سحر دانشور
سحر دانشور
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

آبگوشت خوری بر سفره سیاست

سوم:

می خواهم از آخرِ ماجرا شروع کنم، از دو اصطلاحِ «خرحزب الهی» و «سگ سکولار» که در پیِ تصویرِ «آبگوشت خورانِ» «یامین پور»، «رائفی پور» و «جبرائیلی» توسط «مشهورترین» عضوِ آن جمع منتشر شد. چرا یامین پور اینگونه برآشفت و حتی کار را به خط و نشان کشی و پختن آشی با یک وجب روغن نیز کشاند؟! وجه عمیق ترِ این سوال بدین شکل است: آیا رائفی پور واقعا برآشفت یا ما با «مستی» و «های نفس کش طلبی» روبروئیم؟!

هر فردِ آشنا با «بحرانِ سیاست زدگی» در فضای جامعه ایران می تواند آثار و نتایجِ انتشار عکسی مشترک از این سه چهره در فضای مجازی را پیش بینی کند. سادگی است اگر این تصویر را تصویری معمولی بدانیم و یا تصور کنیم آن سه تن هیچ قصدی از انتشار عکس نداشته، در نتیجه انتظارِ واکنش از میان لایه های مختلف مردم و فعالان رسانه ای نیز نداشتند و به همین دلیل یکی از آن سه تن اینگونه برآشفته است که این عکس تصویر معمولیِ یک گپ و گفتِ دوستانه بوده و حالا که اینطور است آشی برایتان می پزم که فلان! پس نمی توان برآشفتنِ رائفی پور و فحاشی اش را برآشفتنِ واقعی دانست، چه اینکه واکنش به چنین عکسی در فضای امروزِ ایران بدیهی ترین اتفاقِ ممکن بوده و هست. من اصطلاحات و واکنشِ رائفی پور را در بسترِ «قدرت» تفسیر و تعبیر می کنم!

او که از چهره های حامیِ انقلاب اسلامی است سالها در قالب سخنرانی با بدنه مردم در معمولی ترین لایه های اجتماعی ارتباط داشت، به زبانِ آنها و در میانِ آنها سخن گفت، در محلات، مساجد و حسینیه ها! مسائلِ مورد نظرش را با ادبیاتی همه فهم و نزدیک به کوچه بازار مطرح کرد و در سالهای گذشته با مداومت بر برنامه ها و رویکردش به مخاطبانی گسترده دست یافت به گونه ای که امروز می توان او را مقبولِ طیف وسیعی از مردمِ که ارتباط چندانی با جامعه نخبگانیِ انقلابی و غیرانقلابی ندارند دانست. با اینحال نه تنها در تمام دوران فعالیتش از سوی چهره ها، محافل، تریبون ها و رسانه های رسمیِ انقلابیون، چپ و راست به رسمیت شناخته نشد، بلکه همواره با زبانِ طعن و تحقیر آنها مواجه شد. رائفی پور این شیوه برخورد با خود را نیز به فرصتی برای خود، دیدگاهها و جایگاهش بدل کرده و همواره بر فاصله میان خود و چهره های رسمیِ چپ و راست و انقلابیون تاکید کرد و در حاشیه ای پررنگ تر از متنِ فعالیت فرهنگیِ انقلابی باقی ماند. تا اینکه مدتی پیش با حضور در برنامه جهان آرا برای اولین بار در یکی از تریبون های رسمی روبروی یکی از چهره های رسمیِ اصولگرا که وجهه ای انقلابی دارد حاضر شد. پس از آن تاکید بر ظرفیتِ ویژه رائفی پور در ارتباط گسترده با لایه های مختلف مردم آغاز شد و او به حلقه های رسمی نزدیک تر شد. عکس چند روزِ پیش و یادداشتِ جبرائیلی ورودِ قطعیِ رائفی پور به حلقه های رسمیِ جریاناتی که همواره از آنها تبری می جست (حتی در بیوی توئیتر خود بر فاصله بر جریاناتِ چپ و راست تاکید می کند!) و آنها نیز همواره از او دوری می جستند را به نمایش گذاشت، رائفی پور بالاخره از حاشیه به متنِ جریانات وارد شد و با آن تصویرِ آبگوشتی و توئیتِ پس از آن با اصطلاحاتی فحاشانه تنها فریادِ ناشی از «قدرت» و «مستیِ ناشی از این پیوند» را با مردم به اشتراک گذاشت. آن توئیت نه خشم و برآشفتگی از واکنش ها، که اتفاقا مستی ناشی از پیوستن به جریانات رسمی برای رسیدن به متنِ قدرت است. او بالاخره به رسمیت شناخته شد، رسمیتی که می تواند برایش منبع قدرت باشد، همین نکته می تواند زمینه بدمستی نهفته در توئیت آخرش باشد.

آیا طرفداران و هوادارانِ مسلح، خشمگین و مسحور شده رائفی پور که در نتیجه آموزه های استادشان همه را دشمن و دشمن را همه غیر از خود می دانند و آماده هرگونه حمله شدید و فحاشی به منتقدینِ استادشان هستند، توانِ درکِ هضم شدنِ استادشان در حلقه های رسمیِ فرهنگ، سیاست و قدرت که تاکنون معترض جدیشان بوده(ساحتِ معترض و منتقد را جدا می دانم و فریادهای خشمگین، افشاگرانه و تندِ غیرِ عملیِ بدون راهکار و اندیشه را نه منتقدانه و موثر بلکه معترضانه و با تاثیرِ محدود و بیشتر منفی می دانم!) را دارند و قادرند فحاشیِ اینبارِ او را متاثر از قدرتی که به سمتش روانه شده است بدانند و نه چون فحاشی ها و حملاتِ دیگرش، ناشی از حاشیه نشینیِ خشم آلودِ سالهای گذشته اش؟!

دوم:

تصویرِ آبگوشت خورانِ در ظاهر معمولی این سه تن، مرا به فرودگاهِ مهرآباد در سالِ 1396 برد، آنجا که امیرحسینِ مقصودلو معروف به امیر تتلو با ابراهیم رئیسی کاندیدای اصولگرا دیدار کرد تا اتفاقاتِ جدیدی در این جریان رخ دهد. نه اینکه رائفی پور تتلو باشد، چه اینکه خاستگاه و هوادارنِ این دو کاملا با هم متفاوت است، مسئله این نیست. مسئله «فُرمولی» است که گویا قرار است به «فُرمول» و «مدلی» ثابت برای بقای جریاناتِ سیاسی بدل شود، مسئله تکیه بر «هیجان» و «هواداری» برای ایجاد محبوبیت و مشروعیت و حیاتِ جریاناتِ سیاسی است.(همان اتفاقی که برای جریانِ دیگر سیاسی کشور نیز رخ داده و همواره در ادوارِ مختلف بر آن تکیه کرده اند!) در حقیقت جریانات سیاسی، اصولگرایی و نئواصولگرایی(در این یادداشت ما را با دیگر جریانِ سیاسی کشور کاری نیست!) از خلقِ کلمه برای ارتباط با لایه های مختلف مردم عاجز و ناتوان بوده و هستند و به همین دلیل سرِ بزنگاههای سیاسی به ناچار به ظرفیت های شکل گرفته توسط افرادِ مختلف، حتی کسانی که روزی با آنها مخالف بوده اند، پناه می برند تا با سوار شدن بر موجِ آنها بتوانند چند روزی به حیاتِ خود ادامه دهند. اما آیا می توان جریانی بدون برنامه و فاقدِ توان برای برقراری ارتباط با مردم را جریانی انقلابی دانست که با برنامه و هدفمند به عرصه سیاسی و فرهنگی ورود کرده و می کند؟! آیا صرفا از همراهی با افرادی که ظرفیتی اجتماعی دارند و در سالهای گذشته هویتِ خود را در نفیِ بدونِ برنامه، غیرعلمی و هیجانیِ همه وضعیت ها، شرایط و اشخاصِ موجود به دست آورده اند می توان، با ژستِ دغدغه مندی به سراغ مردم و جلبِ رای ایشان رفت؟!

اول:

این تصویر روی دیگر برنامه های عصرِجدید و برنده شو و سیاست گذاری جریاناتِ اصولگرا(که سعی دارند خود را انقلابی بنامند و بنمایند) در رسانه های مختلف است. جریانات مختلف سیاسی(که از بردنِ نام انقلابی برایشان ابا دارم) تا به حال نتوانسته اند زبان و کلماتِ خود را برای ارتباط با مردم خلق کنند، در نتیجه در بزنگاههایی اینچنین برای چند روزی حیاتِ بیشتر دست به تنفس مصنوعی می زنند، شوک درمانی می کنند تا جسدِ رو به احتضارِ خود را برای مدتی دیگر زنده نگه دارند. حال آنکه بقا در میان مردم و در جریانِ انقلاب به تفکری عمیق، برنامه ریزی طولانی مدت و خلقِ کلماتی مبتنی بر زبان، فکر و اندیشه قوم نیاز دارد. نمی توان با اعمالِ هیجانی، به دور از عقلانیت و غیرصادقانه به حیات در میان مردم امیدوار بود. تفکرِ انقلابی با هیچ کدام از این جریانات و اعمالی اینچنین نسبتی ندارد، اعمالی که عطف به کسبِ کرسی های قدرت در مجلس و یا تلاش برای ورود به پاستور معنا می یابند، حال آنکه دستیابی به چنین جایگاههایی اگر بدور از تعقلِ دقیق و برنامه ریزی سامان مند، انقلابی و بومی باشد نمی تواند انقلابی گری نامیده شود بلکه تلاش برای بقای جریاناتِ فاسد قدرت و ثروت با مکانیسم های هیجانی و مقطعی و مبتنی بر فریبِ مردم و بازی با احساسات آنهاست.

این تصویر، یک وجه دیگر از حاقِ اتفاقاتِ فرهنگی و سیاسی در کشور است، وجه سیاسی برنامه عصرِ جدید و عصرجدیدها. وجهی که نمایانگرِ معامله و همراهی میان دو طیف است، طیفِ حاشیه نشینِ فرهنگی که انقلابی می نامدش و جریانات و حلقه های رسمیِ فرهنگی که در پی ورود به راس هرم قدرت است، بدون هیچگونه برنامه و اندیشه دقیق، مشخص و متفاوت از وضعیتِ فعلی و مبتنی بر هیجان، احساسات و لذتِ آنیِ مخاطب و پیاده نظامِ سیاسی. این تصویرِ روی دیگر برنامه ریزی برای سرگرمی در حوزه فرهنگ است، سرگرمیِ سیاسی برای روزهایی که مردم از وعده و کلمه خسته اند.


رائفی پورانتخابات مجلس
در جستجویِ خویشتن، در مسیرِ شدن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید