هنر چه معنای والا و بالایی. ولی دیگر آن والایی انگار خاک شده است زیر انبوهی از : منممنمها، دک و پز ها، زرق و برق ها، مال و مالهها و...
هر چیزی را نمیشود هنر نامش گذاشت، و هر شاخهای از این چیزها را هم نیز ...
هنر آن شاخهی پوچ صنعت سینما نیست، هنر آن هجوگوییهای در صنعت نویسندگی هم نیست، هنر آن هرزهخوانی ها و تهیگراییهای صنایع مختلفِ به اصطلاح هنری هم نیست.
هنر یک برچسب نیست که روی هر صنعتی که از درون آدمی به بیرون ترواش کند بتواند نامگذاریاش کرد، اگر اینگونه است نام بسیاری از چیزهای دیگر را هم میتوان هنر گذاشت.
هنر آن چیزی است که از درون میجوشد، به بیرون میآید؛ نه برای تحریک هر احساسی از هر کس و به هر قیمتی؛ بلکه برای تأثیر به منظوری والا(والا همان است که شاید بعدا توضیحش دادم، شاید).
هنر یک مفهوم است مفهومی اصیل که با یک تجربهی نه چندان اصیل نا آشنا به نام آرت در هم آمیخت.
هنر همان است که ویکتور هوگو در بینوایان خود به تصویر میکشد، هنر همان است که پیکاسو به روایت در میآورد و هنر همان است که در فیلم هایی چون تد و دوستان (برداشت آزاد) و غیره نمیتوان دیدش! و هنر آن نقشۀی استادانهی میرعماد است، آوای حافظ است و...
اینها فارق از اینکه در کجای این عالم خاکیاند هنرمند هستند نه آرتیست(بجز تد و دوستان). هنر مکان نمیشناسد، زمان نمیشناسد، شغل و موقعیت و نژاد نمیشناسد.
هنر همان مهرورزی و تربیت یک فرزند توسط مادر برای یک جامعه است، این چه تفاوتی دارد با نوشتههای تکاندهنده و هنرمندانهی اورول یا ... ؟
هنر خوب را چه کسی تبیین میکند، هنر بد را چه کسی؟ اصلا مگر هنر همیشه دیده میشود؟
هنر خوب آن است که با ارزشها و معیارهای انسان در تضاد نباشد، با روح او سازگار باشد و برای مقصودی خوب خرج شده باشد؛ به شرط اینکه برای رسیدن به مقصود پا روی ارزشها گذاشته نشود.
در کلام دیگر شاید از این اتفاق نمیتوان جلوگیری کرد، تفکیک دو جزئی هنر به فاخر و مبتذل... ولی خواستم بگویم که هنر هر چه هست زیبایی است و اگر غیر زیبایی دیده میشود همه از غیر هنر است...
اینگونه است که معنای این دو جمله میشود یکی:
هنر برای هنر
هنر برای معنا
چه فرق است میان هنر برای هنر با هنر برای معنا؟
ولی فرق است میان هنرمند ما با آرتیست شما ...