کرونا که آمد، اذهان را درگیر خود ساخت، برنامهها را بهم ریخت و بیش از همه برای من، نفس قلمم را گرفت. پایاننامه نوشته بودم و دفاع کرده بودم و سرخوش از آزادی بعد از دفاع به برنامهها و مقالات و نتایج پایاننامه فکر میکردم که چیزی که بود را بالأخره اعلام کردند، دو مورد فوتی از کویید-۱۹. ذهن فرو ریخت و تا امروز آنچنان نفسی برای قلمم نمانده بود. با خود گفتم چیزی بنویسم من باب ننوشتن از برای درگیری ذهنی!
چگونه اذهان ما قفل میشوند و یا در صندوقچهی خود حبس میشویم. (ر.ک. به حبس در صندوق انفرادی نفس از احمد الحسن) در گیر نان شدیم و خیلی چیزها از یادمان رفت.
درگیری نان، درگیری کار و بار، نفس قلمهایمان را گرفته است و در فکر پایان این همهگیری هستیم یا شاید حتی مابعد این همهگیری را اصلا در ذهن هم نتوانیم تصویر سازیم! گویی تمام دنیایمان در یک دور بستهی همهگیری این ویروس تاجدار گیر کرده است. گرچه شاید بدانیم که چرا این حال برای پیش آمده است! نادیده گرفتن چیزی، چیزی که همهی جهان بر او پابرجاست...اما باز هم آن را نادیده میگیریم! (اسراء: ۱۵)
همچنان به دست و پا زدن در هیچ ادامه میدهیم برای اهدافی که نمیدانیم تا چند ماه دیگر، هنوز هم میتوانند هدف باشند؟ تا چندی پیش میگفتیم که از اینجا اگر بیرون بروم، قدرم را میدانند/ خارج از اینجا ارزشها متفاوت است/ ... اما حالا خارج از اینجا چیزی فرق ندارد، مگر اینکه از این کرهی خاکی خارج شویم! مگر پروژهی اسپیسایکس حال و روزگار ما را عوض کند، البته! اگر با خود ویروس تاجدار را به خارج حمل نکنیم. مرزها گویی برچیده شده و مرز ما با حال متفاوت از حال الانمان، به جوّ رسیده است، مرز یعنی حول کرهی زمین و هر آنچه که این پایین به آن دسترسی داریم همه شبیه هم دیگر شدهاند، وجود هر موجود زندهای که ویروس قابلیت تکثیر در آن را داشته باشد هنوز میتواند خطرزا باشد. پس مرزی نیست که ما از حالی به حال دیگر تغییر دهد مگر همان که سخنش رفت. یا اینکه به درون سفر کنیم و به نفس سفر کنیم و از طریق آن بتوانیم با حال دگری روبرو شویم. امروز روزگاری است که میتوان به جرئت گفت: هر جا که روی آسمان همین رنگ است.
۱۱:۰۴ | ۲۸ آبان ۱۳۹۹