روزی یه پسرِ عاشق، تصمیم میگیره برای دختری که خیلی دوسش داره زیباترین گل اون منطقه رو پیدا کنه و به عنوان هدیه به دختر بده.
اون هر روز صبح به دشت و کوهستان میرفت و دنبال قشنگترین گل موجود میگشت.
موقع گشتن فقط نگاهش به جلو و بالا بود و تمام مدت به ارتفاعات نگاه میکرد تا اونجاها بهترین گل رو پیدا کنه.
وقتی هم به ارتفاع و منطقهای که دیده بود میرسید، باز جلوتر و بالاتر رو نگاه میکرد.
بعد از چند روز گشت و گذار، پسر گل مناسب و زیبایی رو پیدا نمیکنه و منصرف میشه و شکست خورده بر میگرده.
در آخرای مسیر، همینطور که سرش رو پایین انداخته بود و آویزون به راهش ادامه میداد، چشمش به یه گل خیلی قشنگ میوفته.
وقتی خم میشه تا گل رو بچینه میبینه اطراف گل و کل مسیر، پر از گلهای قشنگ و رنگارنگه.
دقیقاً تو همون مسیری که اولین بار ازش گذشته بود...
فکر کن یه شکارچی فقط شکار کنه و از شکاری که کرده هیچی نخوره، مدام درحال شکاره و بد از مدتی بخاطر گشنگی میمیره، چون از شکارش نخورد.
ما هم همینطوری دنبال خوشبختی میگردیم، فکر میکنیم خوشبختی هر جایی میتونه باشه جز همینجا و همین لحظه.
میگیم: وقتی به فلان شغل برسم دیگه حله، ماهی انقدر درآمد داشته باشم از زندگی لذت میبرم، با فلانی ازدواج کنم شادی رو تجربه میکنم و... وقتی هم بهشون میرسیم باز دیدمون رو به دوردستا میندازیم و باز میگیم اگه به فلانجا برسم دیگه خوشبختم.
مدام دنبال رسیدن به جای خاصی هستیم تا خوشبختی رو تجربه کنیم اما تو حسرت رسیدن، وقتمون تموم میشه و حتی لحظهای خوشبختی رو تجربه نکردیم.
داشتن هدف و چشم انداز خوبه، اینکه بخوایم به جایی که دوست داریم برسیم خوبه، اما وقتی از چیزایی که الآن داریم لذت نبریم، اونجا هم که برسیم فرقی به حالمون نمیکنه.
خوردن غذا کنار کسی که دوستش داریم، سالم وسلامت بودن، داشتن دوستایی که براشون اهمیت داریم، داشتن یه جای نرم و گرم، ازداوج و بچه داشتن و... اینا خوشبختیه واقعیه.
حتماً حتماً اشتراک بذار تا هم از من حمایت کنی و هم تلنگری به کسایی که برات اهمیت دارن بزنی.
تو الآن خوشبخت هستی یا نه؟ چیزایی که ازش لذت ببری رو پیدا کردی؟