
فلاسفه میگن هویت ما همیشه در حال تغییره، درست
دارم فکر میکنم آیا ما چیزی تحت عنوان هویت خام یا اصیل وجودی داریم؟ به نظرم به این سؤال نمیشه پاسخ داد چرا که انسان دچار زندگی در گروهِ و به تنهایی دوام نمیاره از طرفی به طور قطع و کامل نمی تونه روانش رو از بقیه به طور کامل شست و شو بده
من خودم از کودکی تا الان همیشه صدای بابام تو مغرمه که میگفت : بجنب دختر یا اینکه چرا چلمن بازی در میاری
این باعث شده من همیشه با سرعت دو چندان کارارو انجام بدم
چیز دیگه ای که میگفت این بود که مثلاً: چرا نمی تونی ؟مگه فلجی !
اصلاً نشد تو کارش نبود
اینا باعث یه جور احساس ناکافی بودن و اضطراب شدید ناخودآگاه و یک جور اراده تقریباً قوی و ناشناخته در من شد
الان که بهش نگاه میگم در یک خانه 2 فرزند با شرایط یکسان ، انتخاب های کاملاً متفاوتی داشتیم
پس به نظرم درسته که هویت ، شاکله اراده هست ولی یک زمینه فکری روانی ذاتی در وجود هر فرد میتونه باشه که در نهایت برداشت خاص یا استثنا از تربیت و افکار و روان اطرافیان و خانواده داشته باشه
چیزی که ذهنمو درگیر کرده اون زمینه فکری که میگن ارثی و ژنتیکیه هست اگر بشه از همین آخر کار که دنبال اراده هستیم اون زمینه فکری تقویت کنیم دیگه احتیاجی به این مسیر طولانی نیست.
احساس میکنم درصد بزرگی از مشکلات ما از همین مسئله اراده میاد