در کشوری که به متخصصین نیاز وافر است تا چرخهای صنعتش را بچرخانند و آن را از جهان سومی بودن به توسعه یافتگی برسانند و در زمانهای که الگوی دانشجوی نمونهاش «خوب درس خواندن» را در اولویت خود قرار داده، چه میشود که عدهای از دانشجویان وارد تشکلهای دانشجویی میشوند و به فعالیت سیاسی میپردازند؟
در دانشگاهی که تنها خلق ارزش مادی به واسطه «استارتآپ» مزیت محسوب میشود، چرا برخی از هم درسهای خود فاصله گرفته و مزیت کار تشکیلاتی را برای خود و کشور بیشتر میدانند؟
آیا قرار است آنها در تشکل، یک فعالیت تمرینی و تجربه اندوزی داشته باشند تا برای شغل آینده خود آماده شوند؟
یا قرار است کار تخصصی و عمیق انجام دهند و باری را از دوش انقلاب اسلامی بردارند؟
و یا به واسطه فعالیت دانشجویی اعتباری برای خود کسب کنند؟
شاید هم با برخی مسائل مطرح در حوزه علوم انسانی آشنا شوند؟
و یا تشکل را محلی برای حزب بازی و طرفداری از یک خط فکری مشخص کنند؟
میتوان نشان داد که همه این تلقیها از مزیت اصلی این گونه فعالیت نادرست بوده، چرا که به طور خلاصه اولا کار تشکلی برای خود مزیتی منحصر به فرد دارد و نه اینکه دست گرمی برای آمادگی در شغل آینده باشد و ثانیا همه آن فعالیتها را میتوان به نحو احسن در پژوهشکدهها و اندیشکدهها، در یک گروه همخوانی کتاب و در نهادهای وابسته به احزاب انجام داد و نیازی به کار تشکلی نیست.
پس مزیت اصلی کار تشکلی در چیست که عدهای سنگ آن را به سینه میزنند؟
تخصص گرایی بیماری شایعی است که اطراف ما را، به ویژه در دانشگاه شریف احاطه کرده است. اینکه دانشجویان به فعالیتهای حوزه عمومی کاری نداشته و آنها را سطحی میدانند و به فکر تمرکز روی یک پروژه خاص و پیشبرد آن هستند.
این بیماری اما کمکم به تشکلهای دانشجویی نیز سرایت کرده و فعالین آن کارویژه خود را پرداختن تخصصی به موضوعات مختلف اعم از اقتصادی،سیاسی، خانواده و ... کردهاند که تفکیک چنین واحدهایی در تشکلهای مختلف ناشی از همین دیدگاه است.
اما همانطور که گفته شد مزیت اصلی کار تشکیلاتی به انجام کار تخصصی نیست، چرا که مگر دانشجویی که در رشته مهندسی تحصیل میکند، کاری جز بازتولید حرفهای دیگران در حوزههای غیر از رشته خودش میتواند انجام دهد؟ آیا میتواند در فرصتی محدود در مسئلهای نظریهپرداز شود و حرف جدید تولید کند؟
اگر کمی کلیتر به مسئله نگاه کنیم، هیچکس نمیتواند به جز در حوزه تخصصی خودش حرف تازهای بزند و کوتاهی عمر به وی اجازه تخصص در همه حوزهها را نمیدهد. اما آیا این به معنی آن است که هرکس میبایست به طور مجرد به حوزهای بپردازد و در آن صاحب نظر شود و سایر حوزهها را فراموش کند؟ به عنوان مثال کشاورز فقط به فکر حداکثر کردن میزان تولید خود باشد، دانشجوی رشته برق به فکر کسب مهارت در حل کردن همه مسائل رشته خودش و فعال تشکلی هم فقط به فکر حل کردن یک موضوع خاص، مثل چگونگی دور زدن تحریم نفت؟
مسئلهای که اینجا پیش میآید، دخیل کردن ارزشها (چه دینی، چه انقلابی و ...) در تخصص است. اینکه چگونه میتوان تخصص را در خدمت تعهد آورد؛ محصولی تولید کرد، رشتهای خواند و کار تشکلیای کرد که در خدمت آرمانهای فرد و کشورش باشد و او را به سمت آنها حرکت دهد.
به نظر میرسد پس از گذشت چهل سال از ظهور جمهوری اسلامی، به عنوان مجری احکام اسلامی در جامعه نسخهای که برای نیل به این هدف پیشنهاد میدهد، تفکیک تخصص از تعهد است؛ به نحوی که هرکس به طور مجزا به مسئله تخصصی خودش بپردازد و تعهد خود را نیز با کپسول مناسک دینی و انقلابی، شرکت در هیئات مختلف، اعتکافها، شرکت در راهپیمایی اربعین، راهپیمایی ۲۲ بهمن، اردوی راهیان نور و ... تأمین کند و این همان نسخهایست که در عرصههای مختلف و به طور خاص در تشکلهای دانشجویی شاهد آن هستیم.
اما تربیت انسان و جامعه نمونه، که هدف اسلام و انقلاب اسلامی بوده با چنین روشی قابل دستیابی است؟ آیا غیر از این است که تفکیک این دو، عقیم کردن هر دو را به همراه دارد؟ و نه تخصص در راستای تعهد شکل میگیرد و نه تعهد بدون ارتباط با تخصص، مطلوب و ایدهآل خواهد بود؟
تا حدودی متوجه شدیم که مسئله تاریخی کنونی ما در کشور تفکیک تخصص و تعهد است که منجر به این شده که هر فرد دید کلی نسبت به موقعیت و نیاز خود و جامعهاش نداشته باشد و عمل تخصصیاش را منطبق با آن تنظیم نکند. این کل نگر بودن اما، مزیت اصلی دانشجو محسوب میشود.
دانشجو به سبب آنکه هنوز زمینه کاری خود را در حوزهای تخصصی مشخص نکرده (چرا که انتخاب رشته او چندان خودآگاهانه و از سر تصمیم قاطع نبوده است) و به جز صرف مقداری وقت برای رشته تخصصی خودش میتواند آزادانه بین حوزههای مختلف سرک بکشد و از وضعیت کلی حاکم آگاه شود. همچنین وارستگی و استقلال فکری او که معلول پایبند نشدنش به زندگی و مادیات است، باعث میشود جرئت بیشتری برای شکستن برخی خط قرمزها داشته باشد. پس به طور کلی دانشجو کلنگری و جرئت بیشتری نسبت به سایر اقشار دارد.
از همین پیشفرض استفاده میکنیم تا مزیت اصلی کار تشکیلاتی را نسبت به سایر فعالیتهای جایگزین مشخص کنیم:
دانشجو با کلنگریای که نسبت به شرایط دانشگاه و کشور دارد، روی برخی موضوعاتی که در نظرش مهم جلوه میکند، دست میگذارد و آنها را که یا مغفول واقع شده و یا کسی جرئت بیان آن را نداشته است، در معرض توجه عمومی قرار میدهد و بدین صورت اذهان را متوجه موضوعی میکند که تاکنون به آن فکر نمیشده و چه بسا توجه به آن موجب گشایشی در وضعیت حال حاضر جامعه شود.
اما میتوان در آسیبشناسی این گونه فعالیت ان قلت آورد که این کار از سر ناشیگری و سطحی نگریست و در موارد مختلف بیشتر باعث تشویش اذهان عمومی میشود! که میتوان در جواب گفت که اگر هم در مورد یا موردهایی دانشجو در تشخیص دچار اشتباه شده و جمعبندی غلطی ارائه داده است، این تجربه باعث ترمیم شدن کلنگری او نسبت به وضعیت حاکم میشود و همچنین باعث میشود که جمعبندی درستِ طرف مقابل که تاکنون توجهی به آن نمیشد، در معرض توجه عمومی قرار بگیرد.
و همچنین پروسه به دست آوردن تلقی درست از تاریخ به همین شکل است که از مسائل به آن تلقی برسیم و نه اینکه ابتدا به تلقی درست و جامع برسیم و سپس به مسائل بپردازیم.
اینگونه فعالیت با مصداقی عمل کردن نیز فاصله دارد، چرا که در اینجا دانشجو کلیتی از یک موضوع پیدا میکند و سپس برای بهتر نشان دادن آن و اقناع جامع، یک نمونه را به عنوان مصداق بیان میکند و در پی حل کردن ریشه آن است و نه صرفا حل کردن آن مصداق.
همچنین دانشجو در مسیر به دست آوردن و تکمیل و ترمیم این کل نگری به طور حتم تحت تأثیر جریانهای فکری مختلف قرار میگیرد اما در صورت خودآگاه بودن او به پیروی از آن جریان و همچنین تعصب نداشتن بیمورد روی آن، این تأثیرپذیری به معنی بازیچه شدن او به دست جریانات خارج از دانشگاه نیست بلکه به معنی انتخاب شدن آن جریان برای مطرح شدن در جامعه نخبگان دانشگاهی توسط دانشجوست.
این کلنگری و آگاهی به وضعیت تاریخی کنونی نه تنها موردنیاز تشکلهای دانشجویی، بلکه برای اقشار مختلف مردم لازم است. هر کسی و در هر تخصصی میبایست کلیتی از اسلام و آرمانهای انقلاب اسلامی و وضعیت کنونی در ذهن خود داشته باشد و فعالیتهای خود را بر مبنای آن تنظیم کند. دانشجو به سبب وارد نشدن به حوزه تخصصی بهتر میتواند از آرمانها صیانت کند و همچنان آنها را در جامعه زنده نگه دارد.