ویرگول
ورودثبت نام
سین.شین
سین.شین
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

چالش کتاب خوانی طاقچه ۱۴۰۲ : انسان در جستجوی معنا

آه که دنیا می توانست چقدر زیبا باشد. فرانکل این را می گوید. البته وقتی در اردوگاه درمانده و بی چاره بود این را می گفت. او همچنین می گوید «بمان» روان پزشکی بدبختی که ماند، و خوشبخت شد، نه این خوشبخت باشد ولی از بدبختی هم درآمد. حداقل اش از منطقهٔ بدبختی مطلق در به در شد، نه این که در به در شود، بلکه از در بدبختی به در نسبتاً خوشبختی وارد شد. از در خوشبختی و بدبختی که بگذریم، ویکتور فرانکل اسیر نازی ها بود، به زبان خودمان. او بوده و دیده، مهم تر از آن دو چشیده، درد زخم ها و آوارگی هایش را می گویم. فرانکل در آن دوران ، میان آن همه آدم، که نه هیولا، بلکه کسانی مانند من و شما بودند، زنده بود. ولی زندگی نمی کرد. تا آخرین نفس اش از آن کار می کشیدند، نه که بگویید فلانی که روانپزشک بود، ویکتور فرانکل بود، کار در درمانگاه می کرد، روان این و آن را درمان می کرد، خیر، آن موقع ویکتور هم زورکی صدایش می کردند.
با شکنجه و تهدید کار دستگاه و چنان و چنین می کرد، کار آدمیزاد را نه. بگذریم. حرف زیاد دارد، ولی حرف های زیادی خوبی دارد. جناب آقا فرانکل یه سانتی مانتال قبل هیتلر بوده است، که در دوران هیتلر از این گور به گور شده، می شود امید میلیون ها انسان، من جمله من و شما، با نوشتن کتابی به اسم « انسان در جستجوی معنا» که به لطف نویسنده و سازندگان طاقچه آن را خواندم، و تا توانستم یاد گرفتم، فرانکل از خاطرات دردناک اردوگاه می گوید، از امید می گوید، از کم غذایی و بی غذایی می گوید. بله، همان طور که گفتم حرف زیاد می زند. برعکس روانپزشک های الآن. بگذریم. در اردوگاه انسان های می توانستند همدیگر را نجات دهند، اگر که جایگاه خطرناکی داشتند. ولی یک مورد را به هیچ عنوان اجازهٔ مداخله حتی از سمت دکتر و سربازان اردوگاه نبود، کسانی که خودکشی می کردند. و کسانی که حال بدخیمی داشتند، هر دو این گروه را گروهی می دیدند که نا امید چنان بر آنان غالب شده که نجات دادنشان، حکم مرگ دوم را برایشان دارد. فرانکل برای هیچ کدام از این گفته ها شناخته نباشد، برای لوگوتراپی اش حلوا حلوا اش می کنند، به خلاص کردن و خلوص گفتن بر آیم که خدابیامرز هدف را نشانه گرفته است، و من از زبان شیرین و بی همتا مولوی خودمان می گویم ؛
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
که اگر معنای زندگی ات را پیدا کنی، یا حتی در راه جستجوی آن سخت هم بگذرد، تو زندگانی را می دانی، و زندگانی برای توست. یک دست و یک پا بالا تسلیم تو برای لذت بردن از آن، و به حرف تو می رقصد، درست است که تو را هم می رقصاند با خودش گاهی، ولی چون معنا یافتی، همه چیز یافتی، باکی ندارید.
فرانکل از اردوگاه زنده خارج شد، باور دارم همهٔ باور هایش در این دو بیت از ابتهاج جا خوش می کند:
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
آن قدر زیباست این بی بازگشت
کز برایش می توان از جان گذشت


از ویکتور فرانکل و ترجمه امیر لاهوتی
«انسان در جستجوی معنا» را از طاقچه دریافت کنید!

#طاقچه#چالش_کتابخوانی

انسان جستجوی معناروان درمانمعنای زندگیچالش کتابخوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید