لعیا ترحمی (سیمرغ)
لعیا ترحمی (سیمرغ)
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

نقطه ته خط!

سلام و درود.
امروز فارغ از محتوا های همیشگی، یه سری حرف ها هست که خیلی دوست داشتم بگم؛ بدون هیچ آرایه، کلمات سنگین یا فکر کردن های اضافی. فقط می خوام روی این صفحه بیارمشون.

دلم برای ویرگول قبل تنگ شده. برای ویرگولی که آدم هایش خاص و پر از آرامش بودند و فارغ از هر مشکلی درآن عاشقی می کردند. این روز ها مردمِ این صفحه دیگر دنبال عشق و عاشقی نیستند. حاشیه ها، بحث های سیاسی و اختلافات جای آن همه حس خوب را گرفته.

چه شد آن محبت و صمیمت؟ چه شد آن آرامش؟

چه شد که دیگر محتواها و نوشته های عاشقانه خریداری ندارند؟ چه شد که اینجا عطر و بوی قبل را نمی دهد؟

من از همراهان قدیمی اینجا نیستم، تهِ سبقه ام در اینجا شاید به دو سال ختم شود. اما می توانم تغییرات را حس کنم.

نمی گویم نباید درباره ی مسائل روز حرف زد. چرا حرف بزنیم، بحث کنیم. اما نباید این میان، چیزهای دیگر را فراموش کنیم. چیزهایی مانند: حال خوب، دوستی، آرامش، عاشقانه ها، عاشقانه ها، عاشقانه ها...

تلاش خود را کردم اما دیگر نمی توانم تاب بیاورم. زنگوله ی کنار صفحه دیگر خبر خوشی برایم ندارد.

پس می روم از این جا و همین نوشته ها را باقی می گذارم. شاید گاهی اوقات چرخی در این صفحه بزنم اما گذاشتنِ نوشته ای جدید؟ بعید می دانم!

باید رفت؛ باید به جایی رفت که مردمانش هنوز می خواهند از عشق بخوانند. نوشته هایم اینجا حرام خواهند شد!

شاید این مطلبم هم لابه لای هزاران هزاران پُست دیگر گم بشود. اما کمی، فقط کمی از دلخوری هایم با نوشتن این حرف ها از بین رفت.

فعلا می روم تا زمانی که دوباره اشتیاق ها را ببینم.

حتی اگر فردا باشد همان فردا باز می گردم!

اما فعلا خداحافظ خانواده ی کوچک من.

دوستتان دارم❤️


لعیا ترحمی (سیمرغ)

گله مندیخداحافظیعاشقانه های بر باد رفتهسیمرغلعیا ترحمی
دست به قلم شو؛ شاید روزی عاشقانه هایت را خواند! :)...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید