سحر دانشور
سحر دانشور
خواندن ۵ دقیقه·۵ سال پیش

مرگ اندیشه و ادبیات در باتلاق سیاست

خبرِ انتخاب غلامعلی حدادِ عادل به عنوان چهره ادبی سال، در اهالی ادبیات، فرهنگ، رسانه و فعالین شبکه‌های مجازی (که معمولاً در نقشِ پیشتازانِ واکنش به موضوعات مختلف ظاهر شده و می‌شوند) واکنش خاصی در پی نداشت. (در چند روزی که از اعلام این خبر می‌گذرد، تمام واکنش‌ها به چند یادداشتِ کوتاه و پاسخ در نشستِ خبری جشنواره و نقدِ احمد شاکری به این انتخاب خلاصه شده است.) (۱) نمی‌توان این انتخاب و خبرِ آن را در ذاتِ خود بی‌اهمیت و کم‌ارزش دانست، چه اینکه انتخابِ فردی که نه تنها سال‌هاست از حوزه فعالیت‌های ادبی رخت بربسته بلکه در سالی که به‌عنوان چهره ادبی سال نیز برگزیده می‌شود، هیچ فعالیت ویژه‌ای در این حوزه نداشته است، دارای ریشه‌ها و دلایلِ بسیاری است که جای بحث و تعمیق فراوان دارد. ابتدایی‌ترین لایه قابل تأمل در این موضوع، مسئله تبعیض و بی‌توجهی به سرمایه‌های واقعیِ عرصه ادبیات است. اما چرا چنین خبری کمترین واکنش را در پی ندارد؟! آیا ما در «سکوتی» ویژه نسبت به این موضوع به سر می‌بریم؟!

  • سکوت یا بی‌تفاوتی؟!

می‌توان مواجهه افراد با موضوعات و مسائل مختلف را در دو دسته‌بندی کلان قرار داد: «واکنش منطقی عملی» و «سکوت» در مقابل «واکنش هیجانی» و «بی‌تفاوتی». دسته اول هردو وجهی از منطق و اثرگذاری مناسب را در خود دارند، فرد در حالتِ اول پس از فهمِ مناسبِ مسئله مبتنی بر منطقی خاص، شرایط، موضوع و نوعِ اثرِ مدنظر دست به واکنش منطقی و یا سکوت زده و هردو انتخابش می‌تواند به نوبه خود حدی از اثرگذاری را داشته باشد. اما در حالت دوم انتخابِ فرد بافهم دقیق (یا نسبتاً دقیق) و مناسبِ موضوع همراه نبوده و انتخابِ واکنش نیز از سر هیجان، جو، حرکتِ جمعی و یا هر چیزی به جز منطق و یا عملیاتِ معطوف به هدف و نتیجه مؤثر است. در هردو حالت دوم آنچه غلبه دارد هیجان، تخلیه انرژی و واکنشِ توده‌ای است. طبیعی است که در چنین شرایطی اگر انتخابِ فرد اثر منفی نداشته باشد، بی‌اثر خواهد بود.

تلخ‌کامانه باید گفت ما امروز در جامعه و رسانه‌ها در اکثرِ موارد با «سکوت» و یا «واکنشِ منطقی عملی» روبرو نیستیم، بلکه آنچه در مواجهه با مسائل مختلف می‌بینیم در دو دسته «بی‌تفاوتی» و «واکنش‌های هیجانی» جای می‌گیرد. با چنین مقدمه‌ای من مواجهه با موضوع انتخابِ حدادِ عادل به عنوان چهره ادبی سال را نه «سکوت» بلکه «بی‌تفاوتی» می‌دانم. گویا چنین انتخابِ عجیب و قابل تأملی برای جامعه ادبی، فرهنگی و رسانه‌ای چندان اهمیتی ندارد؛ اما چرا اتخاذِ موضع بی‌تفاوتی در چنین موضوع مهمی را شاهدیم؟! از دو منظر می‌توان به این مسئله نگریست:

یکم: این رویکرد رویِ دیگر «واکنش‌های هیجانی و فراگیر» در حوزه‌های سیاسی و اخیراً اجتماعی (در سال‌های اخیر شاهدیم برخلاف همیشه که تنها مسائل و موضوعات سیاسی به قول معروف «داغ» می‌شدند، برخی موضوعات اجتماعی نیز به همان اندازه و چه بسا بیشتر «داغ» می‌شوند و موردتوجه‌اند!) است. هرچه در آن عرصه‌ها موضوعات «موردتوجه‌تر»، «داغ‌تر»، «پرحاشیه‌تر» و «توپ‌ها پُرتر» است، در چنین موضوعاتی که در حوزه فرهنگ و اندیشه تعریف می‌شوند «عرصه خالی‌تر» و «میدان بی مبارزتر» است. توجه به اصطلاحاتی که در گیومه گذاشته‌ام به غلبه رویکردِ «جنگجویانه» و «هل من مبارزطلبانه» در چنین فضایی بازمی‌گردد. به‌بیان‌دیگر عرصه‌هایی که هنوز کمی رنگ و بوی اندیشه به خوددارند و در ابتذالِ رسانه‌ها و رسانه بازها به بازیچه‌های زندگی امروز بدل نشده‌اند، به‌جای «واکنش‌های هیجانی، فراگیر و توده‌ای» اسیرِ «بی‌تفاوتی» شده و در صحنه منازعاتِ به ظاهر مؤثر روزمره فراموش می‌شوند. غلبه چنین رویکردی (چه بی‌تفاوتی و چه واکنش‌های هیجانی) تنها به فراموشیِ حقیقیِ موضوعاتِ مهم (در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اندیشه‌ای) در جامعه منجر شده و راه هرگونه تغییر و بهبودی را صعب می‌کند.

دوم: این بی‌تفاوتی را می‌توان از منظرِ برهوتِ اندیشه و غلبه سیاست بر فرهنگ و اندیشه نیز نگریست و مورد تحلیل قرارداد. وقتی دامانِ فرهنگ (در اشکالِ مختلف سینما، داستان، نمایش، قلم، اندیشه ورزی و..) همگی آلوده به سطحی‌ترین و دم‌دستی‌ترین مسائل و نیش و کنایه‌های سیاسی است، به‌گونه‌ای که حتی نویسندگانِ جدیِ ادبیات نیز سابقه، نام و قوتِ قلمِ خود را خرجِ موضع‌گیری‌های سطحی سیاسی کرده و آثاری خلق می‌کنند در حد و اندازه‌های آثارِ ضعیفِ ادبی اما مشحون از مواضعِ کلیشه‌ای سیاسی؛ وقتی کمتر اثرِ جدیِ سینمایی تولید می‌شود و هر کارگردانی (چه بزرگ و باسابقه، چه تازه‌کار و جوان) سعی می‌کند حتی در حد یک کنایه سیاسیِ سطحی خود را منتقدی صاحب‌فکر و یا اجتماعی جلوه دهد؛ وقتی مجری‌ها، کارشناسان و برنامه‌سازان مختلف رسانه‌ای به هر شکلی گوشه‌ای از برنامه‌شان را بی‌ربط و یا با ربط به زلفِ سیاستِ سطحی گره می‌زنند و... چرا باید انتظار داشت چنین انتخابی از این فضا دور بوده و یا واکنشی مناسب در میان مخاطبان برانگیزد؟ حقیقت این است که این انتخاب نیز در دامی فرو غلتیده است که اکثرِ ابعادِ زندگیِ امروزِ ایرانی را بلعیده است، دامِ سیاست زدگی و سواری گرفتنِ سیاست از اجتماع، فرهنگ، هنر و اندیشه.

خاستگاهِ چنینِ انتخابی را می‌توان ادبیات و فرهنگِ خنثی و بی تعهدی دانست که هم از تولید اندیشه‌ای ماندگار و فاخر برای جامعه امروز درمانده است و هم نسبت به مسائلِ حقیقیِ امروزِ جامعه ایران که زیرِ انباشتی از هیجانات و مسائلِ کاذبِ بزرگ‌نمایی شده پنهان‌شده است، بی‌تفاوت است. فرهنگ و ادبیاتِ بی‌دغدغه، خنثی و جو زده امروز بدیهی است که به‌راحتی به خدمتِ سیاست و اصحابِ سیاست درآمده و به سیاستِ گذرا و میرا سواری می‌دهد. این انتخاب خروجیِ حقیقیِ ادبیات و فرهنگِ امروز است، چهره درونیِ آنچه ظاهری پرطمطراق و پرافاده دارد.

پی‌نوشت:

۱- همین واکنش‌های محدود سبب شد رحیم مخدومی دبیر جایزه قلم زرین درباره حاشیه‌های ایجاد شده بر سر انتخاب چهره ادبی سال 1398، بگوید: «پس از معرفی چهره ادبی سال، برخی انتقادها درباره آن شنیده شد که چرا به جوان‌گرایی رو نیاورده‌اید، در حالی که از آن صحبت می‌کنید؟ در پاسخ باید بگوییم ما در انتخاب آثار جشنواره، این نکته را لحاظ کرده‌ایم،‌ اما در بخش معرفی چهره سال می‌خواهیم نکوداشتی برای یک پیش کسوت داشته باشیم. کسانی که راهی را در مظلومیت و تنهایی ادبیات، در سال‌های گذشته آغاز کرده و هدایت‌گر بوده‌اند. این‌ها، در تنهایی راه را آغاز کردند‌ اما امروز پیش کسوتان این حوزه شمرده می‌شوند».





حدادعادلقلم زرینسیاستمخدومی
در جستجویِ خویشتن، در مسیرِ شدن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید