"شما خیریه هستید یا می خواید پول در بیارید؟"
روزهای اول که کشمون در حد ایده بود و آن را به سرمایه گذار ها معرفی می کردیم ، بعد از شنیدن ایده اولیه، این اولین سوالی بود که از ما پرسیده میشد. در ذهن افراد نقش بسته بود که یک سازمان یا پول در میارد یا اگر قصد تغییر اجتماعی دارد حتما خیریه هست و این دو با هم نمی گنجند.
آن زمان که ایده اولیه کشمون مطرح شذ و خواستم کنارش قرار بگیرم، بسیار خوشحال شدم. قبل از آن دو سال روی مدل های کسب و کارهای اجتماعی کار کرده بودم و همواره به دنبال فرصتی بودم که در ایران این مدل عملیاتی شود. تلاش هایی شده بود و به برخی از آنها مشاوره نیز داده بودم ، اما هیچ یک نتوانسته بودند جمعی باشند بر اهداف اجتماعی و اقتصادی.
کشمون رو شروع کردیم. در کنار چالش های معمول راه اندازی و رشد یک بنگاه اجتماعی یک چالش عمده همواره پیش روی کشمون بوده است و خواهد بود و آن تعادل بین اهداف اجتماعی و اقتصادی است. هنوز که هنوز است نتوانستیم این تعادل را ایجاد بکنیم و برایش باید تلاش زیادی شود. اما موانع جدی برای ایجاد این تعادل چه هستند؟
برای این که موانع را بهتر درک کنیم ، ابتدا باید شناخت بهتری از کسب و کار اجتماعی داشته باشیم.
1- عامدانه بودن ماموریت سازمان در ایجاد تغییر اجتماعی: بسیار دیده ایم که بنگاه های مختلف در یک کمپین اجتماعی شرکت می کنند و معمولا هدفشان این است که "کار خوبی" را در جامعه انجام دهند و آن را ذیل مسولیت اجتماعی می شناسند. اما شرکت در این کمپین های اجتماعی به این معنی نیست که " تغییر اجتماعی" در هسته ماموریت شرکت است. اصولا ماموریت اصلی شرکت ها فارغ از بازار هدف آنها بیشینه کردن سود مالی شرکت برای سهامداران شرکت است و هر اقدامی که در راستای این هدف نیست به عنوان یک عمل حاشیه ای است. اما در یک کسب و کار اجتماعی ، "تغییر اجتماعی" به صورت عامدانه در هسته ماموریت شرکت قرار می گیرد. از همین روست که Trexler بنگاه اجتماعی را بیش از آنکه یک سازمان بداند یک "الگوریتم" با یک سری الگوهای رفتاری و ماموریت اجتماعی مشخص می داند. بعد تر در مورد الگوریتم تغییر اجتماعی کشمون خواهم نوشت.
2- مخرب بودن ( disruptive): کسب و کار اجتماعی اگر می خواهد به تغییر اجتماعی منجر شود باید تحول جدی در در وضعیت موجود ایجاد کند. این به این معنی است که برخی نهادها، قاعده ها و نظم فعلی باید از بین ببرد تا تحول رخ بدهد. در نوآوری تجاری، این اثر مخرب "معمولا" محدود به فناوری، رفتار مصرف کننده، مقررات و .. است و چندان به نهادها اجتماعی و خرده فرهنگ ها و .. وارد نمیشود. بلکه نوآوری تجاری معمولا رفتاری adaptive به این پدیده ها دارد. اما در کسب و کار اجتماعی رفتار مخرب "معمولا" در این سطوح نیز وارد می شود . اگر کشمون بخواهد مساله آب را حل کند باید هزاران کشاورز رفتار امروزشان را تغییر دهند و برای تغییر رفتار کشاورز، صد ده ها مغازه و واسطه گر محلی و ... تحت تاثیر قرار می گیرند. نحوه تعامل دولت محلی چه در زمینه خرید تضمینی زعفران و چه در زمینه مساله آب کشاورزی تغییر کند ، مصرف کننده نگاهش را به نسبت به مصرف مواد غذایی و منبعی که آن را تامین می کند تغییر دهد. برای موفقیت اولا تغییر در همه موارد بالا به صورت نظام مند باید رخ دهد و دوما میزان تغییر آن قدر قابل ملاحظه باشد که بنگاه را به هدفش نزدیک کند. چنین تغییر منابع سرمایه اجتماعی، فیزیکی و مالی و انسانی عظیمی را می طلبد که یک الگوریتم مناسب تغییرات اجتماعی را پشتیبانی کند.
شاید بگویید خوب مخرب بودن ویژگی هر کسب و کار نوآورانه است. بله. تفاوت اما در حیطه تخریب و تحول هست. زمانی در انجمن مهندسان بدون مرز فعال بودم و روی مدل های نوآورانه کسب و کار اجتماعی کار می کردیم که هدفش کمک به توسعه محلی جوامعی در غرب افریقا بود. در گذشته، پول های زیادی در این منطقه توسط خیرین هزینه شده بود اما اکثرا به نتیجه نرسوده بود چون تمرکزشان بیشتر روی فناوری های نوآورانه مانند شیوه های غیر متمکز تامین انرژی یا دستگاه های تصفیه آب بود، نهایتا برخی به مدل کسب و کاری نیز توجه می کردند. اما کمتر پیش آمده بود، به دینامیک اجتماعی ، عادات فرهنگی جوامع محلی ، پیچیدگی باندهای سرمایه های اجتماعی و در یک کلام به سیستم اجتماعی محلی توجه کنند. به همین دلیل معمولا با وود آنکه راه حل فناوری از لحاظ فنی و گاه حتی از لحاظ اقتصادی عملی بود، اما منجر به حل معضلات جامعه نمی شد.
3- طراحی: طراحی نه به معنای یک قدم از توسعه محصول، بلکه استفاده نوآورانه از تفکر سیستمی تا یکپارچگی را در چشم انداز سازی، ایده پردازی و اجرای مدل کسب و کار به وجود آورد. سیستمی که مرزها بخش عمومی، تجاری، غیر انتفاعی و نهادهای اجتماعی را در می نوردد. بالاتر اشاره کردم که بنگاه اجتماعی در واقع یک الگوریتم برای تغییر اجتماعی پایدار هست. چنین الگوریتمی باید به خوبی طراحی شود. در این طراحی تمامی عواملی که تحت تاثیر قرار می گیرند باید دیده شوند و رابطه پویا و رفت و برگشتی بین عوامل دیده شود. مغازه دار محلی که یک کشاورز را هر هفته می بیند اما رابطه اش با وی کم می شود چه رفتاری نشان می دهد؟ واسطه ها چه واکنشی نشان میدهد؟ تعاونی های کشاورزی که خرید تضمینی را ترویج می دهند به این موضوع چگونه نگاه می کنند؟ روستاییان که در مساله آب انگشت اتهام را به سمت دولت می گیرند تحت چه شرایطی رفتارشان را تغییر میدهد؟ مصرف کننده چگونه به اصل بودن محصول کشاورزی اعتماد می کند و حاضر می شود قیمتی بالاتر را بپردازد و ده ها پرسش دیگر که باید در طراحی سیستمی به آن پاسخ داد.
سه بعد عامدانه، مخرب بودن و نقش طراحی سیستمی را برای یک کسب و کار اجتماعی در ذهن مرور کنیم. به شرایط کشور برگردیم. از وضعیت چرخه تامین سرمایه ، تا نهاده اعتماد و سرمایه اجتماعی میان گروه های مختلف اجتماعی و اقتصادی، تا ناپایدار بودن شدید سیستم های اقتصادی در کشور و ..... اینها را که در کنار هم بگذاریم، شاید در ذهنمان روشن شود چرا ایجاد و رشد یک کسب و کار اجتماعی در ایران بسیار سخت و حتی شاید نشدنی است.
بهتر است زیاده گویی نکنم. دوست دارم از شما بشنوم که موانع ایجاد و رشد کسب و کارهای اجتماعی در ایران را چه می دانید؟ در فرصت دیگر حتما به این موارد اشاره خواهم کرد.
آینده کشمون معلوم نیست. کما اینکه از روز اول معلوم نبود و عزم جدی تیم، کشمون را به اینجا رسانده است. اما در این سفر سه ساله یادگیری های زیادی به وجود آمده که باید مستند و منتشر شود. به همین دلیل قدر دان تلاش های بی وقفه محمد واعظی هستم برای تهیه مستند رویای آب.