سینا آذین
سینا آذین
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

بگذار چیزها اتّفاق بیفتند


بلگراد: زندگیِ روزمرّه و مودها ـــ عکس از سینا آذین
بلگراد: زندگیِ روزمرّه و مودها ـــ عکس از سینا آذین


بعضی از عکس‌های این مجموعه برای من بیشتر از هر چیزی شبیهِ این جمله‌اند: «بگذار چیزها خودشان اتّفاق بیفتند.» یک‌جور تمرین برای زندگی.

خیلی‌وقت‌ها فقط یکی دو چیز دستِ ماست و خیلی‌چیزها از اراده و اختیارِ ما خارجه، خیلی‌وقت‌ها نمی‌تونیم توی چیزی دخالت کنیم، و من این رو با این عکس‌ها تمرین می‌کنم: این‌که چه‌طور با این شرایط روبه‌رو بشم، چه‌طور از اون بخشی که دستمه استفاده کنم و اجازه بدم که چیزها همون‌طور که هستند باشند. و کم‌کم یاد می‌گیرم که چه‌طور نگاهم رو تغییر بدم، وقتی چیزی که نگاه می‌کنم رو نمی‌شه تغییر داد؛ چه‌طور نگاهم رو تغییر بدم تا چیزها رو بهتر و زیباتر ببینم. شاید انتخابِ چه‌طوردیدنِ چیزها تاحدّی (نه کاملِ کامل) ــ فقط تاحدّی دستِ ما باشه. تمرین می‌کنم که از این امکان استفاده کنم.

لباس‌ها، نورها، رنگ‌ها، اشکال، حرکات، هیچ‌کدومِ این‌چیزها دستِ من نیست. ما به‌طورِ طبیعی می‌خوایم که صحنه رو کارگردانی کنیم، و این‌شکل عکس‌گرفتن تمرینیه برای کارگردانی‌نکردن. این با انفعال فرق داره. یک‌جور دخالت‌نکردنِ فعّالانه. صحنه رو تماشا می‌کنی و سعی می‌کنی اون رو بهتر ببینی. کاری با آدم‌ها و ارتباط‌شون با دنیای اطراف‌شون نداری، امّا انتخاب می‌کنی که چه‌طور ببینی‌شون و چه‌لحظه‌ای رو ثبت کنی.


بلگراد: زندگیِ روزمرّه و مودها
بلگراد: زندگیِ روزمرّه و مودها


خیلی عجیبه. من برای بعضی عکس‌ها بارها به اون صحنه برگشتم. نورهای مختلف رو تماشا کردم: نورِ روز، سایه‌ها، رنگ‌ها، نزدیکِ غروب، شب؛ جهتِ تابشِ نور، توی ساعت‌های مختلف؛ این دیوار توی این ساعت نورِ مستقیمِ آفتاب رو داره، توی این ساعت خورشید از این‌طرف می‌تابه؛ حرکتِ آدم‌ها رو نگاه کردم، نزدیک‌تر شدم، دورتر شدم، از نظرِ احساسی نزدیک‌تر شدم و به این فکر کردم که باید دوباره به اون‌جا برگردم و دوباره این «دیدن» رو امتحان کنم.

گاهی هم هیچ نتیجه‌ای نگرفتم. چندبار چندتا عکس گرفتم، امّا هیچ‌کدوم اون‌چیزی نشده که دنبالش بودم. این هم برام تمرینه. تمرینِ شکست‌خوردن. شاید من زمانِ مناسبی اون‌جا نبودم، شاید نتونستم زاویه‌دیدِ خوبی رو برای خودم انتخاب کنم، شاید... ولی یک‌چیزی رو می‌دونم: کمتر کسی توی این چند روز از این‌جا ردّ شد و چیزهایی رو دید که من دیدم؛ کمتر آدمی می‌تونه به این سؤال جواب بده که عصرها خورشید از سمتِ چپ می‌تابه روی این شیشه یا راست؟ شاید اصلاً اهمیتی نداشته باشه، ولی برای من تمرینِ خوبیه که ببینم حتّی وقتی چیزی رو ازدست می‌دم، چی به‌دست می‌آرم.


بلگراد، ۲۰۱۸
بلگراد، ۲۰۱۸


همه‌ی عکس‌ها این‌جوری گرفته نشده ــ بعضی‌ها خیلی اتفاقی بوده که شاید درموردِ اون‌ها هم بنویسم ــ امّا اون‌هایی که با «بگذار چیزها اتفاق بیفتند» بیشتر از همه سازگار بوده این رو یادِ من داده که چه‌طور اتفاق‌ها رو بپذیرم و ازشون بیاموزم و یک تصویرِ ساده و زیبا رو از اون لحظه برای خودم نگه دارم.

این برای من تمرینِ زندگی‌کردنه. مطمئن نیستم که همیشه بتونم این‌جوری و با این روش جهان رو نگاه کنم، امّا دلم می‌خواد تمرینش کنم و توی چیزهای کوچیک به‌کار ببرم.


ــ تو چی فکر می‌کنی؟




به‌جز چندتا عکس که شاید به‌طورِ استثنا بخوام درموردشون بنویسم، به‌طورِ‌کلّی ترجیح می‌دم جداجدا چیزی درموردِ هر عکس ننویسم و به‌جاش چیزی شبیهِ اینی که این‌جا نوشتم رو امتحان کنم. شاید این‌جوری کمی نگاه‌هامون به‌هم نزدیک‌تر بشه.

عکس‌ها رو می‌تونید این‌جا، یا صفحه‌ی اینستاگرام من ببینید.

ممنون.


عکسعکاسیعکاسی خیابانی
https://www.instagram.com/sina.azin
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید