سیاوش میرخانی
سیاوش میرخانی
خواندن ۷ دقیقه·۹ ماه پیش

بهترین فیلم‌های سالی که گذشت (۱۴۰۲-۲۰۲۳)

۲۰۲۳ سال پر رونقی برای سینما بود. پتانسیل جمع شده در رخوت ایام پساکرونا به یکباره آزاد شده و به تلافی چند سال اخیر، تعداد قابل توجهی فیلم با کیفیت به نمایش‌ درآمد. هر فهرستی قطعاً سلیقه‌ای است! آنچه به عنوان ۱۰ فیلم مورد علاقه‌ام در سالی که گذشت آورده‌ام حاصل سلیقه و توقع من از فیلم و سینما‌ است. امتیاز و ستاره دادن به فیلم‌ها را چندان نمی‌پسندم اما تلاش‌کردم این ۱۰ فیلم را بر اساس کیفیت و اثرگذاری با نگاه شخصی خودم رتبه‌بندی کنم. اگر فرصت محدود یا اولویتی برای تماشای فیلم‌دارید، می‌توانید مرور سینمای ۲۰۲۳ را با این ۱۰ فیلم شروع کنید.

۱. درباره علف‌های خشک (About dry grasses)

از این استادانه‌تر نمی‌شود فیلمی درباره درونیات انسان‌ها ساخت. قریب به سه ساعت در کوران برف و سرمای نماهای بیرونی که سفیدی‌اش چشم را می‌زند، به تماشای گفتگوهای طولانی آدم‌های واقعی در فضاهای تنگ و نیمه تاریک درونی خواهید نشست. آخرین ساخته نوری بیلگه جیلان را می‌شود فیلمی درباره طبیعت دانست، طبیعت انسان‌ها! کارگردان کاراکتری مخوف ساخته از یک معلم نقاشی یادآور مخلوقات پیچیده‌ی داستایوفسکی، انسانی در مرز. مرز خیر و شیر، خودآزاری و دیگرآزاری، رفاقت و نارفیقی، ارزش‌های سنتی و مدرن و از همه مهم تر زمستان و تابستان. این فیلم یک شخصیت اصلی ندارد! تک تک آدم‌ها داستانِ خودشان را دارند و حرف‌هایی برای گفتن. از آنجایی که داستان در مناطق شرقی ترکیه می‌گذرد، ما ایرانی‌ها اشتراکات فرهنگی زیادی در آن خواهیم یافت.

۲. روزهای بی‌نقص (Perfect days)

آخرین ساخته ویم وندرس فیلم حیرت‌انگیزی است! داستان روزمرگی‌های مردی که تک تک زوائد و غیر ملزومات را از زندگی‌اش حذف کرده و در دنیایی بسنده، با نهایت کم‌حرفی و حرفه‌ای عجیب، کیفیت رشک ‌برانگیزیی از زندگی را به رخ ما انسان‌های تا خرخره غرق در امکانات و اضافات و ارتباطات و تظاهرات می‌کشد. زود قضاوت نکنید! اصلاً قرار نیست حتی یک کلمه حرف یا ادای‌ شعاری در این فیلم تحمل‌کنید. از دیدنی‌ها که بگذریم، یک دوجین موسیقی درجه یک و حال خوب کن هم درست مثل اسم فیلم خواهید شنید. در ضمن اگر حوصله‌کنید و تیتراژ پایانی را تا انتها ببینید، یک یادگاری ویژه برای شما تدارک دیده‌اند.

۳. اوپنهایمر (Oppenheimer)

این فیلم شاید غیرنولانی‌ترین فیلم کریستوفر نولان باشد! فیلمی که داستان آزمایش اولین بمب اتم و قربانیانش نیست، این داستانِ جناب اوپنهایمر است! روایتِ خالقِ یک هیولا که خود اولین و بزرگترین قربانی دست‌پروده‌اش می‌شود. شخصاً به عنوان یک علاقمند آماتور فیزیک با مطالعه مختصری در تاریخچه‌ی شگفت‌انگیر تحولات آن در دهه‌های آغازین قرن بیستم، زمانی که خبر ساخت فیلم اوپنهایمر توسط جناب نولان را خواندم، اصلا امیدی نداشتم پروژه‌ای با این ابعداد علمی، تاریخی و سیاسی به درد جهانِ روایی خاص او بخورد (خصوصا علاقمندی ویژه ایشان به مفهوم زمان). اما حاصل کار یک فیلم درست در سه خط زمانی (بدون تقاطع اما با رفت و برگشت‌های متناوب!) که به معنای واقعی حکایتِ شخصِ اوپنهایمر است. نقدهایی که بر این فیلم می‌شود اکثراً به خاطر انتظارات پیشین از دنیای ذهنی کارگردان و یا توقعی برای نشان دادن ابعاد فجایع بکارگیری بمب اتم است. اما این فیلم به درستی روایت خود رابرت اوپنهایمر و جهان پیرامون او است.

۴. آناتومی یک سقوط (Anatomy of a fall)

گروهی درگیر فهم و شرح واقعه‌ای هستند که نه هیچ‌کس آن را دیده و نه کسی می‌تواند روایتی غیرقابل تردید از آن ارائه کند. این فیلم بیشتر از آنکه یک درام دادگاهی یا زناشویی باشد،‌ نمایشی است از درک یک پایان که هر چه بیشتر آن را واکاوی می‌کنند اطمینان‌ها کمتر و تردید‌ها بیشتر می‌شود. سکانس‌های دادگاه و ناچاری زن به اعتراف به نهانی‌ترین احساساتش برای خلاصی از سوظن‌ها، با بازی درخشان خانم زاندرا هولر واقعا اثرگذار و مجذوب‌کننده از کار درآمده است. در ضمن یکی از اثرگذار‌ترین دادگاه‌های سینمایی را خواهید‌دید با شخصیت‌های بسیار امروزی و باورپذیرِ دادستان و وکیل مدافع و همچنین محدودیت‌های زبانی متهم برای دفاع از خودش (دادگاهی فرانسوی با متهمی آلمانی که با وکیل خودش به انگلیسی گفتگو می‌کند!)‌ که دستمایه خوبی است برای به تصویر کشیدنِ غیر قابل فهم و انتقال بودن همه‌ی آن‌چیزی که یک انسان در دنیای درونی خودش تجربه می‌کند.

۵. منطقه مورد نظر (The zone of interest)

با فیلمی مواجه هستید که اصل داستان را نمی‌بینید، فقط تا حدودی می‌شنوید! تک تک لحظات، نمایش فاجعه‌ای است که بیخ گوش شما اتفاق می‌افتد و همه‌ی اثرات آن را می‌بینید اما لحظه‌ای از خود فاجعه را به شما نشان ‌نخواهند داد. چنین بیان هولناکی از یک واقعه تاریخی که ده‌ها اثر سینمایی درباره‌اش ساخته شده است، به مراتب حتی از عریان‌ترین روایت‌های موجود از هولوکاست نیز اثر گذارتر از کار درآمده است. شخصاً فکر می‌کنم اگر یک اثر سینمایی را بخواهیم به تعبیر ماندگار هانا آرنت از ”ابتذال شر“ ارجاع بدهیم، قطعاً همین ساخته‌ی جاناتان گلیزر است.

۶. جاماندگان (Holdovers)

با چنین ایده و داستانی فیلم‌های فراوانی ساخته‌ شده است. کارستان فیلم خلق شخصیتی به یادماندنی با بازی خیره‌کننده‌ی پل جیاماتی است. احتمالاً اگر اوپنهایمر و کیلین مورفی نبودند، تردیدی برای شایستگی او به عنوان برگزیده اسکار نداشتیم. داستان معلم تاریخی که هیچ ويژگی دوست‌داشتنی‌ای ندارد اما چنان شخصیتش با حرفه‌اش گره خورده و در موقعیت‌های ناخواسته با نوجوان دانش‌آموزش آن را به مرور کشف می‌کنیم که چاره‌ای جز دوست داشتنش نداریم (درست مثل درس تاریخ که از خسته‌کننده‌ترین کلاس‌های ایام مدرسه بود اما وقتی درست روایت می‌شود حسابی مجذوبمان می‌کند). اینکه داستان در آخرین روزهای سال ۱۹۷۰ میلادی اتفاق می‌افتد و آنچه در پس زمینه داستان از احوال اجتماعی آن ایام نشانه گذاری شده است هم قطعاً از نقاط قوت فیلم است. در کنار خط اصلی داستان و شخصیت آقای معلم، چند خرده روایت به جا و با پرداخت مناسب از داستان آدم‌های معمولی (در آن دوران) قوت فیلمنامه را تضمین می‌کند که کمترین استحقاق آن جایزه خانم دیواین جوی رندالف در اسکار نود و ششم بود.

۷. زندگی‌های گذشته (Past lives)

فیلم جمع و جور و دلنشینی است آن هم برای ما که دیگر همگی مستقیم یا غیر مستقیم درگیر پدیده مهاجرت هستیم. یقین دارم با کسانی که تجربه مهاجرت را پشت‌سر گذاشته‌اند ارتباط بیشتری برقرار‌خواهد کرد اما اگر اینطور هم نباشد، به اندازه کافی ایده، فیلمنامه و پرداختِ روایی فیلم حرف برای گفتن دارد.

۸. برگ‌ریزان (Fallen leaves)

قطعاً فیلمی است برای دلدادگان سینما در فضایی معلق بین جهانی واقعی و دنیایی فانتزی. زن و مرد فیلم در جهانی واقعی که مدام از رادیو اخبار جنگ پخش می‌شود انگار از جایی دیگری آمده‌اند تا در این دنیا همدیگر را پیدا کنند. هجوی سینمایی از داستان زندگی‌ آدم‌های معمولی این روزگار که داستان‌شان قدیمی و از مد افتاده است مانند پوستر فیلم‌هایی که در سرتاسر فیلم می‌بینیم. داستانی که در انتهایش زن به همراه یک سگ و مرد عصا زنان در کنار هم به سمت افق می‌روند تا زندگی جدیدی را شروع کنند. سینما کلاسیک‌تر از این هم می‌شود؟!

۹. قاتلین ماه گل (Killers of the flower moon)

در بین ساخته‌های اخیر اسکورسیزی بهترین است. بازسازی یک واقعیت تاریخی از آمریکای اوایل قرن بیستم که کمتر از آن می‌دانیم. جذابیت‌های بصری و بازی‌هایی مطابق انتظار از ساخته‌های استاد تا حدی جورِ ریتم کند فیلم به خصوص در نیمه اول آن را می‌کشند. از معدود مواردی که اکثر منتقدان درباره آن اتفاق نظر داشتند شایستگی مسلم خانم لیلی گلادستون برای دریافت اسکار بهترین بازیگر زن بود که با کج‌سلیقگی (بخوانید جو زدگی) داوران به شخصی دیگر برای فیلمی باب طبع سال‌های اخیر جشنواره‌ها رسید!

۱۰. شعله‌ور (Afire)

آخرین ساخته‌ی کریستین پتزولد آتشین یا شعله‌ور ترجمه شده که به نظرم نارسا است. احتمالاً با توجه به درون‌مایه فیلم عنوان اصلی اثر (آلمانی) "آسمان سرخ" عنوان گویا‌تری است. آنچه به نظرم درخور توجه آمد نحوه نمایش تعارضات درونی نویسنده‌ جوان در مواجه با آدم‌های اطراف و حال خوب آنها است. ما هم به همراه این شخصیت، به مرور ابتدا درگیر ظواهر آدم‌های درون قصه و سپس عمیق‌تر شدن این شناخت و احساسی که از پی می‌آید می‌شویم. اگر اهل سینمای قصه گو و کشش‌های داستانی مرسوم‌ آن هستید،‌ احتمالاً این فیلم گزینه مناسبی برای شما نخواهد بود.

فیلمسینماپیشنهاد فیلماسکارنقد فیلم
تحصیلات و تجربیاتی در مدیریت کسب و کار‌های آنلاین دارم. همچنین دغدغه‌هایی در عکاسی و سینما.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید