زمان هرچه جلوتر برود بیشتر رخ زندگی به ما نمایان تر می شود، همان نمایی که گاه انتظارش را می کشیدیم و گاه انتظارش را نمی کشیم.
برای من و امثال من که در کشوری زندگی می کنیم که (ناخودآگاه) فوتبال ورزش اول کشور ست، بسیار پیش آمده که بالا و پایین های زندگی را با مسائل فوتبالی مقایسه کرده ایم و برایمان جالب ست که این تشابه قابل دفاع نیز هست.
در حال حاضر در جهانی زندگی می کنیم که فوتبال پایش را از یک ورزش فراتر گذاشته و تبدیل به صنعت شده. در تمام نقاط دنیا از آن به عنوان صنعتی نام می برند که رقم های بسیار هنگفتی را جابجا می کند. رقم هایی که تنها مالکان ثروتمند قطری و اماراتی حاضر به خرج کردن آنها هستند و از دست افراد دیگری بر نمی آید.
دو روز پیش بود که در کشور آفریقایی، مصر، مردم این کشور رابطه میان فوتبال و سیاست را قلقلک دادند؛ آنان با طعنه ای که در کار خود داشتند بر روی بیش از یک میلیون رای خود به بازیکن فوتبال کشورشان که در حال حاضر در بندر لیورپول و در تیم این شهر توپ می زند، دادند. و این مساله خواه ناخواه موجب شده تا به خودمان تلنگری بزنیم و به رابطه عمیق و احساسی میان فوتبال و سیاست بیش از پیش فکر کنیم.