موزیک جَز تو گذر زمان تغییر و تحولات زیادی رو به خودش دیده. سبکهای مختلفی شکل گرفتن که بعضاً هر کدوم تو دورهای به اوج خودشون رسیدن و بعدها کمرنگتر شدن. اما جز معاصرِ ما مثل دنیای که توش زندگی میکنیم خیلی اکلکتیک (eclectic) شده. توی سالهای اخیر هم هنرمندای سبکهای دیگه دارن از عناصر موزیک جز تو کارهاشون استفاده میکنن. از کندریک لامار گرفته تا خدا بیامرز دیوید بووی و این اواخر ایگی پاپ.
بیشتر بخوانید : آیا پاپ، آینده جز است؟
جز بستری برای خلاقیت و آزادی در عین حفظ دیسیپلین رو برای موزیسینها فراهم میکنه. شاید بیشتر از هر نوع موزیک دیگهای به موزیسینها این امکان رو داده که عناصر مختلفی از سبکهای دیگه (مثل راک یا رگه) یا فرهنگهای موسیقایی مناطق مختلف دنیا رو باهاش سنتز کنن.
چند سالیه که آخرای هر سال میلادی برای رسانههای مختلف مثل اورسی، شیوه و پاراساندر در قالب متن یا پادکست یه سری آلبوم رو پیشنهاد میدم. امسال تصمیم گرفتم تا دو تا لیست جداگونه داشته باشم. یکی برای آلبومای غیر انگلیسی زبون و یکی هم مخصوص آلبومای جَز باحالی که امسال شنیدم.
چیزی که قبل از معرفی آلبوما لازمه بگم اینه که اینا صرفاً یه سری پیشنهاد شخصی هستن. لطفاً به چشم یه لیست «بهترین آلبوم» و فولان نگاهش نکنید. هر سال کلیتا عنوان آلبوم جز (و سبکهای دیگه) منتشر میشه. هر چی هست و نیست رو بگذارین پای سلیقه من :) لطفا اگه آلبومی جز خفنی شنیدین اما توی لیست نبود حتماً نظر بدین.
اما بریم سراغ اصل ماجرا.
⚠ آلبومها به ترتیبی که بیشتر بهشون گوش دادم مرتب شدن و این به معنی برتر یا بهتر بودن رتبههای بالاتر نیست. برتر یا بهتر بودن در موزیک به نظر من کاملا وابسته به context هر موزیکیه و عمدتاً محلی از اعراب نداره!
«شکارچی زیبای صفحه» دسترسپذیر و خوشخوراکه. میشه برای آشنایی و آشتیدادن غیر موزیکبازها با جز تجویزش کرد. البته جزبازها هم میتونن ازش لذت ببرن. اگه از کارای هربی هنکاک خوشتون میاد (که تقریبا ده ساله آلبومی نداده) احتمال زیاد با این آلبوم حال میکنید. این اولین اثر اَشلی هنری پیانیست و کیبوردنواز جوونیه که تو صحنه جز انگلیس (بیشتر نیو جز) اسم و رسمی برا خودش دست و پا کرده. عناصری از فانک، هیپهاپ، برکبیت، گرایم و یه نمور هم آلترناتیو راک توی کارش هست. هِنری، تو این آلبوم مشارکتهای زیادی با موزیسینهای هر دو سمت اقیانوس اطلس داشته که حسابی خوب در اومدن. پرچم جز لندن بالا است :)
بشنُفید :> اسپاتیفای
ماریا فاوست، جزیست اهل استونی رو بیشتر با کاراش برای ارکسترهای بزرگ میشناسیم. سال پیش آلبوم فوقالعاده Machina رو عرضه کرد. امسال اما از ارکستراسیون پر و پیمون فاصله گرفته و کنار دو تا موزیسین آوانگارد دیگه سعی کرد تا ایدههاش رو در بوته آزمایش قرار بده. جالب این جا است که فاوست تمامی قطعات رو با الهام از ایده حافظه بدن ساخته. این که کل بدن قابلیت به خاطر سپردن خاطرات رو داره نه فقط مغز. Farm Fresh ملغمهی جونداریه از فریجز، پانک، متال و موزیک پروپاگاندای شوروی. دینامیک و هیجان توی این آلبوم مثل رانندگی با دنده پنج تو یه خیابون شلوغه :-)
بشنُفید :> بندکمپ
از گرشوین به اینور تلاشهای زیادی شده که جز و کلاسیک خصوصا ارکسترهاشون با هم ترکیب شن. به جزء یه سری تجربههای محدود، خیلی از جز بازها وقتی همچین چیزی رو میشنون (مخصوصا حضور زهیها در جز) احتمالاً جلوی کار گارد میگیرن (که حق دارن). «تِ زِ تِ را» از لارنس هابگود ولی تجربه موفقی از آب در اومده. هابگود کوارتت زهی رو به پیانو تریوی استاندارد اضافه کرده با یه طرح مسئله ساده: آهنگای پاپی که ای کاش وجود داشتن، و روایتی جزطور از یه سری آهنگهای پاپ معروف! آلبوم هشت تا قطعه داره که چهار تاش اورجینال و بقیه بازتنظیمهایی هستن از بیتلز، استینگ، ری چارلز و کول پورتر. کاورها اما انگار با زمینه و بافت تازهای از نو بازسازی شدن. در مورد «ت ز ت را» فقط یه کلمه میشه گفت: ز ی ب ا
بشنُفید :> اسپاتیفای
کم پیش مییاد موزیسینی با اولین آلبومش حسابی سر و صدا کنه و تحسین شه. تازه کمتر پیش میاد آلبوم دومشون به خوبی اولی در بیاد. خانم جیمی برنچ پارسال با آلبوم اولش حسابی ترکوند و نقدهای خوبی گرفت. امسال دنبالهای ارائه کرد تو همون سطح حتا بهتر. به لحاظ سبکی متنوعتر شده و حال و هوای آهنگها عصبیترن. تازه خانم برنچ شروع کرده به آواز خوندن! آواز که نه بیشتر فریاد میزنه بر سر نژادپرستی و خشونتی که هنوز هم علیه رنگینپوستا تو آمریکا حاکمه. آلبوم از یه آرامش پیش از طوفان شروع میشه و بعد نوبت میرسه به زوزههای پر آشوب و پانکطور برنچ و همگروهیاش. دومین سکانس از «پرواز کن یا بمیر» یه بیانیه سیاسی واضح و پر صلابته.
بشنُفید :> بندکمپ
دنیل کارتر نوازنده ساکسفون، فلوت، کلارینت و ترومپت از چهرههای باسابقه صحنه جز نیویورکه. توبیاس ویلنر دانمارکی عضو گروه شوگیز / دریمپاپ Blue Foundationه و خودشم موزیک الکترونیک تجربی کار میکنه. جبرئیل توره تو گروه هیپهاپ معروف Wu-Tang Clan بوده. فدریکو اوگهی هم بین درامرای فریجز نیویورک گُندهلاتی به حساب میاد. همین ترکیب به خوبی نشون میده که با چه موزیکی سر و کار داریم. خلسهآور و وهمناک، جذاب و وسوسهانگیز؛ موزیک بداهه این چهار نفر (که تو یه سشن ضبط استودیویی ساخته شده) حکم یه سفر کوتاه رو داره به قلب وحشی و آشفتهی نیویورک.
بشنُفید :> بندکمپ
هوبرو لیبل محبوب و مورد علاقهمه. البته هم هوبرو و هم نروژیها سال گذشته با وجود پرکار بودنشون اون طور که باید و شاید انتظارات رو برآورده نکردن. همونطور که از کاور آلبوم مشخصه فضایی سرد و خاکستری انتظارمون رو میکشه. از اون جایی که نصف مؤلفها نروژی هستن به طور طبیعی باید انتظار خلق اتمسفر و فضاسازیهای خفن رو داشته باشیم (که داریم). نلز کلاین سالها گیتاریست گروه Wilco بوده پس طبیعتاً دوز راک توی این آلبوم زیاده. اصلاً چیزی که اعضای این سوپر گروه نروژی - آمریکایی رو به هم پیوند داده عشقشون به راک، جز، نویز و بداههنوازیه. موزیک تنشزایی دارن اما خوب بلدن که کِی و چطور اون رو استادانه رها کنن. با همه صداهای ساختگی و امپلیفای شده، موزیکشون حس ارگانیک عجیبی داره...
بشنُفید :> بندکمپ
بوگه وسلتافت رو در کنار نیلز پتر مولوار آغازگر جز نوین نروژی میدونن. مجموعه آلبومهای New Conceptions of Jazz الان دیگه کارای کلاسیکی برای نیو جز به حساب میان. همزمان با بوگه و در کشور همسایه سوئد اِزبیورن سُوِنْسِن (Esbjorn Svensson) فقید با تریوی خودش E.S.T داشته به جز مدرن شمال اروپا سر و شکل میداده. بعد از مرگ ناگهانی سونسن اعضای باقیمونده E.S.T مشخصاً از پروژههای با فرمت تریوی پیانویی اجتناب میکردن. Rymden اما این روال رو شکست. پروژهای که بوگه به همراه دو عضو باقیمونده E.S.T شروع کرد تا مشترکاً ادامهای باشه بر میراث جز نوردیک / اسکاندیناویک. «جز اروپایی به عنوان فرمی از هنر با هویتی مستقل» یکی از فلسفههای اصلی بوگه و سونسن در کارهاشون بوده. جالبه که بوگه این آلبوم رو اولین اثرش در فرمت یه «پیانو تریوی جدی» میدونه. سخته آدم جلوی خودش رو بگیره و Rymden رو با E.S.T مقایسه نکنه. وسلتافت و سونسن موزیسینهایی بودن که تو دو مدار متفاوت اما حول یه سیاره مشترک میچرخیدن و Rymden هم اینو بازتاب میده.
بشنُفید :> بندکمپ
رونین آرکسترا سوپر گروهیه که دیجی و تهیهکننده ژاپنی - نیوزیلندی Mark de Clive-Lowe شکل داده. قصهش به سال ۲۰۱۷ بر میگرده وقتی که مایک تصمیم میگیره در نیمه ژاپنی هویت خودش کنکاش کنه و بیشتر بشناسه. به خاطر همین به ژاپن سفر میکنه و با چند تا از خلاقترین موزیسینهای صحنه جز و البته الکترونیک ژاپن آشنا میشه. «اولین دیدار» آلبومکیه با چهار تا آهنگ که هر کدوم ارجاعات خاص خودشون رو به ژاپن معاصر دارن. مثلاً Stranger Searching اشاره به یوکایها و افسانههای محلی ژاپنی در مورد اونا داره. Redeye Reprisal بر مبنای انیمه سامورائی شامپلو ساخته شده. پریلود جاده ابریشم پر از ملودیهای ژاپنیه. قطعه آخر هم که یه کاور نونواره از استاندارد معروف جان کولترین یعنی A Love Supereme. استفاده از ریتم هیپهاپ طور و دابهای ترنتیبل، افکتهای صوتی و یه لاین پیانوی گرووی (groovy) نماینده خوبیه برای بازیگوشی و جسارت این آدمهای خلاق.
بشنُفید :> بندکمپ
لیدرهای زیادی هستن که بیشتر از یه بند رو میگردونن. آقوی کریس لایتْکَپ هم دو تا گروه داره به اسم Bigmouth و Superte. سال ۲۰۱۷ در جریان یه تور این ایده به سرش میزنه که آهنگی رو برای هر دو تا بندش تصنیف کنه. امتحانش میکنه و جواب میگیره و از همین جا است که داستان آلبوم Superbigmouth شکل میگیره. دو تا درامر، دو تا گیتاریست، دو تا ساکس آلتو، یه کیبورد و خود کریس هم که با بیس در خدمته گروه جدیده. درسته که موزیک کمسکوت و پُرچگالی میشنویم اما این سازبندی شلوغ نیست که جلب توجه میکنه. در واقع خیلی از این دوتاییها خصوصاً درامرها بیشتر با هم سینکن تا اینکه دوگانه الگو - ضد الگو رو شکل بدن. در مورد گیتارها هم اون کیفیت اسپکترالی که با آورتُنهای متمایزشون ایجاد میکنن بیشتر براش ملاک بوده تا ساخت یه بافت عمودی و ... سوپربیگماوت یه فیوژن جانانه است از سایکدلیک راک، سرف ساحل شرقی و جز. لایتکپ هم تو آهنگسازی و بداههنوازی پیروی فلسفه هارمُلودیک اورنت کُلمن هستن. فلسفهای که وزن یکسان و برابری برای همه جنبههای موزیک (ملودی، هارمونی، ریتم، زمانبندی و ...) قائله. با وجود سنتز بیپایانی از ژانرها و فرهنگهای دیگه، Superbigmouth کار منسجم و سر راستیه.
بشنُفید :> بندکمپ
اولین کاری که از موریس لوکا شنیدم یه آلبومک تو سبک و سیاق الکترو - هاوس بود. اون روزا مصر خیلی هم حال و هوای خوبی نداشت هر چند که بعد از بهار عربی، صحنه موزیک مستقل قاهره جون تازهای به خودش گرفت. امسال وقتی دوباره اسم موریس لوکا به گوشم خورد اولش خیلی راغب نبودم به شنیدن کارش. بالاخره اما شنیدم و فهمیدم نزدیک بود مرتکب چه اشتباه بزرگی بشم! تو این آلبوم لوکا چرخش عجیب غریبی از الکترو به فریجز داشته و با ۱۲ تا موزیسین مختلف همکاری کرده. این آلبوم با همون اولین قطعهاش - که یه جور نسخه مصری شده از کارهای درخشان و غیر نویزی Sun Ra است - حسابی دلبری و دلربایی میکنه. این سفر اما با گذر از سرزمینهای متنوع و گونهگونی ادامه پیدا میکنه. خیلی گشتم تا نکتهای منفی توش پیدا کنم. تنها چیزی که میتونم بگم اینه که ای کاش لوکا و رفقاش قطعات بیشتری رو برای این آلبوم میساختن...
بشنُفید :> بندکمپ
اولین بار که Still Light رو شنیدم نسبت بهش گارد داشتم. یه چیزی توی ذوق میزد اما مسئله فقط زمان بود. از اون دست کارهاس که باید بهش فرصت بدی. چیزی که ترغیبم کرد تا کار رو بشنوم سازبندی گروه بود. دو تا گیتار الکتریک و یه کلارینت باس. گیتارها علاقه زیادی به این که خودشون رو نسبت به هم متمایز کنن ندارن و اتفاقاً برعکس مثل یه موجودیت واحد صدا میدن. سرمای گیتارها در کنار گرمای کلارینت باس همون تضادیه که میتونه یه کم توی ذوق بزنه اما در نهایت تعلیق زیبای مینوئا ورق رو بر میگردونه. اگه پستراک دوست دارین به احتمال زیاد از این کار خوشتون میاد. گیتاریستها بیشتر تو نخ ساخت بافت (texture) و آرپژ هستن تا اجرای ملودی. تو چند تا آهنگ از تکنیکهای رایج در پستراک مثل ترمولو پیکینگ زیاد استفاده میکنن. همه چی در موزیک مینوئا با تامل و بدون عجله جلو میره، یهو به خودت میای و میبینی که تو موزیکشون غرق شدی. دومین آلبوم مینوئا تعادلی از نوفهبافی، فضاسازی و روایتگونگی رو در خودش داره. مثل وقتی که تنهایی بالای کوهی هستی که ابرها زیر پاتن...
بشنُفید :> بندکمپ
مکس آندْرِژِوْسکی، از اون موزیسینهای عجیب و غریبه که تو سبکهای مختلفی کار کرده. مکس و گروهش HÜTTE رفتن سراغ تجلیل از پیرمرد دوستداشتنی موسیقی پراگرسیو و جز یعنی آقای رابرت ویات که چند سال پیش خودش رو بازنشست کرد. من با موزیک پراگرسیو میونه خوبی ندارم اما رابرت ویات رو دوست دارم مخصوصا کارهای سولوش رو که بیشتر جزن تا پراگرسیو. مکس و رفقاش، هم توی انتخاب آهنگها و هم تو کاوریدن آهنگها واقعا گل کاشتن و ستایش درخوری از ویات کردن. به هر حال وقتی یه درامر از یه درامر دیگه تقدیر میکنه باید شنیدنی باشه. خود ویات درباره این آلبوم گفته:
این پروژه به من احساس زنده بودن داد ، چون میدونم این نوازندههای جوان و درخشان واسه لحظاتی به دنبال راه من بودند ... اونا قدردانی عمیق من رو به همراه دارن.
بشنُفید :> بندکمپ
امسال دو تا آلبوم خیلی خوب شنیدم که موسیقی راگای هندی رو با جز ترکیب کرده بودن و تصمیم گرفتم که هر دوشون رو به طور مشترک معرفی کنم. آلبوم اول، «دیوان»، نتیجه همنوازی پیانیست انگلیسی هلن آناهیتا ویلسون با نوازنده طبلا شهباز حسینه. دومی هم از خانم راجنا سوامیناتان، مریدانگام نواز تحسین شده اهل جنوب هند. بد نیست بدونید که خانم ویلسون ریتمهای پنجابی شهباز رو بیشتر با ملودیهای ایرانی همراه کرده تا هندی! «دیوان» چیزی بین جز و مدرن کلاسیکال مینیمال قرار میگیره و یکی از دلنشینترین کارهایی بود که تو ۲۰۱۹ شنیدم. دُز راگای هندی و البته موزیک جز اما تو کار راجنا و رفقاش خیلی بیشتره و یه جور جز فیوژنه. حمید السفر، با ترومپتنوازیش نقبی میزنه به مقامهای عراقی که به گوش ما خیلی آشنا است. این اولین آلبوم خانم سوامیناتانه، شاید توی کامپوزیشن خیلی پخته نباشه اما قطعا باید بیاد زیر رادارهامون.
بشنُفید :> بندکمپ دیوان | راجنا
دومین آلبوم دوئت آلترناتیو جز مستقر در بارسلون از همون اولین میزان اولین آهنگش، تو رو حسابی با خودش درگیر (engage) میکنه. چیزی که از پیانوی خوانژو فرناندز (Juanjo Fernández) میشنویم جملهبندیهای کلاسیکه که توی هارمونی جز به هم پیوند میخورن. درامنوازی جورجیو منوسی (Giorgio Fausto Menossi) و گرووهایی که این دو تا با هم درست میکنن در کنار تکرار و رویکرد مینیمالیستی جفتشون موزیک رادامنت رو بیشتر از هر چیزی به آلترناتیو راک نزدیک میکنه! در مُدها و مودها و تونالیتههای مختلفی مینوازن ولی تونستن تعادل خوبی بین واریته و تکرار درست کنن. معمولاً این طور آلبومها استعداد زیادی دارن که گوش دادن بهشون بعد از سه چهار تا ترک یکنواخت و خستهکننده بشه اما خیالتون از بابت Due راحت. این دو تا کارشون رو خوب بلدن.
بشنُفید :> بندکمپ
هم عنوان آلبوم، اسپکتروم و هم عنوان ترک اول، کالئیدوسکوپ نمایندههای خوبی برای توصیف ویژگیهای موزیک هیرومی پیانیست ژاپنی هستن. هیرومی از طیف متنوعی از تکنیک، دینامیک و فیگورهای ریتمیک و ملودیک در کارهاش استفاده میکنه. با وجودی که آلبوم تکنوازی پیانوئه اما هیرومی درست مثل نگاه کردن از دریچه یه کالئیدوسکوپ، تقارنی سهبُعدی و رنگین کمونی از رنگها و اشکال متنوع رو در آهنگاش شکل میده و میغلطونه. تو این آلبوم ارادتی هم به بیتلز، چارلی چاپلین و جورج گرشوین ابراز میکنه. هیروما میگه:
به عنوان یه پیانیست ساخت یه آلبوم سولو، مثل لخت شدن میمونه. جایی برای قایم شدن نداری. ساز دیگهای هم نیست که خودت رو پشتش بپوشونی. خیلی چالش برانگیزه اما بهترین فرصته برای تماماُ لذت بردن از این ساز... باید مثل یه درامر باشم، باید مثل یه بیسیست باشم، مثل یه گیتاریست و ... در حالی که فقط یه ساز دارم و اونم پیانوئه.
این ژاپنی خوشتکنیک با هر کدوم از انگشتای دستش مثل یه نوازنده ارکستر برخورد میکنه!
بشنُفید :> اسپاتیفای
بیش از شش دهه است که از دوران اوج موسیقی بیگبند فاصله گرفتیم. عوامل مختلفی هم دست به دست هم دادن که نوشتن و اجرای موزیک برای آنسامبلهای بزرگ رو کمتر عملیاتی میکنه. با این حال این روزا کسایی پیدا میشن که با ایدههای خلاقانهای رو چاشنی این نوع موزیک میکنن. میهو هازاما به عنوان یه آهنگساز و رهبر آنسامبل خیلی درست و به موقع به سکشنها و تکنوازهای گروهش (m_Unit) اجازه درخشش میده. نوازندههای گروهش انصافاً خیلی تمیز ساز میزنن. دولوپمان و انتقال از یه بخش به بخش دیگه توی آهنگاش خیلی نرم، ظریف و استادانه است. فرم رو میشکونه اما نه طوری که مثل منجنیق پرتاب شی بیرون. انصافا باید بگیم که هازاما نفس تازهای به موزیک بیگبند معاصر دمیده.
بشنُفید :> بندکمپ
چهارمین آلبوم این دوئت دانمارکی در حالی شکل گرفت که McCoy درگیر طلاقش بوده و برمر هم در سوگ خواهرش. پس طبیعیه که اتوپیا، موزیک متن خوبی باشه برای روزایی که حال و هوای دلت ابریه. اما همونطور که یونگینها افسردگی رو در حکم دعوت طلایی به سمت «خویش - Self» میدونن، اتوپیا هم عاریه از هر جور اشک و آه و (چُس)ناله و غرغر. اتویپا دعوتیه به پذیرش و صبر و تعمق در هر دو نیمه تاریک و روشن زندگی. یه جور امید داشتن بدون خوشبین بودن. جزی که خیلی هم جز نیست چرا که حس متعارفی از بداههنوازی رو نمیده. عمدتا تعاملِ ملودیک کمی بین بیسلاینهای برمر با پیانو و ملوترون مککوی میشنوی. به جاش برمر زمینه و فضای تنفس رو برای مککوی فراهم میکنه. اتوپیا حال و هوای امبینتی هم داره اما مؤلفاش با جملهپردازیهای کوتاه اما پر مایهشون اجازه نمیدن تا موزیک چیز کشدار و بیفرمی در بیاد و بره توی بکگراند. برعکس اتوپیا، توجه رو جلب و شما رو حسابی درگیر خودش میکنه و فضایی میسازه که راحت نمیشه ازش دل کند و خارج شد.
بشنُفید :> بندکمپ
کرم گوشخوار سال ۲۰۱۹ برای من. بعضیا میگن کارای شاباکا هاچینز امتداد قرن بیست و یکمی آثاره سانرا و آلیس کولترینه. هر چند که تقلیلش هم به صرفاً یه ادامهدهنده جز کیهانی سانرا و کولترین یه کمی غیر منصفانه است. شاباکا و رفقاش، دیگه تونستن خودشون رو نسبت به بقیه متمایز کنن. درست مثل آلبوم سال پیش کاماسی واشنگتن، مهم نیست که طرفدار موسیقی جز هستین یا نه، شک نکنید که میتونید از این آلبوم حض شنیداری رو ببرین (مخصوصا اگه سبکههای grime و jungle رو دست دارین). چیزی که گروه ساخته یه موزیک فیوچرستیکه اما با رنگبندی وینتیج، یه دیستوپیای از نوع پرتقال کوکی و آکیرا که توش امید به تغییر هم هست و خبری از فنسرویسهای مزخرف هالیوود - بالیوود نیست. قراره که همه توهمات شکسته شن اونم با موزیکی که آروم آروم از دل یه راز عمیق شکل میگیره و میاد بیرون. اونطور که اعضای گروه خودشون میگن موزیکشون ستایشنامهای برای آشوب و هرج و مرج. جالبه که شماره ۱ این لیست به نسبت آلبومای دیگه کمتر جز به حساب میاد :))
بشنُفید :> بندکمپ
اینم از پیشنهادهای جزی ما
موزیک خوب بشنُفیم و موزیکای خوب رو به هم معرفی کنیم ;-)