به نامش.
خدا بگویم چه کند عرفان فرهادی را، رفیق هنری هم مصیبتی استها! میرود و آن جانسوزترین آثار تاریخ را پیدا میکند و ابتدا خود اسیرش میشود و سپس با دوستان به اشتراک میگذارد آنها هم به دنبالش، از جمله من...
داماهی را شنیدهاید؟ من نشنیده بودم، «مردن مردانه» را که شنیدم، تازه متوجه شدم واژه داماهی هم زیست میکند!
شش تیغه مکن صورت ای آدم دیوونه
(شش تیغه نکن صورتت رو ، ای آدم دیوونه)
کس منتظرت نینن وا سر خو مزن شونه
(کسی منتظرت نیست، سرت رو شونه نکن)
ایوم جوونی ره برگشتن هم اینینن
(ایام جوونی رفت و برگشتی هم در کار نیست)
مثل یه درختی که نابو دگه اون دونه
(مثل درختی دیگر به دونه بر نمی گرده)
حلاج که بردارن از راز و خبر دارن
(حلاج که بر داره ، از رازها خبر داره)
رازی که شو نافهمی صد عاقل و فرزونه
(رازی که صد عاقل و فرزانه هم نمی فهمن)
تو بازم اجنگیدی با دیو و دد و آدم
( تو باز هم با دیو و حیوان و آدم می جنگی)
تا بلکه وا دست پر هر رو بری خونه
(تا شاید هر روز با دست پر بری به خونه)
چشمی تو چشوم گفتن که مثل یه دیوارن
(چشمی به چشمم افتاد که مثل یک دیوار بود)
تو راه م و مردن ما بین م و خونه
(در راه من و مردن ما بین من و خونه)
نه خونه نابیم هه نه غربت و آبادی
(نه خونی نابی دارم، نه غربت و آبادی)
سرگشته و بی سامون ا ای خونه و او خونه
(سرگشته و بی سامون ، از این خونه به اون خونه)
تو مامن ابرامی سلطان بداقبالون
(تو مامن ابراهیمی ، سلطان بد اقبالها)
سرباری بشتر بس بی حجت و بی بونه
(سرباری بیشتر بسه، بی دلیل و بی بهونه)
تقدیر سر پیری از م چه شوا آخر؟
(تقدیر سر پیری آخر از من چه می خواهد)
یا زندگی بختر یا مردن مردونه
(یا زندگی بهتر یا مردن مردونه)
از بوشهر تا اصفهان و حتی حالا در اصفهان فکر میکردم و میکنم که آیا در عوض رها کردن زندگیای که بختر نیست، مردن مردانه پیشکشمان میشود؟! به پاسخی نرسیدهام آنچنان، صرفن فکر میکنم رها کردن جنگیدن برا زندگی بختر، برای مردن مردانه بزدلانه است، و طبعن مردنش هم مردانه نیست...
ما سربار دنیاییم، قبول! میفهمم که زدن زیر میز هم جذابیتهای خاص خودش را دارد، میفهمم که «رهاش کن بره رئیس» دیالوگ زیبایی است، میفهمم که مردن مردانه آهنگ زیبایی است؛ راهکار اما، مردن مردانه در عوض زندگی بختر نیست؛ اگر تحملمان برای سربار بودن کم است، بیا تغییر دهیم شرایط را، بیا زندگی بختر را بسازیم؛ مطمئن باش در عوض پا پس کشیدن از زندگی بختر، مردن مردانه را پیشکشات نمیکنند؛ در عوضِ مردن در راه زندگی بختر، شاید!
بیا تا فلک را سقف بشکافیم.
۱۳ بهمن ۹۸، اصفهان.