به بهونه دفتر جدیدی که خریدم، دفترچه زرد قبلیم رو ورق زدم و برعکس اکثر واکنشها به گذشته خیلی از تفکر قدیمیم خوشم اومد!
اینی که میخوام به اشتراکش بذارم برام تا الان از همه جالبتر بوده
28 بهمن 1401:
در جوامع انسانی ما به دنبال علت نیستیم، ما به دنبال علتها هستیم.
il n'y a pas la societe, mais des societes.
هر چیزی یک دلیل نداره. این بهخصوص در تاریخ بارزه. یا آثار هنری با ابزارها و احساسات مختلفی خلق میشن.
در موسیقی هم همین اتفاق میفته؛ سازهای مختلف با صداهای مختلف (علتها) باهم ترکیب میشن تا یه شاهکار خلق کنن. حالا ما چه استفادهای میتونیم داشته باشیم؟
فکر میکنم درباره انسانها هم تفاوت زیادی نداشته باشه؛ خصلتهای خوب و درست یک انسان رو شریف و محترم میکنن، حتی اگه کامل نباشه.
این واژگانن که دونه دونه همراه هم میتونن یه متن دلنشین یا یک شعر زیبا خلق کنن. در واقعا بدون این healed individuals (کلمات) اصلا متن، شعر یا صحبتی نبود!
شاید برای همینه که برای خیلی از سوالات فلسفی جواب نداریم. چون تیکهها جواب (حقیقت) به قدری پراکندهن که جمع کردنشون سالها طول میکشه.
به همین دلیل یه نظریه فلسفی با گذر زمان تغییر میکنه و کاملتر میشه. در واقعا این ایده هگل (دیالکتیک) بود.
و همین هگل هم بود که گفت حقیقت رو میشه پیش انسانهایی پست و خوار مینگریم یا مکانهای غیرمنتظره هم پیدا کرد. پس باید همیشه و همهجا جوینده حقیقت باشیم.
اون دوره حسابی تو حوزه فلسفه و شعر فعال بودم و شیفته طرز فکر و دستگاه فلسفی هگل شده بودم.
چه دوران شیرینی بود! فکر نمیکردم یه روز ریرا از گذشته بهم انگیزه تفکر بده.
الانم پیشنهادم بهتون همینه که برین بگردین شاید خود گذشتهتون حرفی برای زدن داشته باشه. :)
29 تیر 1402