سحر دانشور
سحر دانشور
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

یک «زن» علیه پروکروستس و «زنان»

به نظرم مهم‌ترین و در عین‌حال مغفول‌ترین سوال درباره مرضیه دباغ این است: «او خلاف جهت آب شنا کرد یا در مسیر حرکت آب بود؟» در کنار «او» باید واژه «زن» را قرار بدهم تا سوال اینطور آغاز شود: «او به عنوان یک زن...». وقتی به مفاهیم و مباحثی که درباره دباغ مطرح می‌شود فکر می‌کنم، می‌بینم او همیشه در این قالب دیده شده است: یک «زنِ انقلابی»! نکته ظریف این است که دو واژه «زن» و «انقلابی» علی‌رغم هم‌نشینی در این جمله و ذیل مفهوم درونی‌اش جایگاهی برابر ندارند، بلکه زن بودن او ذیل انقلابی بودن دیده، فهم و حتی پذیرفته می‌شود. اشتباه نکنید، من فراموش نکرده‌ام که مرضیه دباغ در مسیر انقلاب اسلامی مرضیه دباغ شد، اما آنچه باعث می‌شود این دو واژه را در این مفهوم برابر نبینم، غفلت از وجه «انتخاب‌گرِ» مرضیه دباغ به عنوان یک زن است، وجهی که بر انقلابی بودن او مقدم است. در این مرز ظریف است که سوالِ «او به عنوان یک زن...» شکل می‌گیرد و موضوع شنا در مسیر آب یا خلاف جهت آن جدی می‌شود.

برای فهم دباغ او را در تقاطعی میان گذشته و آینده تاریخی زن ایرانی می‌بینم. این تقاطع «اکنون» است؟ چه نامی می‌توان بر آن نهاد؟ «لحظه»؟ «حال»؟ حتی شاید «فردا»؟ فعلا نمی‌دانم، اما می‌دانم در نقطه‌ای که دباغ ایستاده است «زنان» به «زن» بدل شده است، درست در همین نقطه است که دباغ متولد می‌شود. اگر با عینک جنسیت به بستر اجتماعی و حتی سیاسی و فرهنگی ایران معاصر نگاه کنیم، پیش از دباغ آنچه دیده می‌شود «زنان» است. «زنان» کلی است، قابلیت تجویز نسخه‌های جهان‌شمول و مباحث کلی مبتنی بر هر رویکرد و عقیده‌ای را دارد. غرب می‌تواند «زنان» را آنگونه که می‌خواهد ببیند، شرق هم همینطور. جمع‌های کلی بی‌صورتند، مبهم‌اند، تعامل با آنها «پروکروستسی» است و باید یک‌شکل و یک‌دست و ‌یک‌اندازه شوند. در تصاویر کلی تضادی وجود ندارد، اصلا تخت پروکروستس امکان تضاد را می‌بلعد، کارکردش همین است. اما سر پروکروستس که قطع شود، تضادها متولد می‌شوند، اختلاف‌نظرها خودشان را نشان می‌دهند و کلی به جزئی بدل می‌شود. آنوقت است که باید طاقت خودمان را در برابر تضادها بسنجیم، دوام می‌آوریم یا دوباره آن تخت کذایی را برپا می‌کنیم؟

دباغ «زنان» را به «زن» بدل کرد، یا هم در لحظه تبدیل «زنان» به «زن» خلق شد. او خودش بود، به تمامی. در نقطه‌ای که ایستاده است با «زنان انقلابی» طرف نیستیم، بلکه با «مرضیه دباغ که انقلابی است» طرفیم. همین است که با داشتن شش فرزند در ایران مبارزه می‌کند، زندان می‌رود، به بدترین اشکال شکنجه می‌شود، به سوریه می‌رود و آموزش نظامی می‌بیند، بعد از آن به فرانسه می‌رود و به امام خدمت می‌کند، بعد از انقلاب در شوراهای تشکیل سپاه پاسداران با بحث‌های سنگین نظامی حضور دارد، فرمانده سپاه یکی از نقاط حساس کشور می‌شود، همراه با هئیت انتخابی امام به شوروی می‌رود و در تمام این لحظات مرضیه دباغ است؛ با جسارت، شور، انرژی و ویژگی‌های خاص خودش.

مرضیه دباغ با آداب، سنن، فرهنگ و اعتقادات زن ایرانی بیگانه نیست، اتفاقا از دل همانها برمی‌خیزد، از همین مفاهیم نیرو می‌گیرد، در مسجد آموزش‌های اولیه‌اش را می‌بیند و انتخاب می‌کند و به مسیر انتخابی‌اش قدم می‌گذارد. زنی برخاسته از سنت با انتخاب‌هایی بدیع که مبتنی بر ویژگی‌های شخصی‌اش آنها را محقق می‌کند. انتخاب‌های بدیع او با انتخاب‌های «زنان» متفاوت است اما بیگانه با ریشه‌هایش نیست، او در موقعیتی تکین پیوندی دیرینه با ریشه جمعی‌اش دارد. اما انتخاب، جسارت و کنشگری‌اش تصویری متفاوت و تک از یک زن پیش روی ما و تاریخ قرار می‌دهد. پیوند میان ویژگی‌های شخصی و بسترهای تاریخی-فرهنگی-اعتقادی و اجتماعی ایران مرضیه دباغ را خلق کرده است. او یک زن است که مسیری را برگزیده، برای مسیرش تلاش کرده، آموزش دیده و در نهایت به انتهای آن رسیده. زنی انقلابی که وجودش را در این مسیر محقق کرده و به مرضیه دباغی که «نامش را می‌دانیم» بدل شده. چرا می‌گویم نامش را می‌دانیم؟ توضیح می‌دهم.

چند سال پیش که گوگل‌پلاس هنوز از دور خارج نشده بود، متنی خواندم از یکی از کاربران که در آنجا از مواجهه‌اش با مرضیه دباغ گفته بود. کاربر نوشته بود با حالت نارضایتی و نوعی طلبکاری دباغ را مواخذه کردم که چطور با وجود همسر و فرزند توانستی میان این نقش‌ها تعادل برقرار کنی و اینگونه نیست که در آن نقش‌های دیگرت(یعنی مادری و همسری) کوتاهی کردی و... الخ؟ دباغ هم برآشفت و آن جوان را با کلماتی آتشین نواخت که سوالت اساسا صحیح نیست. من پرسش این جوان را آشکار شدن تلاش برای بازگشت مفهوم «زنان» و غلبه بر مفهوم و تصویر «زن» می‌دانم. تلاشی که حتی واکنش شورانگیز دباغ و تصویری که او سالها از خود ساخته بود هم یارای مقابله با آن را نداشته و ندارد. در این بستر شخصیت و وجود مرضیه دباغ به یک نام تقلیل پیدا می‌کند، نامی که متعلق به یک نفر است اما در مفهوم «زنان» هضم شده است. حالا دیگر آنچه دیده می‌شود مرضیه دباغ با آن مسیر خاص خودش نیست، بلکه زنی است هضم شده در زنان.

مرضیه دباغ الگوست، «الگوی زنان»، قرار است زنان با نگاه به او مسیر خود را انتخاب کنند، اما در درون این مفهوم لایه‌هایی مهم وجود دارند جهت‌گیری‌اش را تحت تاثیر قرار می‌دهند. لایه‌هایی همچون شرایط اضطرار، انتخاب در موقعیت‌های ویژه، اهم و مهم و... در استخوان‌بندی مفهومی الگو موثرند و مواجهه «زنان» با آن را به صورتی ویژه جهت می‌دهد. این صورت ویژه معطوف به تماشای الگو برای فهم بیشتر و بهتر خود و تقویت وجه کنشگری فرد نخواهد بود، بلکه به تلاشی برای هضم شدن در الگو، فهم موقعیت الگو و نهایتا گرته‌برداری‌های ناقص و ناموفق از او منجر خواهد شد. این لایه‌ها الگو را خاص جلوه داده تا با «زنان» ارتباط برقرار کند، نه با «زن». آیا من منکر این مفاهیمم؟ به هیچ وجه. هیچ‌کس نمی‌تواند مضامین و مفاهیمی چون اضطرار و شرایط ویژه و... را از تحلیلش حذف کند، اما تبدیل این مضامین به ریشه تحلیل شخصیت‌ها و یا موقعیت‌های مختلف تاریخی و نادیده گرفتن وجوه دیگری که در هر شخصیت و یا موقعیت وجود دارد و می‌تواند بر انتخاب و کنشگری‌اش موثر باشد، خطایی است که محصول آن شکل‌گیری کلیتی ثابت یا تخت پروکروستس است.

دباغ یک زن است، که اگر زن بماند تضادها و اختلاف‌نظرها برای مسیر زن‌های دیگر آغاز می‌شود، اما اگر در مفهوم زنان هضم شود، تضادی نخواهد بود، چون مسیر و ابعاد و زوایای آن روشن است و هرکس می‌تواند ابعاد و زوایای مسیر مطلوبش برای زنان را بیان کند. او‌ در تکین بودن و زن ماندن، «آینه» خواهد بود، آینه‌ای که هر زن می‌تواند در آن خود را ببیند، به خودش بیندیشد و خودش را شکل دهد. آینه به زن‌ صورت می‌دهد، از کلیت و انتزاع دورش می‌کند و وجودش را سامان می‌بخشد. آیا ما توان پذیرش تضادها با ظهور چهره «زن» را داشته و داریم یا نداریم؟

پرسش اساسی برای هرچه نزدیک‌تر شدن به دباغ باید در نسبت با مسیری که برگزید و نسبت مسیرش با جهت آب طرح شود. فهم دباغ در نقطه حیاتی و حساسی که در تاریخ زن ایرانی ایستاده است، ابعاد بسیاری از نگاه‌ها به زن انقلاب اسلامی را روشن و روشن‌تر می‌کند.

زنانقلاب اسلامی
در جستجویِ خویشتن، در مسیرِ شدن...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید