سارا شهسواری
سارا شهسواری
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

ملت عشق

ملت عشق
ملت عشق

یادداشتی بر کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک

چندی است که رمان «ملت عشق» نوشته الیف شافاک، محبوبیت زیادی بین خوانندگان فارسی زبان پیدا کرده است. این کتاب به دلیل ارجاعات و نزدیکی‌هایی که با فرهنگ و آموزه‌های اسلامی ما ایرانیان دارد به خوبی توانسته با خواننده فارسی زبان ارتباط برقرار کند.

زنی به نام اللا که به تازگی متوجه مشکلات خانوادگی و شکاف‌های عمیقی بین خود و همسرش شده، کتابی را برای ویرایش قبول می‌کند. کتاب، داستان شیفتگی شمس و مولاناست که آن را شخصیت‌های مختلفی روایت می‌کنند. روایت‌های کوتاه با توصیفاتی طولانی از دید افراد مختلف نه تنها به درک عمیق مخاطب از موضوع کمک نکرده بلکه او را گیج کرده و از سیر اصلی داستان دور می‌کند! زیرا داستان روندی سلسله وار دارد و می‌خواهد در خلال توصیفاتی که می‌کند راوی داستانی نیز باشد. نویسنده در تلاشی بی حاصل سعی کرده کاری را کند که جبران خلیل جبران به زبردستی در کتاب «عیسی پسر انسان» انجام داده است. شناخت یک شخص از سخنان دیگران همانقدر که کار زیرکانه‌ای است گمراه کننده نیز می‌باشد.

نویسنده سعی کرده شمس و مولانا را از زبان افرادی چون گدا، جلاد، کرا، کیمیا، علا الدین و.. توصیف کند. به عنوان مثال وقتی نویسنده می‌خواهد شمس و مولانا را از زبان یک گدا توصیف کند، از به تصویر کشیدن گدا ناتوان است و به ناچار مجبور می‌شود سطرهای طولانی و خسته کننده‌ای از احوالات او ارائه دهد. شاید فکر کنید که نویسنده می‌خواهد با نشان دادن تقابل افکار و اعمال این شخصیت‌ها منظور خود را روشن‌تر بیان کند و جایگاه شمس و مولانا را بیشتر به ما بشناساند؛ اما هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد! ما با تحلیل‌های صفر و صدی از این شخصیت‌ها مواجه‌ایم. یا یک مشت تملق و شیفتگی در مورد مولانا و شمس می‌خوانیم و گاه صفحاتی چند بیزاری و نفرت از این دو تن! چون نویسنده از توصیف افکار عمیق آن دو ناتوان است و صرفا با داستان‌های تاریخی سعی کرده این دو را به ما بشناساند شاهد گذار متوالی و دائم میان شخصیت‌های مختلف راوی داستان هستیم.

چهل قاعده شمس که مانند قله‌هایی ساختگی، زشت و بدقواره، در دل داستان سر برآورده‌اند را می‌توان درکی عامیانه و سطحی از عرفان مولانا دانست. اندیشه‌های عمیقی که به نظر می‌رسد نویسنده خود از مفهوم آن سردرنیاورده را در خلال داستان‌هایی که گاها بی ربط با آن قاعده می‌باشد گنجانده است. تسلط نویسنده بر تیکه‌هایی از داستان که در زمان حال اتفاق می‌افتد نسبت به تکه‌های تاریخی آن گویای این ماجراست. راستش اگر کمی دیوان شمس خوانده باشیم و چند داستان از مثنوی در خاطر داشته باشیم «ملت عشق» حرف جذاب و سحرانگیزی برای ما نخواهد داشت.

این کتاب را نمی‌توان رمانی تاریخی دانست زیرا فاصله زیادی با واقعیت ماجرا دارد و نویسنده از تخیل خود برای نوشتن ماجرا بهره برده است! از طرفی هم نمی‌توان آن را رمانی مستقل دانست زیرا راوی ماجرایی تاریخی با اسامی و اتفاقات حقیقی است! از نظر من کتاب برداشت شخصی نویسنده از زندگی مولاناست و جاهایی هم که به مذاق خانم شافاک خوش نیامده را با تخیل خود رنگی دیگر بخشیده است.

اما اگر بخواهیم از دید فمینیستی نگاهی به کتاب بیاندازیم ابتدا باید نویسنده را تحسین کرد! از ابتدای داستان وقتی اللا از نحوه‌ی تعریف و تمجید همسر خود ناراحت می‌شود می‌توان رگه‌های فمنیستی جاری در کتاب را حس کرد و بعد تصمیمی که اللای داستان می‌گیرد شاید کمی نامتعارف به نظر برسد اما شجاعانه است. فارغ از اینکه چقدر عشق او به عزیز می‌تواند صحت داشته باشد، بی علاقگی و دلزدگی اللا و همسرش نسبت به هم کاملا روشن است. ماندن در آن زندگی برای اللا شاید در نظر دیگران فروتنی و از خودگذشتگی باشد اما به راستی آن فرد از زندگیی که می‌تواند در آینده داشته باشد یا بسازد محروم می‌کند و در یک روزمرگی بی توقف می‌میرد. ماجرای اللا مرا یاد فیلمی با عنوان eat pray love می‌اندازد. زن این داستان هم مانند اللای داستان ما ماجراجوست. اما ماجرای اللا به دلیل داشتن سه فرزند کمی پیچیده‌تر و حساس‌تر می‌شود؛ اما نویسنده خوب توانسته ماجرا را جمع کند و اللا را به عزیز برساند یا به عشق حقیقی برساند! عشق حقیقی، گمگشته‌ای که در سراسر داستان نویسنده در جست و جوی آن است.

در مجموع عمده داستان‌ها و روایاتی که در مورد زندگی شمس و مولاناست خالی از جانبداری و تملق نیستند. البته به گفته عبداالحسین زرین کوب وقتی ما موضوعی را برای مطالعه برمی‌گزینیم ناخودآگاه از بی طرفی جدا می‌شویم. اما به هیچ متمم و صفتی نیازد ندارد عشق؛ مولانا بخوانیم تا شمس را ببینم.

نوشته: سین شین

ملت عشقالیف شافاکشمسمولانا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید