالِ ((جوابی)). شاید هم فراموشش کرده باشی. و هزار شاید دیگر. شاید های مداوم خسته ات میکنند و روزمرّگی حواست را پرت کرده. سوال هایت را هل میدی پایین.

آهنگ عوض شده است. این آهنگ را بلدی. میخونی و میرقصی. باز هم هماهنگ و چه بهتر که زیباتر!


/س.ب

۰
۰
Sia_bagheri
Sia_bagheri
می‌نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید