سحر دانشور
سحر دانشور
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

تبر بر دوشِ "قدیس" است

از آخرِ ماجرا شروع می‌کنم، از استوریِ اخیر حسینِ لامعی در رابطه با تماس‌های مکرر و پیگیرِ رسانه‌های فارسی‌زبان داخلی و خارجی برای گفتگو با وی، پیرامونِ مستندش؟! پیرامونِ حواشیِ پیش‌آمده درباره مستندِ قدیس؛ حواشیِ پررنگ‌تر از متنی که برایم دو سؤال ایجاد کردند! (توی پرانتز بگویم درود بر حسینِ لامعی برای آزادگی‌اش، دغدغه‌مندیش برای هنرِ اصیل، اندیشه و اثری که وقت، ذهن و روحش را صرف تولیدِ آن کرده و ایستادگی در مقابلِ وسوسه بیشتر و بیشتر دیده شدن با استفاده از امواجِ میرای رسانه‌ای و حاشیه‌سازان که این روزها قادرند هر حاشیه‌نشینی را به متنِ جامعه و رسانه بدل کنند.)

۱- شبکه سومِ سیما در سال‌مرگ احمدِ شاملو مستندِ قدیس را نمایش داد، اما اندکی بعد کارگردانِ مستند ناراحت از عملکردِ این شبکه به سانسور و یا سلاخیِ اثرش اعتراض کرد و اعلام کرد ۲۷ دقیقه از مستندش حذف‌شده است. این واکنش در کمترین زمانِ ممکن به صدرِ اخبارِ فرهنگی بدل شد و حواشی جان گرفت؛ اما چرا مستندی که در سالِ ۹۵ تولیدشده است و به زندگی و زمانه و افکارِ شاملو، این شاعرِ «خاصِ» معاصرِ ایران پرداخته است، امروز و پس از حذف بخشی از آن توسط شبکه سه به خبری مهم بدل می‌شود؟ چرا خودِ مستند پیش از این مورد توجه جدی بخش‌های مختلفِ جامعه و رسانه‌ها نبود؟ چرا وقتی مستند نمایش داده می‌شود باز هم خودِ مستند برای رسانه‌ها پررنگ نشده و تنها حواشی‌اش مهم می‌شوند؟

۲- با تماشای نسخه کاملِ مستند درمی‌یابیم، مستند به‌کلی در نقدِ شاملو تولیدشده است، دقایق حذف‌شده توسط شبکه سوم سیما به دیدگاه‌های دیگرانی که با شاملو هم رأی بوده‌اند پرداخته است، اما بااین‌حال کفه انتقادیِ فیلم سنگین‌تر بوده و ساحتِ فیلم ساحتی انتقادی و بت‌شکنانه است. حتی کارگردانِ اثر نیز در مصاحبه‌ای که پیش‌ازاین از او منتشرشده است، قصدش از تولید مستند را نقدِ تنها شاعری دانسته است که تاکنون کسی به‌نقد او نپرداخته است، او صراحتاً در مصاحبه و حتی اثرش علیه بت‌سازی روشنفکری و روشنفکران می‌شورد. با این حال چرا شبکه سومِ سیما ۲۷ دقیقه از فیلم را حذف می‌کند تا تنها کفه سنگین‌تر فیلم یعنی کفه انتقادیِ آن دیده و شنیده شود؟! چرا صدایِ موافقانِ شاملو حتی در بستری انتقادی نباید شنیده شود؟!

«این تاریخِ جدیدِ ماست که با «زبانِ نفسانیت» سخن می‌گوید، زبانی که پس از نیما بزرگ‌ترین مظهرِ آن احمدِ شاملو است.»[1] من این بند از کتابِ «نیست‌انگاری و شعرِ معاصرِ» یوسفعلی میرشکاک را پاسخِ مجمل آن دو سؤال می‌دانم و تمامِ اثرِ گران‌سنگ میرشکاک را پاسخِ تفصیلی. میرشکاک شاملو را مظهرِ نفسانیتِ مدرن در ایرانِ امروز می‌داند، مردی که در اشعارش انانیتِ محض بود و در جای‌جای اشعارش بر هرچیزی مگر، نفس و خویش شورید و همه‌چیز را ویران کرد. نویسنده نیست‌انگاری، حتی شاملو را نیست‌انگاری حقیقی نمی‌داند بلکه معتقد است شاملو تظاهر به نیست‌انگاری می‌کند و حتی در تنها دارایی‌اش که نیست‌انگاری است نیز متقلب و متظاهر است.


نگریستن از زاویه میرشکاک به کنش‌های امروزِ اصحابِ رسانه در مواجهه با مستندِ «قدیس»، ما را به تائید مضمونِ مدنظرِ نویسنده اثر می‌کشاند. آنجا که حاشیه‌سازان به دور از تلاش برای فهم حقیقت و با چشم‌پوشی از بسیاری حقایقِ موجود در اثر و یا پیرامونِ آن، تلاش می‌کنند در آبِ حاشیه به وجود آمده، نانی برای «خود» و «رسانه خود» ترید کنند، نه حتی برای «مخاطبِ رسانه خود»، بلکه نانی برای رسانه‌ای که قرار نیست چیزی بر مخاطب بیفزاید و یا ذهن، روح و جان او را جلا ببخشد. آیا چیزی جز غلبه انانیت و نفسانیت بر انسانِ امروز، باعثِ به محاق رفتنِ حقیقت و میلِ حقیقت‌جویی می‌شود؟! آیا این انانیت و نفسانیت نیست که ما را به سمتِ حواشیِ پررنگ‌تر از متن، جنجال‌ها، دشمنی‌های کور، تلاش برای نفرت پراکنی و تشکیل استادیوم‌های هواداری در حوزه اندیشه و فکر جهت می‌دهد؟! آیا انانیت و نفسانیت اول دشمنِ حق و حقیقت نیست؟!

از سوی دیگر، آیا این انانیت و نفسانیت نیست که ما را وادار می‌کند برای رساندنِ پیامِ حق، بخشی از واقعیت و یا آنچه که وجود داشته است را حذف کنیم، از ترسِ اینکه مباد، بخش‌هایی از واقعیت چنگال بر صورتِ حقیقت بکشد؟! آیا «ترس» که ریشه در نفسانیت و ندیدنِ قدرتِ بالاتر، یعنی حق‌تعالی دارد، خود مانعی برای به محاق رفتنِ حقیقت نیست؟ می‌گویم حقیقت به محاق می‌رود، چون همین ترسیدن‌ها زمینه حاشیه‌سازی و فراموش‌شدن حقیقت را فراهم می‌آورد. آیا این خداوند نیست که به‌راحتی (و نعوذ بالله بدونِ ترس از رواجِ کفر و اندیشه و مسلکِ کافران) در قرآنش از کسانی که خدایی‌اش را قبول ندارند و حتی با او و پیامبرانش دشمنی می‌کنند و استدلال‌ها و طرز تفکرشان سخن می‌گوید؟ آیا غلبه نفسانیت نیست که ما را زبون و ترسو می‌کند، به نحوی که تابِ نمایشِ کاملِ اثری انتقادی را نداریم؟! (البته همین‌که شبکه سه امسال برای اولین بار از شاملو در سال‌مرگش سخن گفت جای بسی تقدیر و توجه و تشویق دارد، ولی چه خوب می‌شد اگر با چنین حرکتی، اقدامِ مهمش را به حاشیه نمی‌برد!)

باید بگویم این نفسانیت و انانیتِ افسارگسیخته است که امروز باعث می‌شود حاشیه‌ای پیرامونِ اثری طولانی درباره شاملو پررنگ شود و نه خودِ اثر، این نفسانیت و انانیت است که باعث می‌شود، بخش‌هایی از یک اثر حذف شود حتی باوجود انتقادی بودنِ اثر؛ و چه کس را یارای انکارِ اینکه شاملو، قدیسِ نفسانیت خود امروز به تبری علیه همه‌چیز و حتی خودش بدل شده است. ما امروز به‌تمامی شاهدِ تجلیِ نفسانیتی در رسانه‌ها هستیم که شاملو پیامبرِ اصلی و مظهرِ جدی‌اش بود، نفسانیتِ شاملو، این قدیسِ ادبیات، به تبری علیه خودش نیز بدل شده است و او همان بتِ بزرگی است که دیگر بت‌ها را شکسته و تبر بر دوشش خوش نشسته است. «اگر نیما را حوالت گویِ تاریخِ نفسانیتِ جدید بدانیم، شاملو مظهرِ این نفسانیت است.»[2]

[1] نیست‌انگاری و شعر معاصر، یوسفعلی میرشکاک، ص ۱۶۱

[2] نیست انگاری و شعرِ معاصر، یوسفعلی میرشکاک، ص ۱۶۴

شاملوشبکه سه
در جستجویِ خویشتن، در مسیرِ شدن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید