شاید طبیعی باشد تصور کنیم که جامعهی سالم جامعهای است که در آن اکثر مردم دربارهی خودشان، دیگر شهروندان، و آیندهی مشترکشان دیدگاههای خوشبینانهای دارند. اما در واقع به نظر میرسد که عکس این قضیه صادق است: بدبینیِ عمیق یکی از عناصر اصلی حفظ جامعهی سالم است.
سایت آسو اخیرا ترجمه ای گذاشته از مقاله ای از آلن دو باتن پژوهشگر انگلیسی که پیشنهاد می کنم حتما بخونید. ولی اینجا در تکمیل این مطلب یادداشتی نوشتم که شاید مفید واقع بشه.
به نظرم چیزی که بهش نیاز داریم واقع بینیه و نه بدبینی، منتها برخورد جامعه با واقع بینی شاید ریشه اصلی ناموفق بودن این شیوه است که تغییر این دید نیاز به کار فرهنگی و آموزشی داره. جامعه به افراد واقع بین، برچسب بدبینی میزنه که شاید به این خاطر باشه که حقیقت تلخه. ما انسان ها مثل هر موجود زنده دیگه ای خودخواه هستیم ولی به ندرت کسی تمایلی به پذیرش این حقیقت داره در حالی که خودخواهی به خودی نه تنها چیز بدی نیست بلکه برای بقا ضروریه. (اینکه چرا خودخواهی خوبه و چه زمانی این خودخواهی باعث ایجاد مشکل میشه بحث دیگری ست به بعدن بهش خواهم پرداخت).
حداقل در کوتاه مدت زندگی کردن در خواب غفلت خیلی ساده تر و شیرین تره تا مواجه شدن با واقعیت های تلخ زندگی. کسی دوست نداره در کنار فردی قرار بگیره که مدام با یادآوری واقعیت ها از این خواب شیرین بیدارش کنه، پس با زدن برچسب بدبین و منفی نگر تلاش میکنه کسی که مخل آسایشش شده رو ترد کنه.
مواجه شدن با واقعیت ها فشار دیگری هم به آدمها وارد میکنه. تلاش، برنامه ریزی و آینده نگری. اینکه ما بدونیم قرار هست در آینده نه چندان دور اتفاق ناگواری بیافته و اگر نهایت تلاشمون رو بکنیم احتمال زیاد می تونیم جلوی اون اتفاق رو بگیریم با روحیه راحت طلبیه خیلی از ما تناسب نداره و برای خیلی ها شاید حتی عامل محرک هم نباشه. در واقع تنها تاثیری که داره فشار روانیه که بهترین راهکار برای مواجه با این فشار روانی پس زدن واقعیت ها و حل کردن مشکلات از طریق فکر نکردن به اونهاست.
امیدوارم نسل آینده با شیوه بهتری آموزش ببینن که از مواجه شدن با واقعیت ها نترسن و به جای خوشبین بودن به دنیایی که کنترلی روش ندارن به خودشون و توانایی هایی هاشون تکیه کنن