یکی از دلایل اصلی که در شکل گیری کشمون همراه شدم، تجربه ایجاد و توسعه یک بنگاه اجتماعی واقعی در ایران بود. ایجاد بنگاهی که دغدغه توامان برای پایداری مالی و رفع مسایل اجتماعی / محیط زیستی داشته باشد. یا به عبارت دیگر ، نه فقط تمرکزش چون یک بنگاه رایج تجاری برای سودآوری و بیشینه کردن سود سهامدارانش باشد و نه مانند یک سازمان مردم نهاد یا غیر انتفاعی تنها دغدغه و ماموریت اجتماعی بدون نگاه پایداری مالی و سوداوری داشته باشد.
به دلیل "و" بین پایداری مالی و رفع مسایل اجتماعی، ایجاد و توسعه یک کسب و کار اجتماعی با چالش های زیادی رو به روست و به آسانی امکان پذیر نیست. از طرفی چون از عمر این نوع کسب و کار در دنیا تنها حدود 20 سال می گذرد، برخلاف سازمان های غیر انتفاعی و یا بنگاه های تجاری،چندان نمونه های موفق زیادی از آن موجود نیست که بتوان به خوبی از آنها الگو برداری کرد.
در این بین عمر کسب و کارهای اجتماعی در ایران به 4-5 سال بیشتر نمیرسد و از این رو مستند کردن تجربه محدود در ساخت و توسعه این نوع کسب و کارها به یادگیری جمعی بیشتر کمک می کند.
به همین دلیل قصد کردم، به مرور تجارب و چالش های مختلفی را که تا به حال لمس کردم در اینجا مکتوب کنم. این که کشمون موفق می شود یا شکست میخورد، سوالی است که با زمان پاسخ داده می شود. اما فارغ از شکست یا موفقیت کشمون شاید این تجارب، به رشد جمعی کارآفرینان اجتماعی کمک کند.
چالش اول
اعتماد مردم: از مهمترین سرمایه های یک بنگاه اجتماعی، سرمایه های اجتماعی آن است. مشتریان و ذینفعان یک بنگاه اجتماعی باید بتوانند به ماموریت اجتماعی بنگاه اعتماد کنند و باور کنند که بنگاه اگرچه در راه سودآوری نیز قدم بر می دارد اما همزمان دغدغه های اجتماعی و محیط زیستی هدفش را به یک میزان مورد هدف قرار داده است. همینطور باید برای مشتری مشخص شود که اقدامات بنگاه در راستای مسایل اجتماعی/محیط زیستی، صرفا یک برنامه مسولیت اجتماعی با تقدم بر اهداف مالی نیست (برای مثال برای بهبود آگاهی از برند یا خوشنامی برند) و بلکه بنگاه عزم جدی دارد برای حل آن مسایل در قالب کسب و کارش.
در ایران، اما به خودی خود، اعتماد بسیار کمی از جانب مردم هم به بنگاه های تجاری وجود دارد و هم حتی به سازمان های مردم نهاد و تشکیلات اجتماعی. نمونه کمک های میلیاردی مردم به سلبریتی هایی چون علی دایی و زیباکلام به جای کمک به سازمان های مردم نهاد در هنگام زلزله کرمانشاه، یک شاهد اخیر از اعتماد کم مردم به سازمان های مردم نهاد است. در سوی دیگر نیز، به دلیل شفافیت کم بنگاه های تجاری (عدم شفافیت مالی و عملکرد و ...) و وجود فساد سیستمی در ساختار های مختلف (مانند آنچه در نظام بانکی رخ داد یا در مورد قیمت های خودرو ها توسط خودروساز ها تجربه کردیم) ، اعتماد چندانی به بنگاه های اجتماعی وجود ندارد.
از این رو یکی از چالش های اصلی بنگاه های اجتماعی در ایران، تمرکز و انرژی زیاد برای ایجاد کردن، به دست آوردن و حفظ کردن این اعتماد در بین مخاطبان و مشتریانش است. ایجاد این اعتماد نه تنها نیازمند فعالیت های هوشمندانه و صادقانه مارکتینگ است ، بلکه درگیری و همدلی و همبستگی جمعی تمامی اعضای تیم را می طلبد. از مدیرعامل تا کارگر تا طراح وب سایت تا نیروی پشتیبانی مشتری، همه و همه اعضای تیم رفتار و نگرششان در نهایت بر روی برداشت و فهم مشتری و اعتمادش نسبت به برند بنگاه تاثیر گذار است. اگر اعضای تیم به "و" بنگاه اجتماعی معتقد نباشند و وظیفه خود را در راستای آن انجام ندهند ، مسلما آثارش در نهایت در تجربه مشتری و باور وی نسبت به صداقت برند بنگاه نمایان خواهد شد. به همین دلیل، بنگاه های اجتماعی در تدوین برنامه های اعتمادسازی خود نباید فقط به برنامه های بازاریابی و روابط عمومی بسنده کنند . بلکه باید برنامه مدون برای آموزش و ایجاد فرهنگ و ارزش های مناسب و پایدار در تیم را نیز تهیه کنند.
چالش های دیگر را به مرور خواهم نوشت