سارا دستش را گرفت و گفت:
- حالا چی میشه یه نگاهم به ما بندازی؟
و بعد چشمکی حواله ی صورت سرخ شده اش کرد.
ارسلان، دست دخترک را پس زد و جواب داد:
ببین! من عاشق ماه شدم، به چشمکِ ستاره های کوچیکی مثل تو هم محل نمیدم!
پی نوشت: دوستان این رمان رو داخل چنل بله ام پارت گذاری میکنم. لینک چنلمم توی پست های قبلیم هست. دوست داشتید عضو بشید♡
البته اگه استقبال زیاد باشه توی ویرگول هم پارت گذاریش می کنم:)?
لعیا ترحمی (سیمرغ)