سلام! امیدوارم که حال دلتون خوب باشه و تنتون سلامت.
سینا هستم. کارِ من مدیریت پروژه بازیسازی و بازاریابی دیجیتاله.
امیدوارم که این روزها کارهای مفیدی انجام داده باشید و قرنطینه حوصلهتون رو سر نبرده باشه.
راستش چند وقتی هست که میخوام در این مورد مطلبی بنویسم ولی وقتش رو پیدا نکرده بودم. اما الان حجم بیمسئولیتیهایی که من در حال حاضر میبینیم و اطراف من هست یا مثلا ویروس کرونا خیلی جاها شیوع پیدا کرده، زیاد شده و من از دیدن اینها عذاب میکشم. پس مقدمه رو کوتاه میکنم و اگر چای یا قهوهتون به راهه، میرم سراغ اصل مطلب. منتهی قبل از اینکه عمیق بشیم یه سری تعاریف رو با هم مرور کنیم.
چرا سوپ؟ چونکه از اجزای مختلفی داره. تیم هم همینه.اجزای کلی و مختصر تیم به نظر من این ها هستند: افراد، هدف مشترک، وظایف، مسئولیتها، سیستم
از نظر من بیمسئولیتی میتونه جواب خیلی از مشکلاتی باشه که توی انواع کارها وجود داره. چرا؟ به خاطر اینکه ما خیلی از کارهامون رو به صورت جمعی انجام میدیم. به صورت جمعی زندگی میکنیم. به صورت جمعی رشد میکنیم و همیشه با جمعی از افراد در ارتباط هستیم. حالا اگر با افرادی کاری رو برای رسیدن به هدفی مشترک انجام میدیم، تیمی رو تشکیل میدیم تا در قالب اون به هدفمون برسیم. طبیعتا در این صورت برای همۀ افراد در تیم، وظایفی وظایفی تعریف میشه. رویهها و قوانینی هم کم کم شکل میگیره. یادمون نره که تمام اینها برای رسیدن به یک هدفِ خاصه.
اگر گفتید کم کم چه چیزی داره درست میشه؟
اگر جوابتون سیستمه، درست حدس زدید!
تعریف دقیق سیستم چیه حالا؟ پایین چند تعریفش رو میارم.
- مجموعه ای از کارهایی که به عنوان بخشی از یک مکانیزم یا یک شبکه بهم پیوسته با یکدیگر کار می کنند.
- مجموعه ای از اصول یا رویه هایی که طبق آن کاری انجام می شود. به عبارتی یک طرح یا روش سازمان یافته.
ما گفتیم که افراد در یک تیم، وظایفی رو قبول میکنند تا با انجام اونها به هدف مشترکی که مد نظر داشتند برسند. اینجا "مسئولیت" معنا پیدا میکنه. مثل سیستم، چند تعریف از مسئولیت رو در پایین میارم (گرچه تعاریف بسیار زیادی برای "مسئولیت" وجود داره):
- حالتی که فرد در آن وظیفه یا کنترلی در قبال چیزی یا کسی دارد.
- حالتی که فرد در آن در قبال عملی پاسخگو یا مورد سرزنش است.
با تعاریفی که توی ذهنتون بود، این تعاریف چقدر فرق داشتن؟ (اگر دوست داشتید و افتخار میدید، برام کامنت کنید)
خب حالا توضیح مختصری از هدف، سیستم و مسئولیت داشتیم. اینا میشن مواد خامِ ما که وقتی با هم قاطی بشن و چاشنی رو بهشون اضافه کنیم، میتونیم سوپی عالی به اسم "تیم" درست کنیم!
جواب برای این سوال فکر کنم زیاد باشه! خیلی هم زیاد! اول مواردی رو ذکر میکنم که به نظرم مهم هستند و بعد چند تجربه شخصی رو مینویسم.
یکی از مواردی که میتونه جوابی برای این سوال باشه اینه که: خودِ ما خبر نداریم فردی بیمسئولیت هستیم. بله. درسته! خودِ خودِ ما. حتی خودِ من دوست عزیز!
در طول تجربههای کاری من، شاید این مورد مهمترین و شایعترین دلیلی برای بیمسئولیتی باشه.
ذهن انسان دچار خطاهای شناختی مختلفی میشه که یکی از اونها "تعصب یکطرفه"ست. زیاد نمیخوام در موردش توضیح بدم که حوصلهتون سر نره. اما توضیح مختصرش اینه که ما نسبت به برخی عقاید و کارهایی که انجام میدیم تعصب دارم. مثلا اگر بر این باور هستیم قرص ژلوفن مضره، توی گوگل "مضرات قرص ژلوفن" رو سرچ میکنیم. در صورتی که میتونستیم عبارت "مضرات و فواید قرص ژلوفن" رو سرچ کنیم. این تعصب یکطرفه هم در تیم و هنگام انجام وظیفه یا حتی بیمسئولیتی میتونه سراغ ما بیاد.
بذار با مثال موضوع رو مطرح کنم. شاید دیده باشید کسی که در ساعت کاری، اون کاری که باید انجام بده رو اصلا انجام نمیده و مشغول به کارهای بیربط و بیفایدهست. یا به عبارتی مشغول به انجام کاریه که به نظرش مهمه. اگر زمان تحویل کار برسه و این شخص کارش رو تمام نکرده باشه، شروع میکنه به بهانهتراشی، انداختن تقصیر به گردن افراد دیگه یا حتی پرخاش! و خودِ اون شخص همچنان فکر میکنه که کار درستی کرده و دلیلی وجود داشته که دیر بکنه.
جواب دیگهای که در جواب اون سوال میشه داد اینه که: اولویتهای ما با سیستم سازگار نیست.
بعضا پیش میاد که نظر همه افراد با نظر ما متفاوته و در نتیجه تصمیمی که گرفته میشه که با نظرات ما متفاوته. در این حالت ما نسبت به انجام دادن کارهایی که تیم تصمیم گرفته، دلسرد میشیم و اونا رو پشت گوش میندازیم. در آخر هم کاری که باید درست انجام بشه، انجام نمیشه و تیمِ ما حتی قدمی به هدفی که داشتیم نزدیک نمیشه. در این مورد باید حواسمون به همون تعاریف اول و مخلفات سوپ باشه. چونکه داریم با دست خودمون سیستم رو به هم میزنیم و مانع حرکت درست اون میشیم. از طرفی باید تعامل بیشتری رو در تیم به وجود بیاریم تا این دلسردیها پیش نیاد.
به خاطر رسیدن به بعضی چیزها باید از بعضی چیزهای دیگه گذشت. این جمله چه ربطی به جوابِ سوالِ ما داره؟ ربطش اینجاست که ما حاضر نیستیم (برای مثال) از سرگرمیهای خودمون بگذریم تا وظایف خودمون رو درست انجام بدیم. دلیلش هم میتونه این باشه که سرگرم شدن برای ما سخت نیست ولی انجام کاری چرا. ما هم انسانهای راحت طلبی هستیم و بقیهش دیگه مشخصه… همه واسه خودشون میگردن و یه سری آدم زیر بار مسئولیت خشک میشن و آخرش هم اون بیچارهها بدنام میشن. برای جلوگیری از به وجود اومدن این مشکل نباید یادمون بره که نتیجههای خوب و اثرگذاریهای بزرگ نیازمند ایثار هستن و باید به خاطرشون فداکاری کرد.
همۀ ما ریاست رو دوست داریم. یا بهتره بگم دستور دادن رو!
این جواب دیگهای بود که برای سوالمون به نظرم رسید. این مورد به شدت مضر و زیانباره! ما دوست داریم که دستور بدیم، ایدهپردازی کنیم، پُز بدیم و از افراد بخوایم تا ایدههای ما رو عملی کنن و مهمتر از اون مسئولیت عملی کردن ایدههای چرت و پرت خودمون رو بندازیم گردن افراد دیگه و خودمون رو کنار بکشیم. آخرِ کار هم وقتی محصولی که به دست میاد، یک محصول آشغاله، تقصیر رو سریعا به گردن دیگر افراد میندازیم. در صورتی که ایدهپراکنی و انتظارات ماست که محصولی آشغال و به درد نخور تولید کرده.
این مورد رو هم به شخصه زیاد دیدم. دلیلش هم اینه که ما دوست داریم که توی همه چیز نظر بدیم و فکر کنیم که نظر ما درسته (همون تعصب یکطرفه). دوست داریم دخالت کنیم. در عوض دوست نداریم کار کنیم که مبادا خسته نشیم یا شکست بخوریم. ما توی ایران کارآفرین تا دلمون بخواد داریم ولی مدیر نداریم.
این مورد و مورد بعدی به شدت دردآوره و مواجهه با اون همیشه من رو عصبی میکنه. مورد بعدی در مورد نداشتن تواناییه.
توانایی و حس و حال انجام دادن هیچ کاری رو نداریم ولی در عوض منتقدی حرفهای هستیم.
بذارید یه داستان تعریف کنم در این مورد که شاید باهاش مواجه شده باشید. خیلی زیاد دیدم که مثلا یک برنامهنویس داره کدهای بازی رو مینویسه و یهو یکی از در میاد، یک نگاه متفکرانه به مانیتور برنامهنویس شوربخت میندازه و شروع میکنه به نظر دادن: "اینجا رو چرا اینطوری زدی؟ یک خط کده دیگه [در صورتی که چند صد کده]... عوضش کن دیگه. اه اه". بعدش یک برنامهنویس دیگه میاد و میگه که "این قسمت رو نباید اینطوری بنویسی. باید اونطوری مینوشتی". حالا داستان از چه قراره؟ داستان از این قراره که این برنامهنویس شوربخت ما داره کارهای بقیه رو انجام. چرا؟ چونکه بقیه دستوردهندۀ خوبی بودن. چونکه بقیه حس و حال انجام دادن کار رو نداشتن. چون این برنامهنویس بیچارۀ داستانِ ما مسئولیتپذیره.
موارد دیگه و زیادی هست که میتونه به این سوال که "چرا میتونیم کرونا را شکست دهیم ولی بیمسئولیتی را نه؟!" جواب بده. ولی خب من چند مورد رو اینجا نوشتم.
راستش مشکلی که نه تنها این روزها بلکه همه روزه ما باهاش سر و کله زدیم، بیمسئولیتی بوده و هست. قدرت شیوعش هم کم از کرونا نداره! به راحتی هم میتونه هر سوپی رو خراب بکنه.
البته این رو هم بگم که طرف صحبتم توی این مدت خودم بودم و سعی کردم که این دلایل و گلایهها رو برای خودم روشن کنم. خلاصه که جسارتی به کسی نباشه.
بیاید از خودمون شروع کنیم! رئیس بازی رو کنار بذاریم، آستین بالا بزنیم و خشت به خشت رو خودمون جا به جا کنیم. اگر ایمان و قدرتمون زیاد باشه، بقیه هم همراهمون میشن و تیم خوبی ساخته میشه. انتظاراتِ بیجا از کسی نداشته باشیم. حواسمون به تیمی که در کنارشون کار میکنیم و مردمی که در یک شهر با اونها تعامل داریم باشه. حواسمون به ایران باشه. ما مسئولیم! نسبت به همۀ اتفاقات بزرگ و کوچیک.
در مورد این مطلب اگر نظری داشتید، خیلی خوشحال میشم که اون رو با من در میون بذارید. البته اگر دوست داشتید.
در آخر هم دست تک تک کادر درمان و پزشکی کشور رو میبوسم. اونها قهرماناند. زحمتشون رو هدر ندیم و حواسممون به مسئولیت اجتماعیمون که توی خونه مونده باشه...
شاد و پیروز باشید.