این متن در مجله هاروارد بیزنس ریویو منتشر شده که بعد از خوندن اون نکات جالبی رو یاد گرفتم. تصمیم گرفتم اینجا ترجمه اون رو بذارم. خوشحال میشم نظرات خودتون رو برام بنویسین:
نویسنده: چارلز دوهیگ
خلاصه:ما از بدو تولد نمیدانیم چگونه به طور مؤثر ارتباط برقرار کنیم. در واقع، ارتباط مؤثر یک مهارت است که تقریباً هر کسی میتواند با انجام مراحل زیر آن را فرا بگیرد: آمادهسازی پیش از گفتگو، پرسیدن سؤالات عمیق در طول گفتگو، و پرسیدن (و پاسخ دادن به) سؤالات پیگیری در طول آن. در اینجا نحوه استاد شدن در هر مرحله آورده شده است:
در سال ۱۹۹۵، ایلین و آرتور آرون، زوجی از روانشناسان پژوهشگر در دانشگاه ایالتی نیویورک–استونی بروک، در تعجب بودند که چگونه افراد عادی (مانند همکاران در محل کار) توانایی برقراری ارتباط با یکدیگر بدون احساس تجاوز به حریم شخصی دیگران را دارند. آنها به ویژه علاقهمند بودند تا مشخص کنند آیا راهی وجود دارد که غریبهها—به طور مثال، کسی از بخش حسابداری و فرد دیگری از بخش بازاریابی—به دوستانی تبدیل شوند، صرفنظر از اینکه چقدر یا چه کمی با یکدیگر مشترکات دارند.
با هدف یافتن "یک روش عملی برای ایجاد صمیمیت"، آرونها آزمایشی را طراحی کردند. آنها دو صندلی را روی یک فرش نارنجی روشن در یک اتاق بدون پنجره قرار دادند و از غریبهها، به صورت جفتی، دعوت کردند تا وارد شوند، بنشینند و لیستی از سوالات را از یکدیگر بپرسند. هیچ یک از شرکتکنندگان—که نهایتا بیش از ۳۰۰ نفر شدند—قبل از ورود به اتاق یکدیگر را نمیشناختند و هر جلسه فقط ۶۰دقیقه به طول انجامید. سوالات توسط پژوهشگران انتخاب شده بودند. این سوالات از موارد سبک و بیاهمیت («آخرین بار کی برای خودتان آواز خواندید؟») تا موارد عمیق و جدی («اگر امشب قرار باشد بمیرید و فرصتی برای ارتباط با کسی نداشته باشید، بیشترین پشیمانی شما از نگفتن چه چیزی به کسی خواهد بود؟») متغیر بود.
پس از آن، هر جفت از شرکتکنندگان به راه خود رفتند. اما هفت هفته بعد، زمانی که پژوهشگران پیگیری کردند، متوجه شدند که ۵۷ درصد از آنها در روزها و هفتههای پس از آزمایش به دنبال همصحبت خود رفته بودند. سی و پنج درصد از شرکتکنندگان برای اجتماعی شدن دور هم جمع شده بودند. یک جفت به شام رفته و سپس چند فیلم تماشا کرده بودند، و یک سال بعد، زمانی که آنها ازدواج کردند، همه کارکنان آزمایشگاه روانشناسی را به مراسم دعوت کردند.
نهایتاً، آرونها فهرستی از ۳۶ سوال تهیه کردند که هر کسی میتواند برای برانگیختن «افشای خود شخصی، متقابل، تشدید شونده و مداوم» از آنها استفاده کند. این سوالات، که به سوالات عمیق نیز شناخته میشوند، در میان جامعهشناسان، روانشناسان، و خوانندگان مقالات با عناوینی مانند «۳۶ سوالی که منجر به عشق میشود» شهرت یافتهاند.
در طی سه سال گذشته، من تحقیقات جدیدی در زمینه ارتباطات را بررسی کردهام و با دانشمندانی مانند آرونها برای کتابم «ابرارتباطگران» صحبت کردهام. در حالی که با درسهای مهم متعددی مواجه شدهام، شاید مهمترین آنها این باشد: ما از بدو تولد نمیدانیم چگونه به طور مؤثر ارتباط برقرار کنیم. در عوض، ارتباط مؤثر مهارتی است که تقریباً هر کسی میتواند با انجام مراحل زیر آن را فرا بگیرد: آمادهسازی پیش از گفتگو، پرسیدن سؤالات عمیق در طول گفتگو، و پرسیدن (و پاسخ دادن به) سؤالات پیگیری در طول آن.
در زمینه کار، تسلط بر هر مرحله میتواند به شما کمک کند تا به آنچه من ابرارتباطگر مینامم تبدیل شوید—فردی که میتواند تقریباً با هر کسی ارتباط برقرار کند و در شرایط بعید هم راهی برای اتصال پیدا کند. مهمتر از آن، این میتواند به شما کمک کند تا ارتباطات پایداری با افراد در تمام سطوح سازمان خود برقرار کنید—ارتباطاتی که کمی عمیقتر از روابط حرفهای معمولی هستند. برای همه، اما به ویژه برای کارکنانی که تازه شروع به کار کردهاند، این روابط برای افزایش دیده شدن و نفوذ شما حیاتی هستند. در نهایت، این روابط میتوانند به شما کمک کنند تا در نقش خود رشد کنید یا فراتر از آن بروید.
پس، چگونه میتوانید شروع کنید؟
در اینجا نحوه مقابله با هر مرحله با استفاده از یافتههای مختلف تحقیقات من برای راهنمایی شما آورده شده است.
مرحله ۱: آمادهسازی قبل از گفتگو
در یک آزمایش (که هنوز منتشر نشده) که بر روی کمک به افراد برای کاهش اضطراب مرتبط با گفتگوها متمرکز بود، از شرکتکنندگان خواسته شد تا قبل از شروع بحث، چند موضوع که دوست دارند در مورد آنها صحبت کنند را یادداشت کنند. این تمرین تقریباً ۳۰ ثانیه طول کشید و اغلب، موضوعات نوشته شده حتی یک بار هم در طول گفتگو مطرح نشدند.
اما تنها آمادهسازی یک لیست، طبق یافتههای پژوهشگران، باعث بهبود گفتگوها شد. وقفههای ناخوشایند کمتری وجود داشت، اضطراب کمتری بود، و بعداً، افراد گفتند که احساس میکنند بیشتر درگیر شدهاند.
در محل کار، میتوانید از این استراتژی قبل از برخورد با فرد جدیدی استفاده کنید، به ویژه اگر احساس اضطراب یا نگرانی در مورد این ملاقات دارید. خواه اولین بار با مدیرتان ملاقات میکنید، برای قهوهخوردن با یک مربی بالقوه بیرون میروید، یا سعی دارید با همکاری که تحسینش میکنید ارتباط برقرار کنید، در لحظات قبل از شروع گفتگو، به چند موضوع فکر کنید که دوست دارید در مورد آنها بحث کنید. هم موضوعات مرتبط با کار و هم غیرمرتبط با کار قابل قبول هستند. میتوانید آن را عمومی نگه دارید: کاری که همکارتان در آخر هفته انجام داده، نظرشان درباره بازی بیسبال دیشب، یا پروژههایی که امیدوارند در این فصل در محل کار انجام دهند.
فایده این تمرین این است که حتی اگر هرگز در مورد چیزهایی که در لیستتان هست صحبت نکنید، آنها را به عنوان یک گزینه در صورت بروز وقفهای در دست دارید. با پیشبینی موضوعاتی که در مورد آنها بحث خواهید کرد، احتمالاً احساس اعتماد به نفس و آمادگی بیشتری برای داشتن تبادل نظر جالب خواهید داشت.
مرحله ۲: پرسیدن سوالات عمیق در طول گفتگو
هنگامی که گفتگو شروع شد، یک یا دو سوال عمیق مطرح کنید تا بتوانید همکار خود را به شیوهای معنادار بشناسید.
دقیقاً یک «سوال عمیق» چه چیزی را در بر میگیرد؟
یک سوال عمیق از شخص میخواهد که بازگو کند عقاید، ارزشها، و تجربیات خود را به گونهای که چیزی فراتر از حقایق ساده زندگیشان را در مورد خودشان آشکار سازد. این سوال میتواند به سبکی مانند «روز کامل تو چگونه خواهد بود؟» باشد یا به سنگینی «بیشترین پشیمانیات از چیست؟» برخی از سوالات عمیق حتی ممکن است در ابتدا عمیق به نظر نرسند: «درباره خانوادهات بگو» یا «چرا امروز اینقدر خوشحال به نظر میرسی؟» با این حال، آنها عمیق هستند زیرا دیگران را دعوت میکنند تا توضیح دهند چه چیزی باعث افتخار، نگرانی، شادی یا هیجان آنها میشود.
اگر در وسط گفتگو برای پرسیدن یک سوال عمیق دچار مشکل هستید، به یاد داشته باشید که تقریباً هر سوالی را میتوان به یک سوال عمیق تبدیل کرد:
سوال: کجا زندگی میکنید؟ | سوال عمیق: چه چیزی را در محلهتان دوست دارید؟
سوال: قبل از اینجا کجا کار میکردید؟ | سوال عمیق: تاکنون محبوبترین شغل شما چه بوده است؟
سوال: کجا دانشگاه رفتهاید؟ | سوال عمیق: بهترین بخش دانشگاه چه بود؟
سوال: بچهها دارید؟ | سوال عمیق: خانوادهتان چطور است؟
سوال: چه مدتی است که اینجا زندگی میکنید؟ | سوال عمیق: بهترین مکانی که تا به حال زندگی کردهاید کجا بوده؟
توجه کنید که چگونه سوالات در مورد حقایق («کجا زندگی میکنید؟») اغلب به بنبست مکالمهای منجر میشود (من در بوستون زندگی میکنم). با این حال، همان پرسشها، با اندکی تغییر در فرمولبندی («چه چیزی را در محلهتان دوست دارید؟») دیگران را به اشتراکگذاری درباره خودشان دعوت میکنند («دوست دارم که نزدیک شهر است، چون واقعاً از پیادهروی به تئاتر در مرکز شهر لذت میبرم.»)
نیکلاس ایپلی، استاد دانشگاه شیکاگو که در مورد سوالات عمیق تحقیق میکند، به من گفت که پرسیدن یک سوال عمیق خیلی آسانتر از آنچه فکر میکنیم است. «مثلاً وقتی در قطار هستم و با مردمی که به سر کار میروند صحبت میکنم، ممکن است از آنها بپرسم، 'شغل شما چیست؟'» او گفت. «و سپس ممکن است بگویم، 'آیا آن شغل را دوست دارید؟' یا 'آیا چیز دیگری هست که رویای انجام آن را داشته باشید؟' و همین جا، شما با دو سوال وارد شدهاید و به رویاهای کسی پی بردهاید.»
در اینجا چند پرسش هست که میتواند در گفتگوهای شما راهنماییکننده باشد:
از باورها یا ارزشهای کسی بپرسید («چطور تصمیم گرفتید معلم شوید؟»)
از کسی بخواهید قضاوت کند («خوشحالید که به دانشکده حقوق رفتید؟»)
درباره تجربیات شخصی بپرسید («چطور بود سفرتان به اروپا؟»)
این نوع سوالات احساس تجاوزکاری نمیکنند. آنها دعوتنامهای برای به اشتراک گذاشتن باورها درباره آموزش، ارزشهایی که در شغل قائل هستند، یا تأمل بر انتخابهایشان هستند، نه فقط توصیف کارشان.
مرحله ۳: پرسیدن سوالات پیگیری
یکی از دلایل قدرتمند بودن سوالات عمیق این است که آنها دعوتنامهای هستند — بدون اینکه به خواسته تبدیل شوند — برای فاش کردن چیزی شخصی توسط فرد.
اما پس از پرسیدن یک سوال عمیق چه باید کرد؟ چگونه میتوان گفتگو را ادامه داد؟
در سال ۲۰۱۶، گروهی از دانشمندان هاروارد همین سؤال را داشتند. آنها صدها گفتگو که در رویدادهایی مانند جلسات سریع آشنایی ضبط شده بود را بررسی کردند و ارزیابی کردند که کدام گفتگوها موفق بودند (با توجه به اینکه مردم گفتند میخواهند قرار واقعی بگذارند) و کدام نبودند (افراد اظهار داشتند که نمیخواهند پیگیری کنند). آنها دریافتند که در گفتگوهای موفق، افراد معمولاً از یکدیگر سوالات عمیق میپرسند، اما یک یافته کلیدی دیگر نیز وجود داشت: بهترین مکالمهکنندگان سوالات پیگیری میپرسیدند که نشان میداد آنها گوش میدهند.
پیگیریها نشانهای هستند که «شما میخواهید بیشتر بدانید،» یکی از پژوهشگران، مایکل یومنز، به من گفت. «آنها امکان افشای خود را فراهم میکنند بدون اینکه به نظر برسد خودشیفتگی است.»
همانطور که یومنز اشاره کرد، یکی از بهترین جنبههای سوالات پیگیری این است که به ما فرصتی برای متقابل عمل کردن میدهند. برای مثال، بیایید بگوییم دوست کاریتان، مربیتان، یا رئیستان پاسخ سوال عمیق شما را میدهد («بهترین بخش دانشگاه شما چه بود؟»)، اما سوالی از خودشان نمیپرسند. شما میتوانید جریان گفتگو را حفظ کنید با اینکه خودتان به همان سوال پاسخ دهید و سپس با سوال عمیق دیگری پیگیری کنید («بهترین بخش دانشگاه شما فریزبی نهایی بوده؟ من هم همینطور! هنوز دوست دارید بازی کنید؟»).
سعی کنید میزان آسیبپذیری یا باز بودن طرف مقابل را همخوان کنید و ببینید چه چیزهایی مشترک دارید. حتی اگر از پسزمینههای مختلفی آمده باشید، احتمالاً ارزشها، باورها، و تجربیات مشترکی دارید.
این اغلب روشی است که ما با مردم در دنیای واقعی ارتباط برقرار میکنیم — با پرسیدن از کسی که چگونه در مورد چیزی احساس میکند، و سپس پیگیری با سوالاتی که نشان میدهد ما چگونه احساس میکنیم. این همچنین ترفندی برای تبدیل شدن به یک ابرارتباطگر در محل کار، و در هر جنبه دیگری از زندگی شماست.
تبدیل شدن به یک مکالمهکننده ماهر به این شیوه، اولین گام برای بنا نهادن روابطی است که پایدار خواهند ماند، روابطی که به شما کمک خواهند کرد تا در نقش خود بدرخشید و با اتصالاتی که برای توسعه نیاز دارید، تأمین شوید.