سیامک علائی
سیامک علائی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

شعر شبانه

شب

چندان که چشم برتن ِ بی مرز ِ شب - به خیره ، بی شکیب –

تا خوشه های گوشه گوشه اش

وآن باره های برکشیده اش

می کشم به جستجوی

چندان که دور کاهکشان را

با پیچ پیچ ِ پولک و آرنگش

- آن شیرآبه های رمنده ی گرم -

سر تا به پای، گوش می نشینم،

هیچش نه پاسخی ست

فریاد ِ " هان، هلا" یم

هیچم نه رخصتی

که گذارم به پوستش

سبّابه ی سؤال....

چندان – به یاوه – دست که بر "هست" می کشم

پیشابرابرم

- بسیار گسترنده و بشکوه و وهم زای -

فرش هزارشانه ی بی انتها گره آویخته ست....

۱۴۹۳/۱/۲۹

نویسنده و مترجم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید