اگه میخواهید بدونید چرا من فرد مناسبی برای مدیر محتوای سایت شما هستم؛ بهتره داستان طولانی من رو بخونید، چون من عاشق نوشتن داستانهای بلندم. در این نوشته قراره داستان شغلیم رو تعریف کنم و بگم از کجا شروع کردم، چه چیزهایی رو دوست داشتم و به کجا رسیدم و الان دنبال چی میگردم. علاوه بر اینکه خوندن این داستان سرگرمکننده است، باعث میشه با من بیشتر آشنا بشید. پس، بیاید از اول شروع کنیم، یعنی از ۱۷ سال پیش.
من از هشت سالگی خاطره مینوشتم. تقریبا ۱۲ سالگی وبلاگ نویسی رو شروع کردم و وقتی ۲۱ ساله بودم، به خاطر تواناییم تو نوشتن انواع متن وارد کار تولید محتوا شدم. من تا اون موقع انواع نوشتههای ادبی و غیرادبی مثل رمان، نمایشنامه، شعر، نریشن رادیو، مقاله فرهنگی و ... رو نوشته بودم و نوشتن هر متنی از دستم برمیومد. پس، مقاله نوشتن برای سایتها هم برام مثل آب خوردن بود! تازه اون موقع به واسطه کارم تو نشریه دانشجویی، ویرایش هم یاد گرفته بودم که نورعلینور بود.
خیلی طبیعی بود که همچین فردی وارد کار تولید محتوا بشه. یادمه اوایل کارم یه پروژه گرفتم که باید برای حدود ۳۰ محصول توضیحات مینوشتم. شاید فکر کنید که اوکیه که! مشکلش کجاست؟ مشکلش این بود که همه این ۳۰ محصول پرده حمام بودند و من باید یک دیتای مشخص رو به هزار روش سامورایی به ۳۰ شکل مختلف مینوشتم! و درست حدس زدید، این کار فقط از دست من برمیاومد. البته، کل محصولات سایت بیشتر از این حرفها بود و من فقط بخشی از پروژه بودم. آخرش هم کارفرما دبه کرد و گفت، همه متنها شبیه هم بوده و دستمزدمون رو خیلی کمر از مبلغی که توافق کرده بودیم پرداخت کرد. اما دوستی که به واسطه اون پروژه رو گرفته بودیم، بهم گفت: متنهای تو نشون میداد که واقعا خانم نویسندهای. راستی، یادم رفت خودم رو معرفی کنم؛ این دوستم سالهاست که من رو «خانم نویسنده» صدا میزنه.
بعد از اون پروژه فهمیده بوم که تواناییم تو نوشتن میتونه پولساز باشه. تو سنی هم بودم که میخواستم هرچه زودتر از نظر مالی مستقل بشم. پس، زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد. راستش، با اینکه پروژههای درپیتی هم به تورم میخوردم، ولی اکثر کارهای شاخصی که انجام دادم در راستای آرمانهای ذهنی خودم بود. من تو حوزه محیط زیست و زنان کار کردم که عمیقا این دو موضوع رو دوست داشتم و کارهام برام معنادار بودند. ولی همه کارها نمیتونستند برام معنادار باشند و واقعا دستمزد کارشناس محتوا خیلی کمتر از زحمتی بود که میکشیدم. به خودم اومدم و دیدم که دو- سه ساله دارم زحمت میکشم، ولی آه ندارم با ناله سودا کنم.
به واسطه رشتهام که فیزیک بود، یه چهار واحد برنامهنویسی پاس کرده بودم که کارم هم توش خیلی خوب بود و بالاترین نمره رو گرفته بودم. از طرفی، ما تو رشتهامون دروس آزمایشگاهی زیادی داشتیم و روی نمودارها و تحلیل اونها خیلی کار کرده بودیم. شاگرد درسخونی نبودم، ولی فیزیک همیشه برام جالب بود و سر کلاس به درسها گوش میدادم. دیدی که فیزیک بهم داد بعدها خیلی تونست تو تحلیل و بررسی نمودارهای کنسول بهم کمک کنه، ولی خیلی طول کشید تا کارم به سمتوسویی بره که کارفرما بهم اعتماد کنه و کنسولش رو بده دستم.
کمکم من از «برای دیگران نوشتن» خسته شدم و سعی کردم سئو یاد بگیرم، چیزی که از همون اولش هم برام جذابیت داشت. درآمد کارشناس سئو از تولید محتوا بیشتر بود و به جز نوشتن باید کارهای دیگهای هم میکردی که چالش بیشتری داشت، چی بهتر از این؟ خیلی برام سخت بود که از فیلد کارشناس محتوا جدا بشم و خودم رو به عنوان کارشناس سئو معرفی کنم؛ واقعا سخت بود، ولی این کار رو کردم و توش موفق هم شدم. واقعا برای اینکه کارشناس سئو بشم خیلی تلاش کردم و واقعا اوایل کارم خیلی روزهای سختی رو گذروندم. بعد از اینکه ۸ ساعت کاریم تموم میشد، برای اینکه تمام انرژیم رو صرف کارم کرده بودم، حتی رمقی برای از صندلی بلند شدن نداشتم! اما اون روزها گذشت، آمار کنسول رشد کرد و من تونستم نتیجه زحماتم رو ببینم. حتی راستش، یه پس انداز کوچولو هم جمع کردم، ولی بازم خوشحال نبودم، احساس میکردم تو جای درستی نیستم. هنوز هم بیشتر کارهایی که میکردم مربوط به تولید محتوا میشد.
وقتی کسی که پیشینه تولید محتوا داره وارد کار سئو میشه، همون انتظارات کارشناس محتوا رو ازش دارن. منم با این مسئله خیلی چالش داشتم، ولی نمیشد این حقیقت و نادیده گرفت که این دو فیلد کاری ارتباط خیلی تنگاتنگی با هم دارن. من خوب میتونستم بنویسم و سئو بهم یاد داده بود که چه محتوایی میتونه تو فضای وب موفق بشه. همین دو مولفه باعث شدند تا من تبدیل به یه کارشناس سئو خوب برای سایتهای بلاگ محور بشم. برای اینکه کارشناس سئو خوبی بشم، لازم بود تکنیکال بیشتری یاد بگیرم، ولی راستش خیلی علاقهای بهش نداشتم. سعی کردم یاد بگیرم و حتی هرچیزی که لازمم میشد رو یاد میگرفتم، ولی همیشه این حس رو داشتم که این کار من نیست.
وقتی کارشناس محتوایی، مقاله رو تحویل میدی و تمام، ولی وقتی کارشناس سئویی وقتی مقاله به دستت میرسه تازه کارت شروع میشه. تو سمت کارشناس سئو بود که ارتباطم با نویسندههای محتوا شکل گرفت؛ آپدیت مقالات به واسطه نتایج سرچ کنسول رو یاد گرفتم و رشد صفحات آپدیت شده رو به چشم دیدم. کاری که خیلی ازش لذت میبردم این بود که تجربهام تو نوشتن رو به نویسندههای محتوا منتقل کنم و کمکشون کنم متنهای موثرتری بنویسن. متاسفانه، آدمهای زیادی رو پیدا نکردم که دلشون بخواد بیشتر یاد بگیرن. ولی همون چند نفر انگشتشماری هم که به حرفهام گوش دادن، الان مقالاتی مینویسن که میتونی روش قسم بخوری. من از بخشهایی از کارم لذت میبردم، ولی همیشه این حس با من بود که در موقعیت شغلی مناسبی نیستم. داشتم کاری رو میکردم که توش توانایی داشتم، ولی عنوان شغلی مناسب و درآمد متناسب با اون رو نداشتم.
مدتها پیش تو لینکدین داستانی خوندم که تا همین الان هم دارم بهش فکر میکنم. یه داستان واقعی بود از یه ویولونیست مشهور که یه قطعه شاهکار رو تو ایستکاه قطار اجرا کرده بود. سه- چهار نفری وایستاده بودند و بهش گوش داده بودند و یه دلار و چند سنتی هم عایدش شده بود. این در حالی بود که شب قبلش تو یه سالن تئاتر بزرگ اجرا داشت که بلیطهاش خیلی زود فروش رفته بودند. داستان میخواست این رو بگه که حتی اگه یه آدم خفن باشی و یه قطعه شاهکار هم اجرا کنی، اما اگه تو جای درست نباشی، کسی اصلا بهت گوش نمیده.
من مدتها فکر میکردم جای درست حتما یه موقعیت فیزیکیه، ولی اشتباه میکردم. سالن تئاتر تو داستانی که تعریف کردم میتونه استعاره از «در موقعیت درست قرار گرفتن» باشه. من لازم بود که در موقعیت شغلی درستی قرار میگرفتم، نه در مکان فیزیکی بزرگتری. فکر کنم یک سالی طول کشید که این موضوع رو متوجه شدم؛ شاید اینطوری میتونستم خوشحالی رو پیدا کنم.
با توجه به توانایی و دستاوردهام، فکر نمیکنم «کارشناس سئو» هم عنوان شغلی مناسبی برای من باشه. نزدیکترین چیزی که میتونم بهش فکر کنم، «مدیر محتوا» است. نمیتونم مطمئن باشم که این همون عنوان شغلیه که میتونم توش خوشحال باشم، ولی میخوام تجربهاش کنم. به نظرم بتونم مدیر محتوای خوبی بشم و میخوام تواناییم رو تو این زمینه هم به چالش بکشم.