در ابتدا که به تماشای فیلم جدید «چلنجرز»، ساخته کارگردان ایتالیایی، لوکا گوادانینو مینشنید، احتمالا انتظار یک فیلم قهرمانی یا ورزشی- انگیزشی را دارید که بیشتر به سبک مورد علاقه نوجوانان ساخته میشوند. ممکن است در صحنههای ابتدایی به ویژه بهخاطر ریتم کند و خستهکننده فیلم، چندان داستان و روایت کلی را جدی نگیرید؛ اما رفته رفته، هر چه دقایق بیشتری از شروع فیلم میگذرد، بیشتر و بیشتر به پیچیدگی و عمق روابط سه تنیسباز حرفهای داستان یعنی آرت، پاتریک و تاشی پی خواهید برد. چلنجرز، ماهرانه حس کنجکاوی ما برای پیدا کردن جواب سوالاتمان را برانگیخته میکند، با یک روایت خطی اما گسسته فوقالعاده جذاب و فلشبکهای پیدرپی، آرام آرام ما را برای یک پایانبندی هیجانی و کوبنده تشنه نگه میدارد و در نهایت با فرود آوردن ضربه نهایی در سکانس پایانی، یک تجربه خوشایند از ارضای حس کنجکاوی را به ما هدیه میدهد.
سکانس نهایی فیلم در اصل از همان ابتدای فیلم شروع میشود و بهشکلی تمام روایت داستان را در قالب یک مسابقه تنیس در دل خود دارد. این بازی سرشار از لحظات نمادین و معنادار، دوباره تمام فراز و فرودهای سه شخصیت اصلی فیلم را مرور میکند. برای مثال در نمایی که در نقطهنظر توپ قرار میگیریم، با هر ضربه رفتوبرگشت بین دو ورزشکار، گویی تمام پاسکاریهای قدرت، انگیزهها و جدالهای درونی و بیرونی شخصیتها را بار دیگر مرور و کشف میکنیم. نمونه بعد، تجلی صحنههای اروتیک در زمین بازی است. با وجود چندین صحنه نسبتا طولانی از روابط جنسی در طول فیلم، زمین بازی پرکششترین و اغواکنندهترین نقطه ممکن به نظر میرسد. میتوان گفت نمای چکیدن قطرات عرق با دوربینی از زاویه پایین، چندین مرتبه تکرار تعویض لباس و کمی پیشتر، حضور دو رقیب در سونا، برای القای چنین حسی طراحی شدهاند. موزیک پسزمینه در سکانس پایانی به سبک موزیکهای دیسکو در دهه هشتاد انتخاب شده و همان موزیکی است که در صحنههای جر و بحث و تقابل شخصیتها شنیده میشود. و اما ضربه نهایی که نماد بازگشت هر سه نفر به وضعیتی درونی است که هر یک مدتها در جستجوی آن بودهاند. در این ضربه آرت را میبینیم که همیشه به یک انگیزه برای برانگیختن نوعی شوق و جدیت واقعی درون خود نیاز داشته است؛ پاتریک که بار دیگر در نقطه اوج، داشتههای خود را میبازد و دست به خودتخریبی میزند و تاشی، شخصیت زن داستان که بعد از مدتها ناکامی، حالا با تماشای یک رقابت تنگاتنگ و قوی، به آنچه که همیشه عاشق آن بوده است، میرسد. نزدیکشدن فیزیکی آرت و پاتریک در آخرین ثانیهها و فرود آرت از بالا به پایین نیز، نمود همان رابطه ریشهدار و کشش همیشگی بین دو دوست و رقیب است که حالا بار دیگر از نو احیا میشود.
سکانس پایانی فیلم از آن سکانسهایی است که دوست دارید بارها تماشا کنید. مثل یک پنالتی حیاتی و تعیینکننده در جام جهانی فوتبال، ولی این بار در یک بازی تنیس که همانطور که تاشی، شخصیت زن داستان میگوید، یک رابطه کامل است.