سیاهه
سیاهه
خواندن ۱۲ دقیقه·۵ سال پیش

انقلاب فرهنگی، پس از چهل سال

بسیار ساده‌انگارانه است اگر انقلاب فرهنگی را آنگونه که متأسفانه ستاد و شورای عالی آن تلقی کرده است، معادل افزوده شدن نهاد نمایندگی رهبری و دروس معارف به دانشگاه‌ها و آنگونه که برخی محافظه‌کاران می‌انگارند، به معنای سیاست‌زدایی از دانشگاه و جلوگیری از تفکر آزاد و نواندیشی و تسویه اساتید و علوم انسانی انتقادی ناهماهنگ با بوروکراسی مرکزی و رسمی تلقی کرد. این مضامین اگرچه متأسفانه در بسیاری موارد زیر عنوان انقلاب فرهنگی تبلیغ و اجرا شده‌اند اما آشکارا نه تنها آرمان‌هایی برآمده از انقلاب اسلامی نیستند بلکه در برخی موارد در تضاد کامل با آن آرمان‌ها قرار می‌گیرند.


هدف اول انقلاب فرهنگی: مقابله با دانشگاه استعماری

با کنار گذاشتن اینگونه تعاریفی که به مرور زمان بر انقلاب فرهنگی سایه انداخته است، نگاهی به سخنان امام خمینی و رهبران انقلابی در شورای انقلاب در آن برهه نشان می‌دهد که انقلاب فرهنگی با یک هدف اصلی و یک هدف فرعی آغاز شده است. هدف اصلی انقلاب فرهنگی برچیدن «دانشگاه استعماری» است؛ دانشگاهی که تفکر ما را دچار از خودبیگانگی می‌کند، ‌استقلال فکری و علمی را از ما می‌گیرد، به جای پژوهش و عمل مستقل، غرب‌زدگی را ترویج می‌کند و در مجموع نه تنها در خدمت مقاصد و منافع ملت نیست بلکه به وابستگی می‌انجامد. امام خمینی در ۱۲ دی ماه ۵۸ چند ماهی پیش از شروع انقلاب فرهنگی در دیدار با دانشجویان انجمن اسلامی در این‌باره چنین می‌گوید:

«هیچ ملتی نمی‌تواند استقلال پیدا بکند الاّ اینکه خودش، خودش را بفهمد... الآن مدرسه‌هایی که دانشگاه‌ها و دانش‌سراها، اینها که ما داریم، فرم‌هایش همه فرم غرب است... آن هم نه فرهنگ اصیل غرب، فرهنگ استعماری غرب. غرب همه چیز استعماری دارد. طب استعماری دارد. فرهنگ استعماری دارد. همه چیز استعماری دارد، صادر می‌کند برای کشورهایی که عقب افتاده‌اند به اصطلاح آنها، آن چیزی که مناسب با آنجاست، به طوری که وابستگی داشته باشد. آنها می‌خواهند ما وابسته باشیم، و چیزهایی که به ما می‌دهند، چیزهایی است که وابستگی می‌آورد. استقلال نمی‌خواهند ما داشته باشیم. استقلال فرهنگی نمی‌خواهند داشته باشیم. استقلال فکری نمی‌خواهند داشته باشیم.»


هشدار مهم امام خمینی: هدف انقلاب فرهنگی، اسلامی کردن علوم یا حوزوی کردن دانشگاه‌ها نیست!

این مطلبی بسیار مهم و اساسی است که انقلاب فرهنگی در مقابل «دانشگاه استعماری» تعریف می‌شود و برای خودی کردن و مستقل کردن دانشگاه‌ها مطرح شده است و نه آنگونه که متأسفانه برخی پنداشته‌اند، به عنوان پروژه‌ای محافظه‌کارانه برای گسترش علوم حوزوی به دانشگاه‌ها و مخالفت با علوم. امام خمینی در سخنان مهمی در 1 اردیبهشت 59 بر تمایز انقلاب فرهنگی از این تلقی عقب مانده تأکید می‌کنند:

«بعضی گمان کردند که کسانی که اصلاح دانشگاه‌ها را می‌خواهند و می‌خواهند دانشگاه اسلامی باشد، این است که گمان کردند که –این اشخاص توهم کردند که- علوم دو قسم است، هر علمی دو قسم است، علم هندسه یکی اسلامی است، یکی غیراسلامی. علم فیزیک یکی اسلامی است، یکی غیراسلامی. از این جهت اعتراض کردند به اینکه علم اسلامی و غیراسلامی ندارد. و بعضی توهم کردند که اینها که قائل‌اند به اینکه باید دانشگاه‌ها اسلامی بشود، یعنی فقه، علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد. یعنی همان شأنی که مدارس قدیمه دارند، باید در دانشگاه‌ها تدریس بشود. اینها اشتباهاتی است که بعضی می‌کنند یا خودشان را به اشتباه می‌اندازند. آنچه ما می‌خواهیم بگوییم این است که دانشگاه‌های ما دانشگاه‌های وابسته است. دانشگاه‌های استعماری است. دانشگاه‌های ما اشخاصی را که تربیت می‌کنند، تعلیم می‌کنند، اشخاصی هستند که غرب‌زده هستند. ما می‌گوییم دانشگاه‌های ما یک دانشگاه‌هایی که برای ملت ما مفید باشد نیست. ما بیشتر از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، با بودجه‌های هنگفت کمرشکن که از دست‌رنج همین ملت حاصل می‌شود، و در این پنجاه سال نتوانستیم در علومی که در دانشگاه‌ها کسب می‌شود، خودکفا باشیم... ما می‌گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر کند و تغییرات بنیادین داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند، نه اینکه علوم دو قسم‌اند، یکی اسلامی و یکی غیر اسلامی. ما می‌گوییم که در این پنجاه سال یا بیشتر که ما دانشگاه داریم، فرآورده‌های دانشگاه را برای ما عرضه دارید. ما می‌گوییم که دانشگاه‌های ما مانع از ترقی این فرزندان آب و خاک است.»

همین جهت، محور اصلی پیام تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی در 23 خرداد 59 را تشکیل می‌دهد، وقتی امام می‌نویسد: «در طول مدت سلطه رژیم فاسد، کارفرمایان بی‌فرهنگ این مرکز مهم اساسی را در خدمت استعمارگران قرار داده بودند... دبیرستان‌ها و دیگر مراکز آموزشی که در رژیم سابق با آموزش و پرورشی انحرافی و استعماری اداره می‌شد، تحت رسیدگی دقیق قرار گیرد تا فرزندان عزیزم از آسیب و انحراف مصون گردند».

هدف دوم که هدفی فرعی و در طول هدف اول بود، به شرایط خاص دانشگاه‌ها در آن مقطع مربوط است که گروه‌ها و جناح‌های سیاسی با گشودن دفاتر تشکیلاتی در دانشگاه، محیط علمی را به صحنه منازعات خود تبدیل کرده بودند. بنابراین هدف دوم انقلاب فرهنگی، درخواست برچیده شدن دفاتر سیاسی و نفوذ تشکیلاتی احزاب و جناح‌ها در دانشگاه‌ها بود تا هدف اول، یعنی تبدیل دانشگاه به نهاد علمی و پژوهشی مستقلی برای پیگیری مسائل ملی محقق شود.


هدف دوم انقلاب فرهنگی: برچیدن دفاتر تشکیلاتی گروه‌ها و جناح‌های سیاسی بیرون دانشگاه

امام خمینی این هدف دوم را در همان سخنرانی مهم اول اردیبهشت 59 چنین تبیین می‌کند: «ما می‌گوییم که دانشگاه ما مبدل شده است به یک میدان جنگ تبلیغاتی... اینها نمی‌فهمند معنی استقلال و معنای اسلامیت دانشگاه را. من آن چیزی را که شورای انقلاب و رئیس جمهور گفته‌اند راجع به تصفیه دانشگاه و راجع به اینکه دانشگاه از این جهاتی که در آن هست بیرون برود تا مستقل بشود، تا بتوانیم ما استقلالش را حفظ کنیم، پشتیبانی می‌کنم. امیدوارم همانطور که پیشنهاد شده است، دانشگاه را از همه عناصر تخلیه کنند و از همه وابستگی‌ها تخلیه کنند تا اینکه ان شاء الله یک دانشگاه صحیح با اخلاق اسلامی و فرهنگ اسلامی تحقق پیدا کند». اشاره امام به بیانیه دو روز پیش شورای انقلاب است که در آن مقرر شده که دانشگاه باید از حالت ستاد عملیاتی گروه‌های گوناگون خارج شود و برای برچیده شدن دفاتر و تشکیلات گروه‌ها در دانشگاه‌ها سه روز مهلت تعیین شده بود.


ارزیابی وضعیت دو آرمانِ اعلام شده انقلاب فرهنگی در چهلمین سال انقلاب

امروز اما بدون آلوده کردن ذهن به گفتمان منحطی که عمدتا تحت لوای انقلاب فرهنگی ارائه و اجرا شده است و ارتباطی با اهداف اصیل انقلاب فرهنگی ندارد، پس از چهل سال بار دیگر این سوال پیش روی ماست که تا چه حد این اهداف تحقق یافته است؟ آیا رهایی دانشگاه از فرم‌های غرب‌زده و الگوهای آمریکایی و غربی‌ای که به وابستگی و استعمارِ تفکر و نیروی جوانان نخبه ما می‌انجامد از یکسو و استقلال دانشگاه و جلوگیری از نفوذ تشکیلاتی جناح‌ها و گروه‌های قدرت و ثروت تحقق یافته است؟

التفات به نیروهای خاصی که به ویژه در یک دهه اخیر دانشگاه‌های ما را تحت نفوذ خود قرار داده و تا حد زیادی کنترل آن را در اختیار گرفته باعث می‌شود که تردیدی جدی در میزان تحقق اهداف انقلاب فرهنگی داشته باشیم. در واقع با تأسف بسیار باید این مطلب را دل‌سوزانه هشدار داد که استقلال فکری و سیاسی دانشگاه که عدم وابستگی و تعهد آن به مسائل ملت را تضمین می‌کرد، در یک دهه اخیر به میزان زیادی به مخاطره افتاده است.


هشدار اول) دانشگاه زیر تاخت و تاز تجاری شدن و الگوهای سرمایه داری

بدون شک امروز بیش از هر زمان دیگری دانشگاه ایرانی زیر تاخت‌وتاز افکار و ساختارهای سرمایه‌داری قرار گرفته است. اگر در دوران پیش از انقلاب ذهنیت سرمایه‌داری رانتی وابسته، اساس اقتصاد و سیاست‌های کلان اقتصادی و اجتماعی کشور را شکل می‌داد و در جهت‌گیری کلان خود دانشگاه را نیز در خدمت همین ساختار سرمایه‌داری کمپرادور طراحی می‌کرد تا سود حاصل از بهره‌برداری از نیروی انسانی توانای کشور، به جای آنکه در جهت مسائل ملی و پیشرفت علم و فرهنگ عمومی جامعه قرار گیرد، در خدمت طبقه محدودی از سرمایه‌داران رانتی داخلی و خارجی قرار گیرد، اما به هر تقدیر نیروهای مالی و تجاری، جرأت ورود مستقیم به حریم دانشگاه را نداشتند و حداقل نهاد علم، آکادمی، آموزش و پژوهش پشت دیوارهای دانشگاه از امنیت کافی برخوردار بودند و غرب‌زدگی، وابستگی، عدم پیشرفت علمی و نرسیدنِ سود دانشگاه به ملت شاخص‌های کلیِ برآیندِ خروجی دانشگاه بود و تحلیل فرآیندهایی که به استعماری شدن دانشگاه، جدایی آن از جامعه و وابستگی آن به بیگانگان می‌انجامید، تنها از عهده جامعه‌شناسان قدرتمند و تیزبینی چون جلال آل احمد برمی‌آمد که در اثر ممتاز او درباره دانشگاهیان یعنی «غربزدگی» منعکس شد و مورد استفاده بسیار انقلابیون نیز قرار گرفت.

با این حال به نظر می‌رسد که امروز چهل سال بعد از انقلاب اسلامی، حساسیت‌ها درباره استقلال دانشگاه و جلوگیری از از خود بیگانگی نهاد علم و حفظ تعهد ملی دانشجویان و اساتید به قدری کاهش پیدا کرده که نه تنها به طور علنی و صریح از تجاری شدن دانشگاه و تحت عنوان «دانشگاه کارآفرین» از ادغام دانشگاه در اکوسیستم اقتصادی سخن گفته می‌شود، بلکه فضای دانشگاه با سوت و کف و صلوات به بنگاه‌های اقتصادی فروخته شده و برای اولین بار در طول تاریخ چند دهه‌ای آموزش عالی در ایران، زیر پا گذاشتن حریم علم و تفکر و پژوهش با افتخار و تشویق همراه می شود.

اهالی کسب‌وکار که جز سرمایه و سود خود به چیز دیگری نمی‌اندیشند، در یک مغالطه آشکار با سخن گفتن از ضرورت کاربردی شدن علوم و مشارکت دانشگاه در کارآفرینی و حل مسائل اقتصادی کشور دل‌سوزان علمی و دانشگاهی را با خود همراه می‌کنند و حال آنکه مرزگذاری میان «نهاد علم» و «بازار» از اصول اساسی و حیثیتی حفاظت از نهاد علم است و برداشتن این مرز و آمیخته شدن علم و سرمایه تنها و تنها به ویرانی کامل نهاد علم و محرومیت آتی کشور و حتی بازار از دانشگاه منجر خواهد شد. درخت، اگرچه اسباب اصلی فراهم کردن آتش است اما نزدیک کردن آتش به درخت آن را نابود می‌کند. منطق جنگلداری و باغبانی با منطق کوره‌پزی و کاغذسازی متضاد یکدیگرند و اگر دومی بر اولی مسلط شود، به سرعت به ویرانی کامل جنگل و محیط‌زیست می‌انجامد. دانشگاه محیط علم و تعهد و مسئولیت و اندیشیدن در مسائل اساسی این کشور است و دقیقا در زمانی که جوانان پا به آن می‌گذارند تا عزم بلند خود را برای گشودن گرهی از کار این مردم باز کنند، بنگاهی اقتصادی که به برکت مجوز مدیران نالایق در همان مجاورت دفتری دارد، در گوشش زمزمه آغاز می‌کند و به طرفه العینی نخبگان ملی، دانشمندان و محققان آینده ایران به کارمندانی خودخواه و طمع‌کار و بازاری فروکاسته می‌شوند. دانشگاهی که خود زمانی با دمیدن روح تعهد و دانش و سخت‌کوشی و وطن‌دوستی محل تولد و پرورش هزاران دانشمند و سیاست‌مدار و فیلم‌ساز و هنرمند و روشنفکر و حقوق‌دان و مدیر و ورزشکار و معمار و طراح صنعتی و کارآفرین بود، اینک در چنبره نیروهای سرمایه‌داری بیرون دانشگاه اسیر می‌شود، بصیرت و مسئولیت‌پذیری ملی را از دانشجویان خود می‌گیرد و آنان را در رویاهای طمع‌کارانه و عمدتا بیهوده‌ای که اقتصاد بیمار ایران را فلج کرده است، اسیر می‌کند.

مبلغ دانا یا ناآگاه دانشگاه کارآفرین هیچ توجه به این ندارد که دانشگاه‌های اصلی آمریکا که خود موطن این نظریه محسوب می‌شود، نه تنها سال‌ها که چندین قرن است که بر پایه الگویی کهن از آموزش و پژوهش آزاد و به دور از نفوذ نیروهای دولتی و بازاری کار می‌کنند و تمام اعتبار علمی خویش را از حفاظت از این سنت علمی پابرچا و مستقل و مسئول نسبت به مسائل بشری بدست می‌آورد. او حتی توجه به ماهیت اساسا متفاوت نظام اقتصادی در ایران و آمریکا ندارد که چگونه به واسطه تخریب فعال نسبی‌ای که در اقتصاد آنها وجود دارد، نبض تکنولوژی در بنگاه‌های خصوصی می‌زند و بازار برای تضمین شکوفایی خود ناچار به حرمت نهادن به حریم علم است و حال آنکه بازار رانتی، انحصاری، خصولتی و استثماری ایران نیازی به تخریب فعال و تکنولوژی ندارد و مناسبات خود را به جای رقابت، در زدوبند مالی-بانکی و انحصارهای دولتی رقم می‌زند.

اینچنین است که امروز در چهلمین سال انقلاب، دانشگاه به گوشت قربانی کشمکش بنگاه‌های اقتصادی و حامیان قدرتمند آنها تبدیل شده است که عَلَم «دانشگاه کارآفرین» بر دوش گرفته و متأسفانه با حمایت مراکز سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری حاکمیتی، هر از گاهی گوشه تازه‌ای از قلمرو آکادمی و علم مورد تجاوز این گروه‌های قدرت و ثروت قرار می‌گیرد. ذهنیت تجاری، سوداگری و سودگرایی تا مغز استخوان کلاس‌های درس، اتاق‌های اساتید، آزمایشگاه‌ها و گروه‌های دانشجویی رسوخ کرده، احساس مسئولیت، تعهد، خدمت به کشور و شوق فعالیت علمی را مهجور کرده و بیم آن می‌رود که با محاصره شدن دانشگاه در چنبره نیروهای تجاری و حلقه‌های موازی آنها در کنکور، مدرک فروشی و پردیس‌های پولی تا چند صباح دیگر چیزی از «جامعه علمی» و «نهاد مستقل آموزش و پژوهش» در میان دیوارهای دانشگاه ایرانی باقی نماند.


هشدار دوم) قدرت یافتن دفاتر تشکیلاتی جناح‌ها و گروه‌های قدرت و ثروت در دانشگاه

از حیث هدف دوم هم انقلاب فرهنگی چندان موفق به نظر نمی‌رسد. انقلاب فرهنگی از ضرورت بسته شدن دفاتر سیاسی و تشکیلاتی جناح‌های کشور در دانشگاه‌ها آغاز شد. در عین حال رهبران انقلاب محیط دانشگاه را هرگز مرده و فاقد آگاهی سیاسی نخواسته‌اند و همواره از «سیاسی بودن دانشگاه‌ها» دفاع کرده‌اند. نکته اینجاست که گفتمان انقلاب اسلامی به دنبال برهم زدن رابطه یک‌سویه و یک‌طرفه‌ای بوده است که جنبش دانشجویی را به سیاهی لشکر و بدنه تشکیلاتی گروه‌های قدرت تبدیل و با وارونه کردن این رابطه از پیشتازی و نواندیشی سیاسی دانشجویان و اساتید دفاع می‌کند. علی رغم آنکه جنبش دانشجویی در برخی برهه‌ها توفیقات قابل توجهی در رسیدن به این آرمان بدست آورده است، اما توجه به برخی چالش‌های تشکل‌های دانشجویی در چند سال گذشته نشان می‌دهد که دست‌های قدرتمندی در اطراف دانشگاه در پی آن‌اند که تشکل‌های دانشجویی را به دفتر سیاسی و تشکیلاتی جناح خود در دانشگاه تبدیل کنند و از این طریق نه تنها گفتمان عقب مانده خود را به فضاهای دانشجویی دیکته کنند بلکه به این واسطه در اداره دانشگاه نفوذ کرده، منافع بنگاه‌های اقتصادی و باندهای سیاسی خود را که به خاک دانشگاه تجاوز کرده‌اند، تضمین کنند.

از منظر آنها دانشگاه کانون نیروی انسانی توانمند و رایگان، و تشکل‌های دانشجویی لوله مکش این نیروی انسانی باارزش است و به همین دلیل استقرار و گسترش این درگاه نیروی انسانی، از اولویت‌های اصلی این بلوک‌های قدرت و ثروتی است که در اطراف دانشگاه کمین کرده‌اند. به علاوه در مواقع حساس این تشکل‌ها می‌توانند امکانات بسیج عمومی، تصویرسازی رسانه‌ای و توجیه نخبگانی منویات جناح متبوع خویش را فراهم کنند. در این چارچوب است که مفاهیم پاک و مطهر فرهنگ، دین و سیاست که در محیط نواندیشی و تکثر و گفتگو و رقابت دانشجویی طراوت خود را حفظ می‌کند و حتی روح زندگی‌بخش خود را از محیط‌های جوان دانشگاهی به فضای جامعه آکنده می‌کنند، در چنبره گروه‌ها و جناح‌ها گرفتار و همه چیز به منازعه پوچی بر سر قدرت فروکاسته می‌شود. گرفتاری بزرگ‌تر اینکه گروه‌های سیاسی اطراف دانشگاه در سال‌های اخیر از طریق بنگاه‌های اقتصادی و مؤسسات فرهنگی وابسته به خود پیوندی ارگانیک نیز با دانشگاه یافته‌اند و عملا با تشکیل یک بلوک قدرتمند از اتحاد زر و زور و تزویر، و اندیشیدن به گسترش مرزهای امپراتوری خود در دانشگاه، عملا هویت و حیثیت دانشگاه‌های اصلی کشور مانند شریف و تهران و امیرکبیر و صنعتی اصفهان را که با همه دشواری‌ها حاملان اصلی سنت علمی و پژوهشی کشور محسوب می‌شوند، تهدید می‌کنند.

چه اسف‌بار است وضع دانشگاهی که دانشجویان آن به کلاس‌های درس و روابط استاد-شاگردی به چشم سرمایه‌گذاری مالی و به تشکل‌های دانشجویی به چشم نردبانی برای بالا رفتن از مناصب سازمانی بنگرند. اینها همه ثمره برداشت‌های متحجرانه از انقلاب فرهنگی است که به چنان غفلتی در اولیای امور انجامیده است که چپاول و انحراف دانشگاه و زیر پا گذاشته شدن حریم و استقلال دانشگاه توسط گروه دیگری از همکاران خود را به ویژه در این یک دهه نادیده انگاشته‌اند. آیا انقلاب فرهنگی در ایجاد دانشگاهی مستقل که دانشجویان و نخبگانی متعهد، مسئول و اخلاقی تربیت کند که در خدمت منافع ملت، و نه در خدمت سرمایه‌های داخلی و خارجی و نه در خدمت گروه‌ها و جناح‌های در قدرت باشند، موفق بوده است؟

محمدحسین بادامچی


دانشگاهانقلاب فرهنگیسیاههبادامچی
? حرکت عدالت‌خواهی جمعی از فعالین دانشجویی دیروز و امروز دانشگاه صنعتی شریف کانال تلگرام https://t.me/siaaheh
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید